فتاوای علمای حرمین در مورد مسائل فقهی معاصر

فهرست کتاب

[۱۶۶] شرایط اقامت در کشورهای کفر

[۱۶۶] شرایط اقامت در کشورهای کفر

س: حکم اقامت در دیار کفار چیست؟

ج: اقامت در دیارکفار خطر بزرگی برای دین، اخلاق، سلوک وآداب زندگی فرد مسلمان در پی دارد، ما و کسانی دیگر شاهد انحراف افراد زیادی بودیم که در دیار کفار اقامت کردند، و دیدیم که موقع بر‌گشت به کلی عوض شده و فاسق برگشته بودند حتی بعضی مرتد شدند و به ادیان دیگر گرویدند! «العیاذ بالله»! تا جایی که به انکارِ مطلق دین یا استهزاء دین و دینداران گذشته و آینده پرداخته‌اند؛ بنابراین شایسته و حتی الزامی است که خود را از این امر حفاظت کنند و باید شرایطی مقرر شود که مانع افتادن به هلاکت شود، لذا اقامت در کشور‌‌های کفر باید با رعایت دو شرط اساسی باشد.

شرط اول: باید دین فرد مقیم در امان باشد بگون‌های که فرد، دارای علم، ایمان، قدرت و اراد‌های باشد که ثبات واستقامت در دین را برای او تضمین کند، از انحراف و کجی برحذر و بدور باشد، دشمنی و بغض کفار را در دل داشته باشد، از دوستی و محبت نسبت به آنچه که منافی ایمان اوست به کلی دوری گزیند.

الله تعالى می‌فرماید: ﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ يُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ كَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِيرَتَهُمۡ [المجادله: ۲۲]. «هیچ قومی را که ایمان به الله و روز رستاخیز دارند نمی‌یابی که با دشمنان الله و رسولش دوستی کنند، هرچند پدران یافرزندان یا برادران‌شان باشند».

و می‌فرماید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِيَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ٥١ فَتَرَى ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ يُسَٰرِعُونَ فِيهِمۡ يَقُولُونَ نَخۡشَىٰٓ أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٞۚ فَعَسَى ٱللَّهُ أَن يَأۡتِيَ بِٱلۡفَتۡحِ أَوۡ أَمۡرٖ مِّنۡ عِندِهِۦ فَيُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَآ أَسَرُّواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ نَٰدِمِينَ٥٢ [المائدة: ۵۱ – ۵۲]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، یهود و نصارا را ولی [دوست و تکیه گاه] خود نگیرید. آن‌ها اولیای یکدیگرند وکسانی که از شما با آنان دوستی کنند، ازآن‌ها هستند، الله ستمکاران را هدایت نمی‌کند، ولی کسانی که در دل‌شان بیماری است را می‌بینی که در[دوستی با]آنان بر یکدیگر پیشی می‌گیرند، و می‌گویند: می‌ترسیم حادثه‌ای برای ما اتفاق بیافتد، شاید الله پیروزی یا حادثه دیگری را از سوی خود [به نفع مسلمانان] بیاورد و این دسته از آنچه در دل پنهان داشتند، پشیمان گردند».

پیامبر ج -در حدیث صحیح- می‌فرماید:«أن مَنْ أحَبَّ قوماً فهو منهم»«الْـمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ» [۲۸۹]. «هرکس قومی را دوست بدارد از همآن‌هاست و هر شخص با کسی است که او را دوست می‌دارد».

به این ترتیب یکی از خطر‌های بزرگی که فرد مسلمان را تهدید می‌کند، محبت و دوستی با دشمنان الله است؛ چرا که لازمه محبت با آن‌‌ها موافقت و پیروی از آن‌‌ها است یا لا اقل عدم ردّ آن‌هاست، لذا از پیامبر ج حدیثی روایت است که معنای آن می‌شود: «من أحَبَّ قوماً فهو منهم» [۲۹۰]. «هر‌کس قومی را دوست بدارد، از همان قوم محسوب می‌شود».

شرط دوم: این‌که بتواند به دین خود آشکارا عمل کند بگون‌های که شعائر اسلام را بدون هیچ مانعی برپا دارد، در برپاداشتن نماز‌های جمعه و جماعات اگر کسانِ دیگر همراه هستند، برایش ممانعتی نباشد. مانع ادای زکات، روزه، حج... و سایر شعائر دین نشوند، اگر توان انجام این اعمال را ندارد، اقامت در آن‌جا برایش جایز نیست و هجرت واجب است.

در کتاب «المغنی ص۴۵۷ج۸» در بحث اقسام مردم در هجرت می‌گوید:

اول: هجرت بر کسی واجب است که توان هجرت را دارد و نمی‌تواند دین خود را آشکار کند و با ماندن در میان کفار نمی‌تواند به واجبات دین خود عامل بوده و پایبند باشد، برچنین فردی هجرت واجب است، زیرا الله تعالى می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ظَالِمِيٓ أَنفُسِهِمۡ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمۡۖ قَالُواْ كُنَّا مُسۡتَضۡعَفِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ قَالُوٓاْ أَلَمۡ تَكُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٗ فَتُهَاجِرُواْ فِيهَاۚ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا٩٧ [النساء: ۹۷]. «کسانی که فرشتگان[قبض ارواح] روح آن‌ها را گرفته‌اند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند به آن‌ها گفتند: شما در چه حالی بودید‌؟! گفتند: ما در سرزمین خود تحت فشار و مستضعف بودیم، آن‌ها[فرشتگان] گفتند: مگر زمین الله پهناور نبود که مهاجرت کنید آن‌ها عذری نداشتند و جایگاه‌شان دوزخ است و بد سرانجامی است».

این وعید سختی است که بیانگر وجوب هجرت است؛ زیرا عمل به تکالیف دینی برکسی که قدرت انجام آن را دارد، واجب است و هجرت از ضروریات، لوازم و کامل کننده‌ی این واجب است؛ زیرا مکمل و متمم واجب، واجب است، [ما لايتم الواجب إلا به فهو واجب] [۲۹۱].

بعد از این که این دو شرط اساسی برای هجرت کامل شد، اقامت در دارالکفر به چند دسته قسم تقسیم می‌شود:

قسم اول: شخص مقیم در دیار کفر، دیگران را به اسلام دعوت دهد و مردم را به آن تشویق و ترغیب کند که این نوعی جهاد است. دعوت برای کسی که توانایی آن را دارد فرض کفایه است، مشروط بر اینکه دعوت محقق گردد و کسی مانع دعوت و اجابت آن نباشد؛ زیرا دعوت به اسلام از واجبات دین بوده و راه و روش رسولان است. پیامبر ج به تبلیغ دین در هر زمان و مکان امر کرده و می‌فرماید: «بَلِّغُوا عَنِّي ولَو آيَةً» [۲۹۲]. «از (قول) من به دیگران برسانید اگر چه یک آیه باشد».

قسم دوم: احوال و سرگذشت کافران را به مردم گوشزد کند از عقیده‌ی فاسد، بطلان عبادت‌های‌شان، اخلاق پست و رفتار آشفته‌ی آنان پرده بردارد و به دیگران معرفی کند تا مردم از آنان بر حذر باشند، فریب آن‌‌ها را نخورند و برای کسانی که شیفته‌ی آنان شده‌اند حقیقت حال آن‌‌ها را بیان کند، این نوع اقامت، نیز نوعی جهاد محسوب می‌شود. چرا که در این نوعِ اقامت نسبت به کفر وکفار هشدار داده می‌شود که این خود تشویق و ترغیب به اسلام است، چون بیان فساد وخرابی کفر، دلیل خوبی اسلام است، همان‌طور که گفته‌اند: هر چیز با ضد خود شناخته می‌شود، البته مشروط بر این‌که بدون پیامد ناگوار و مفسد‌های بزرگتر، هدفش محقق گردد. اگر هدفش محقق نگردد و جلوی دعوت او را بگیرند؛ در این صورت اقامتش هیچ سودی ندارد اما اگر هدفش با وجود مفسد‌های بزرگتر مانند: دشنام دادن به اسلام، پیامبر ج و پیشوایان اسلام با او مقابله به مثل کردند؛ محقق شد، باید از ماندن در آن ‌جا خودداری کند، چرا که الله تعالى می‌فرماید: ﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَيۡرِ عِلۡمٖۗ كَذَٰلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمۡ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِم مَّرۡجِعُهُمۡ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٠٨ [الأنعام: ۱۰۸]. «به معبود کسانی‌که غیر الله را می‌خوانند دشنام ندهید، مبادا آن‌ها نیز از روی [ظلم] و جهل الله را دشنام دهند این چنین برای هر امتی عمل‌شان را زینت دادیم سپس باز گشت همه آنان بسوی پروردگارشان است وآن‌ها را از آنچه عمل می‌کردند آگاه می‌سازد».

این فرد مانند: کسی است‌ که درکشور کفر اقامت می‌کند تا اخبار و برنامه‌یشان را شناسایی کند، مسلمانان را از مکر و نیرنگ کفار بر حذر بدارد همان‌طور که پیامبر ج حذیفه بن یمان را در جنگ خندق به میان کفار فرستاد تا وضعیت‌شان را بررسی و شناسایی کند.

قسم سوم: به خاطر نیاز‌های دولت مسلمان و تنظیم روابط آن با کشور‌های کفر کسی را می‌فرستد تا در آن‌جا اقامت کند. مانند: کارمندان سفارت‌خانه‌ها. حکم اقامت این افراد در کشور‌های کفر، حکم همان عملی است که به خاطر آن در آن‌جا هستند (یعنی: جایز است) و بطور مثال مأمور مسایل فرهنگی درآن‌جا اقامت می‌کند تا به امور دانشجویان رسیدگی کند، بر اعمال‌شان نظارت داشته باشد، آنان را به پایبندی به مسایل دین، رعایت اخلاق و آداب تشویق کند در اقامت چنین فردی مصلحت بزرگی وجود دارد و بوسیله‌ی او شر بزرگی دفع می‌گردد.

قسم چهارم: یا به خاطر نیاز خاصی که مباح است مانند: تجارت، معالجه‌ی بیماری و... در آن‌جا اقامت می‌کند که اقامت به‌اندازه نیاز مانعی ندارد، علما در جواز رفتن به کشور‌های کفر فتوا داده‌اند و در این‌باره آثار برخی از صحابه ش نیز وجود دارد.

قسم پنجم: برای تحصیل در آن‌جا اقامت می‌کند و این مانند نوع قبلی و به خاطر نیاز است، امّا خطرناک‌تر و برای دین و اخلاق فرد مقیم خطرناکتر است و بیشتر موجب نابودی خواهد بود؛ چرا که دانشجو پائینتر بودن جایگاه خود و بالاتر بودن مقام استادش را درک می‌کند. در نتیجه به آنان احترام می‌گذارد، احترام گذاشتن و با این کار آرا، افکار و رفتارشان را تأیید نموده و از آن‌‌ها تقلید می‌کند. به جز کسانی که الله آنان را حفاظت نماید و اینان بسیار‌اندکند.

دانشجو برای رفع اشکالاتش با استاد ارتباط برقرارمی‌کند لذا این ارتباط، دوستی بیشتری را با استاد می‌طلبد وباعث می‌شود که فرد محصّل باتبعیت از استادش به انحراف کشیده شود.

دانشجو در دانشگاه هم‌کلاسی‌هایی دارد. که با برخی رابطه‌ی دوستی برقرار می‌کند، با آن‌‌ها دوست می‌شود، رابطه‌ی همکاری برقرار می‌کند و چیز‌هایی از آن‌‌ها یاد می‌گیرد، بخاطر خطرِ این نوع، واجب است که بیشتر از پیش خودش را حفظ کند.

بر دو شرط اساسی قبلی شرایطی افزوده می‌شود:

شرط اول: دانشجویی‌که قرار است در کشور خارجی [کفر] درس بخواند لازم است که از نظر کمال عقلی در سطح بالایی باشد تا بتواند چیز‌های مفید را از چیز‌های مضر تشخیص دهد و آینده‌ی دور را در نظر داشته باشد. امّا فرستادن افراد با سن‌کم و درک پایین خطر بزرگی برای دین، اخلاق ورفتارشان را در پی دارد؛ آن هم برای ملّتی که بزودی به میان‌شان باز می‌گردند و مطالب مسمومی که از کفّار فراگرفته‌اند، در میان جامعه‌ی خود پخش می‌کنند، بنابراین بسیار خطرناک هستند، واقعیت ‌گواه این است و همین را تأیید می‌کند، چرا که بسیاری از این دانشجویان با باوری غیر از آنچه بر آن بودند بازگشتند، یعنی: با انحراف در دین، اخلاق و رفتارشان برگشتند لذا برای جامعه‌ی خود ضرر‌هایی به بار آوردند که برای همگان واضح و روشن است، فرستادن این افراد به کشور‌های کفر، مانند تقدیم کردن گوسفند به سگ‌‌های هار است.

شرط دوم: دانشجو به‌انداز‌های از علوم شرعی آگاه باشد که بتواند حق را از باطل تشخیص دهد. و باطل را بوسیله حق در هم کوبد تا گرفتار باطل آنان نشود. یا تشخیص حق بر او پیچیده و مشکل نباشد که نتواند، یا از حق دفاع کند، در دعای مأثور می‌خوانیم: «‌اللهمَّ أَرنِي الحقَّ حقاً وارزُقنِي اتِّبَاعَه، وأرني الباطِلَ باطلاً وارزقني اجتِنَابَه، ولاتَجعَلهُ مُلتَبِساً عليَّ فأَضٍلّ» [۲۹۳]. «پروردگارا! حق را به من حق نشان بده وبه من توفیق پیروی از آن را عنایت فرما وباطل را به من باطل نشان بده و اجتناب از آن را نصیبم گردان، و تشخیص باطل را برای من دشوار مگردان که گمراه شوم».

شرط سوم: دانشجو از نظر دینی قوی باشد تا در پناه دینش در امان باشد و بدینوسیله از کفر و فسق حفظ شود. امّا کسی که دینش ضعیف است، و نمی‌تواند با اقامت در آن‌جا سالم بماند به جز کسی ‌که الله بخواهد. چرا که نیروی مهاجم قوی است، اما نیروی مقاومت کننده ضعیف است. لذا زمینه‌‌های کفر و فسق در آن‌جا زیاد و متنوع است. لذا وقتی که فرد از مقاومت ناتوان باشد، باطل ‌کار خود را می‌کند.

شرط چهارم: دانشجو به مقتضای نیاز به کشور غیر اسلامی فرستاده شود؛ زیرا اقامت ایشان با این منظور و آموزش وی به مصلحت مسلمانان است. مشروط به آن که آن رشته‌ی تحصیلی در مدارس کشور خودش نباشد، امّا اگر مانند آن در کشور‌های اسلامی‌باشد اقامتش در کشور‌های کفر بدین سبب جایز نیست، چرا که اقامت در کشور‌های غیر اسلامی‌برای دین و اخلاق خطراتی به همراه دارد لذا بدون هیچ ‌فاید‌های اموال فراوانی هزینه می‌شود.

قسم پنجم: این که شخصی فقط برای سکونت درآن‌جا مقیم شود و این از موارد قبلی خطرناکتر (وپیامد‌‌های ناگوارش) بزرگتر است، چرا که از رفت و آمد با کفار و احساس این که تابع کشورشان است و لازمه‌ی تابعیت ایجاب می‌کند که با آنان پیوند دوستی و همکاری داشته باشد و از طرفی موجب بیشتر شدن جمیعت کفار گردد و خانواده‌اش بین کفار پرورش یابند و تحت تأثیر اخلاق و رسوم آنان قرار گیرند، و چه بسا که در عقیده و عبادت از آنان تقلید کنند به همین سبب است که‌ پیامبر ج می‌فرماید: «مَنْ جَامَعَ الْـمُشْرِكَ وَسَكَنَ مَعَهُ فَإِنَّهُ مِثْلُهُ» [۲۹۴]. «هرکس با فرد مشرک همراه شود و با او سکونت کند، آن فرد مثل خود اوست».

این حدیث گر چه از نظر سند ضعیف است. اما قابل توجه است؛ چراکه سکونت و همنشینی، هم‌رنگی و همانند شدن را در پی دارد.

قیس بن حازم از جریر بن عبدالله س روایت می‌کند که پیامبر ج می‌فرماید: «أَنَا بَرِيءٌ مِنْ كُلِّ مُسْلِمٍ يُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِ الْـمُشْرِكِينَ، قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّـهِ ولِمَ؟ قَالَ: لَا تَرَاءَى نَارَاهُمَا» [۲۹۵]. «من از هر مسلمانی که در بین مشرکین اقامت می‌گزیند بیزارم.گفتند:‌ای رسول الله ج! چرا؟ (با مشرکین چقدر فاصله داشته باشیم؟) ‏فرمود: به‌انداز‌های که آتش یکدیگر را نبینید».

این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کرده‌اند. و بیشتر راویان آن را به صورت مرسل از قیس بن حازم از پیامبر ج روایت کرده‌اند. ترمذی / گوید: از محمد یعنی: [بخاری] شنیدم که می‌گوید: صحیح این است که حدیث قیس از پیامبر ج مرسل است.

چگونه فرد مؤمن می‌پسندد درکشور کفار سکونت کند که شعائرکفر درآن آشکار است و حاکمیت آن مخالف قانون الله و رسول ج است، او این وضعیت را با چشمانش مشاهده کند و با گوش‌های خود آن‌را بشنود و بپسندد و خودش را به آن کشور منسوب بداند، با خانواده‌اش در آن‌جا سکونت کند و با اطمینان در آنجا همان طور آرامش داشته باشد حال آن که برای اخلاق و عقیده‌ی فرزندانش خطر بزرگی در پی دارد.

این تحقیقی است که ما در خصوص حکم اقامت در کشور کفر، به آن دست یافته‌ایم به امید آن که با حق و قول صحیح موافق باشد.

ابن عثیمین، مجموع فتاوا ورسائل (۳/۲۵)

[۲۸۹] بخاری (۶۱۶۷)ومسلم (۲۶۴۰) بروایت ابن مسعود، بخاری (۶۱۷۰) مسلم (۲۶۴۱) بروایت ابو موسی وبه همین، معنا در:بخاری (۶۱۷۱)مسلم (۲۶۳۹) بروایت انس. [۲۹۰] طبرانی در الکبیر ۳/۱۹ (۲۵۱۹) از حدیث ابی قرصافه به این لفظ: «من احب قوما حشره الله في زمرتهم» محمع الزوائد (۱۰/۲۸۱)و می‌گوید: در سند آن راوی است که نمی‌شناسم اخرجه ابن عدی «الکامل»۱/۳۰۳ (۱۲۹ بروایت جابر –درآن اسماعیل ابن یحیی التمیمی و ضعیف است با – لفظ: «من احب قوما علي اعمالهم حشر يوم القيامت في زمرتهم ..».. [۲۹۱] المغنی لا بن قدامه (۹/۲۳۶). [۲۹۲] بخاری (۳۴۶۱). [۲۹۳] در «احیاء علوم الدین» (۴/۴۰۱) به ابو بکر الصدیق س منسوب است. [۲۹۴] ابو داود (۲۷۸۷) من حدیث سمرة بن جندب س وصححه الألبانی فی صحیح سنن ابی داود برقم (۱۵۴)من هذا الباب. [۲۹۵] تخریج آن در فتاوا (۲۵۴) گذشت.