فتاوای علمای حرمین در مورد مسائل فقهی معاصر

فهرست کتاب

[۱۳۹] حالت‌های حکمرانی و حاکمِ به غیر «ما أنزل الله»

[۱۳۹] حالت‌های حکمرانی و حاکمِ به غیر «ما أنزل الله»

شیخ محمد بن عثیمین / در شرح «ثلاثةالأصول» [۲۴۳] می‌گوید: حکم به ما انزل الله بخشی از توحید ربوبیت است؛ چرا که اجرای حکم خداوندی است که مقتضی ربوبیت او تعالى و کمال پادشاهی و تصرف اوست، به همین دلیل است که الله تعالى افرادی را که مردم در غیر قوانین و دستورات الهی از آن‌‌ها پیروی می‌کنند، برای‌شان ارباب نامیده است و می‌فرماید: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٣١ [التوبة: ۳۱]. «آن‌ها عالمان و راهبان خود و مسیح پسر مریم ÷ را به جای الله تعالى اربابان خود گرفتند با آنکه دستور داشتند جز پروردگار یگانه که هیچ معبودی جز او نیست، بپرستند و او منزه است از آنچه شریکش می‌کنند».

الله تعالى رهبران، پیشوایان و مرشدان را پروردگارانی (ارباباً) نامیده است، چرا که این‌‌ها علاوه بر الله تعالى قانون گذارانی هستند (که از خودشان شریعت و دینی ساخته‌اند و هر چه را خواستند حلال نموده و هر چه را خواستند، حرام قرار دادند) و پیروی کنند‌گان (مقلدان و مریدان) را عبادت کنند‌گان‌شان نامیده است، چرا که اینان در مخالفت فرمان الهی تسلیم و مطیع آن‌‌ها شدند!؟

عدی بن حاتم س به رسول الله ج گفت: این پیروان آنان را عبادت نمی‌کردند؛ پیامبر ج فرمود: «بل إنهم حَرَّموا عليهم الحَلاَل، وأحلّوا لهم الحرام فَاتَّبَعُوهم؛ فذلك عِبَادَتُهم إيَّاهم» [۲۴۴]. «چرا! آن‌‌ها حلال را برایشان حرام، و حرام‌ را برای‌شان حلال قرار دادند و آنان هم پیروی کردند و این پیروی بمنزله عبادت آنان است».

پس از این که این را فهمیدی، بدان که هر‌کس طبق آنچه الله نازل فرموده حکم نکند و بخواهد برای شکایت و حل اختلاف و درگیری‌‌ها به نزد کسی جزالله و رسولش برود، آیاتی در قرآن آمده که وجود ایمان را از او نفی می‌کند و آیاتی نیز هست که حکم کفر، ظلم و فسق او را بیان می‌کند.

آیات قسم اوّل:‌ مانند این‌که:

الله تعالى می‌فرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦۖ وَيُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِيدٗا٦٠ وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ رَأَيۡتَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودٗا٦١ فَكَيۡفَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ جَآءُوكَ يَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّآ إِحۡسَٰنٗا وَتَوۡفِيقًا٦٢ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ وَعِظۡهُمۡ وَقُل لَّهُمۡ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ قَوۡلَۢا بَلِيغٗا٦٣ وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا٦٤ فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا٦٥ [النساء: ۶۰ – ۶۵]. «آیا ندیدی کسانی را که گمان می‌کنند به آنچه برتو و آنچه پیش از تو نازل شده ایمان آورده‌اند ولی می‌خواهند برای قضاوت و داوری نزد طاغوت (حکام باطل) بروند؟! با این که به آن‌ها دستور داده شده که به طاغوت کفر ورزند. امّا شیطان می‌خواهد آنان را گمراه کند، گمراهی دور از حق و هنگامی که به آن‌ها گفته شود. به‌سوی آنچه الله نازل کرده، و به‌سوی پیامبر بیایید. منافقان را می‌بینی که از تو اعراض می‌کنند پس چگونه وقتی به خاطر اعمالشان، گرفتار مصیبتی می‌شوند، بعد از آن به سراغ تو می‌آیند، سوگند به الله یاد می‌کنند که ما هدفی جز نیکی وتوافق[بین طرفین]‌نداشتیم؟! آن‌ها کسانی هستند که الله آنچه را دل دارند می‌داند از آنان صرف نظر کن؛ و آن‌ها را نصیحت کن و با بیانی واضح و رسا، نتایج اعمالشان را به آن‌ها گوشزد‌ نما! ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای این که به فرمان الله، از وی اطاعت شود. و اگر این مخالفان، هنگامی که به خود ستم می‌کردند، به نزد تو می‌آمدند و از الله طلب آمرزش می‌کردند و پیامبر هم برای آن‌ها استغفار می‌کرد، الله را توّاب و رحیم می‌یافتند. به پروردگارت سوگند که آن‌ها مؤمن نخواهند بود، مگر این که در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند، و سپس از داوری و قضاوت تو در دل خود احساس ناراحتی نکنند؛ وکاملاً تسلیم باشند».

الله تعالى در این آیات منافقان مدعی ایمان را با صفات زیر وصف می‌کند:

اوّل: آنان خواهان این هستند که در قضاوت و داوری به نزد طاغوت بروند. و طاغوت به هر چیزی گفته می‌شودکه با حکم الله و پیامبر مخالف باشد، پس طاغوت طغیان و تجاوز بر حکم کسی است که حاکمیت و حکم، مختص اوست ومرجع تمام امور است و او فقط ذات الله تعالى است.

الله تعالی می‌فرماید: ﴿أَلَا لَهُ ٱلۡخَلۡقُ وَٱلۡأَمۡرُۗ تَبَارَكَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِينَ [الأعراف: ۵۴]. «آگاه باشید تن‌ها او می‌آفریند و تن‌ها او فرمان می‌دهد، بزرگوار جاویدان و دارای خیرات فراوان است الله، پروردگار عالم‌ها».

دوّم: هرگاه منافقان را بسوی دستورات و فرمآن‌‌های الله و رسولش ج فرا خوانند اعراض نموده و رویگردان می‌شوند.

سوّم: هرگاه به سزای اعمال‌ خود به مصیبتی گرفتار شوند. [از جمله، اعمال منافقانه‌ی‌شان‌آشکار شود] به نزد رسول الله ج می‌آیند و سوگند یاد می‌کنند که هدفی جز نیکی و ایجاد توافق و سازگاری نداشتیم. درست مانند کسانی که امروزه احکام اسلامی را رد می‌کنند و طبق قوانین مخالف آن حکمرانی می‌کنند به گمان این‌که کاری خوب آنجام می‌دهند که با این عصر، سازگار است.

سپس الله تعالى به این مدعیان ایمانی که چنین صفاتی دارند، هشدار می‌دهد که - اوتعالى- از آنچه در دلشان است اطلاع دارد. و مسایلی را که با گفتارشان مخالف است و پنهان می‌کنند، می‌داند. الله تعالى به پیامبرش ج دستور می‌دهد که آنان را نصیحت کند و بابیانی روشن و رسا نتایج اعمال‌شان را به آن‌‌ها گوشزد کند وسپس توضیح می‌دهد که هدف از فرستادن رسول این است که تن‌‌ها از او اطاعت وپیروی کنند، نه از دیگران؛ هرچند افکار و‌اندیشه‌‌های گسترده و درکی وسیع داشته باشند! سپس الله تعالى با اختصاصی‌ترین صفت ربوبیت خود که صحت رسالت پیامبر ج را نیز در بر می‌گیرد، با تأکید سوگند یاد می‌کند که ایمان صحیح، نخواهد شد، مگر با رعایت سه نکته:

اوّل: در تمام اختلافات و درگیری‌‌ها باید به رسول الله ج مراجعه کنند.

دوّم: دل‌‌ها حکم صادره از جانب پیامبر ج را با خرسندی بپذیرند و در دل احساس تنگی و ناراحتی نکنند.

سوّم: هر حکمی را که پیامبر ج صادر کند، باید بدون هیچ گونه سستی و انحرافی بپذیرند و آن را اجرا نمایند.

قسم دوم: مانند: این که الله تعالى می‌فرماید: ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡكَٰفِرُونَ [المائدة: ۴۴].

و می‌فرماید: ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ [المائدة: ۴۵].

و می‌فرماید: ﴿وَمَن لَّمۡ يَحۡكُم بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ [المائدة: ۴۷].

صفات سه گانه‌ی فوق یک موصوف را معرفی می‌کند، یعنی: هر‌کس به آن چه الله نازل کرده است، حکم نکند، کافر و ظالم وفاسق است؛ چرا که الله تعالى کافران را با دو صفت ظلم و فسق وصف کرده است.

و می‌فرماید: ﴿وَٱلۡكَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ [البقرة: ۲۵۴] .«و کافران ستم‌کار هستند».

و می‌فرماید: ﴿إِنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَمَاتُواْ وَهُمۡ فَٰسِقُونَ [التوبة: ۸۴]. «اینان به الله و پیامبرش ج کافر شدند و درحالی مردند که فاسق بودند».

به این ترتیب آیا هر فرد کافر، ظالم و فاسق هم هست؟ یا این صفات بر افراد موصوف بر حسب میزان عدم حکم به آنچه الله نازل کرده است، مصداق پیدا می‌کند؟ این تفسیر از نظر بنده به هدف مورد نظر نزدیک‌تر است. «والله اعلم»

پس می‌گوییم: هر‌کس طبق آنچه الله تعالى نازل کرده است، حکم نکند و یا، با سبک شمردن، یا تحقیر و کم ارزش دانستن یا با این‌ اعتقاد که قوانین دیگر از قوانین الهی صلاحیت بیشتری دارد و یا برای مردم مفیدتر هستند و یا مانند این موارد معتقد باشد، شخص کافر شده و از دین خارج می‌شود. کسانی که برای مردم قوانین و برنامه‌‌هایی که مخالف با شریعت اسلام است مقرر می‌کنند تا مردم مطابق آن عمل نمایند؛ از همین دسته افراد بوده (و کافر) هستند، چرا که اینان این قوانین و برنامه‌‌های مخالف شریعت اسلام را مقرر نکردند؛ مگر این که معتقد بودند که برای مردم بهتر و سودمند‌تر است؛ چرا که از نگاه عقل و فطرت بدیهی است که انسان راه و روش را با راه روشی دیگر عوض نمی‌کند، مگر این که معتقد است روشی را که انتخاب کرده بهتر است و آنچه ترک نموده ناقص است.

هر‌کس به آنچه الله نازل کرده، حکم نکند، وآن را سبک نشمارد، و حقیر نداند، و غیرآن را بهتر نداند. یا مانند: این‌‌ها چنین فردی ظالم است و کافر نمی‌باشد و درجات ظلم آن بر حسب نوع حکمرانی و ابزار آن متفاوت است.

هرکس به آنچه الله نازل کرده حکم نکند البته بدون استخفاف و یا تحقیر حکم الهی و بدون این‌که معتقد باشد که احکام و دستورات دیگران بهتر از احکام الهی است، بلکه فقط حکم به غیرما انزل الله را به خاطر طرفداری از افراد، و یا رعایت حال شخصی که از او رشوه گرفته و یا دیگر اهداف مادی، چنین فرد‌ی فاسق است و کافر نیست. البته مراتب فسق او برحسب نوع حکمروایی و ابزار حکم متفاوت است.

شیخ الاسلام ابن تیمیه درباره کسانی که علما و عابدانشان را اربابانی جز الله قرار می‌دهند می‌گوید: اینان دو حالت دارند:

اول: این که می‌دانند که (احبار و رهبان) دین الله را تغییر دادند و ازآنان در مسایلی که تغییر دادند پیروی ‌کنند و به حلال بودن آنچه الله حرام کرده و تحریم آنچه حلال قرار داده است، معتقد هستند، تا از سران خود پیروی کرده باشند حال آن که می‌دانند آنان بادین رسولان مخالفت کرده‌اند: این کفر است والله و رسولش‌آن را شرک قرار داده‌اند. ‌‌‌‌دوم: در حلال بودن حرام و حرام بودن حلال اعتقاد و ایمان‌شان ثابت باشد ـ‌عبارت به همین صورت از او نقل شده است ـ‌ امّا در نافرمانی الله از آنان اطاعت کنند، همان‌طور که فرد مسلمان مرتکب گناه می‌شود و اعتقاد به گناه بودن آن را دارد، اینان همانند افراد گناهکار هستند.

باید دانست که بین مسائلی که به صورت قانون عمومی و برخلاف شریعت اسلامی تصویب می‌شوند و مسئل‌های معین که قاضی برخلاف شریعت به آن حکم می‌کند، تفاوت است؛ زیرا تقسیم بندی سابق، شامل قانونگذاری عمومی نیست؛ بلکه در تشریع عمومی و تصویب قوانین خلاف شرع این انگیزه وجود دارد که قانونگذار معتقد است قوانین جدید می‌تواند جایگزین قوانین شریعت شود و قوانین جدید از قوانین شرع بهتر است و مصالح مردم بیشتر در آن رعایت شده است. (و این کفر صریح است).

مسئله‌ی ـ حکم «بغیر ما أنزل الله» از مسایل بزرگی است که حکام این زمان به آن مبتلا هستند، لذا باید فرد در حکم کردن به چیز‌ی‌که سزاوارآن نیستند ـ‌ تا روشن شدن حق‌ـ شتاب زده عمل نکند. چرا که این مسئل‌های بسیار مهم است – از الله تعالى می‌خواهیم که حاکمان مسلمان و روابط‌شان را اصلاح گرداند – بر فردی که الله تعالى به او علم عطا کرده، لازم است که برای حکام، حقایق را بیان کنند و حجت را تمام نمایند تا هر‌کس هلاک می‌شود با دلیل و حجت هلاک گردد و هر‌کس زنده می‌ماند با دلیل و حجت زنده بماند و از بیان حق شانه خالی نکند و از کسی بیم و هراسی نداشته باشد، چرا که عزت از آن الله، پیامبر ج و مؤمنان است.

شیخ ابن عثیمین- مجموع فتاوی ورسائل (۱۵۸/۶)

[۲۴۳] تالیف محمد بن عبدالوهاب /. [۲۴۴] ترمذی ش/۳۰۹۵ «حسن غریب»، بیهقی در سنن کبری ۱۰/۱۱۶ ش ۲۰۱۳۷ طبرانی درالکبیر (۱۷/۹۲/۲۱۸) و در تفسیر طبری (۱۰ (۱۱۴) به همین معناست.