فتاوای علمای حرمین در مورد مسائل فقهی معاصر

فهرست کتاب

[۲۹۴] داخل شدن جن در انسان (گفتگوی جن با ابن باز)

[۲۹۴] داخل شدن جن در انسان (گفتگوی جن با ابن باز)

الحمدلله والصلاة والسلام علي رسول الله، وعلي آله وأصحابه ومن اهتدي بهداه، أما بعد:

در شعبان سال۱۴۰۷هـ برخی روزنامه‌‌های محلی، مقالات کوتاه و بلندی در این موضوع منتشر ساختند که جنی در وجود زنی مسلمان از اهالی ریاض داخل شده است و بعد از این که اسلام خود را نزد برادر عبدالله بن مشرف عمری مقیم ریاض اعلان کرده بود، نزد من (شیخ ابن باز) نیز اسلام خود را آشکار کرده است. بعد از این نامبرده بر زن جن زده آیاتی را خوانده بود و با جن هم‌کلام شده و از ایمان به الله برایش گفته و او را نصیحت کرده بود و پس از این که او را از حرام بودن ظلم و بزرگی گناه آن آگاه کرده از او خواسته بود از وجود زن خارج شود. جن با دعوت وی قانع شده و اسلام خود را نزد عبدالله اعلان کرده بود.

سپس عبدالله و اولیای زن جن زده به همراه ایشان، نزد من آمدند تا اسلام آوردن جن را بشنوم. من در مورد اسباب ورود جن در وجود این زن از ایشان پرسیدم، دلیل آن را گفت. جن با زبان زن سخن می‌گفت ولی صدایش مردانه بود. زن بر روی صندلی نزدیک من نشسته بود. برادر و خواهر زن و عبدالله و برخی از مشایخ شاهد این جریان بودند و صدای جن را می‌شنیدند. او اسلام خود را به صراحت اعلان کرد و گفت: که از هندوستان آمده و بودایی مذهب است. من او را نصیحت کردم و وصیت نمودم که تقوای الهی را پیشه کند و از وجود این زن خارج شود و از ظلم دوری کند. او نصیحتم را پذیرفت و گفت: دین اسلام مرا قانع کرده است. او را وصیت کردم؛ بعد از این که خداوند او را هدایت کرده قوم خود را به اسلام دعوت دهد. او نیز وعده داد و زن را ترک کرد و آخرین کلامش این بود که گفت: السلام علیکم. سپس زن با زبان عادیش صحبت کرد و سلامتی و ر‌هایی خود را از این مشکل حس نمود.

آن زن یک ماه بعد یا بیشتر، با دو برادر، دایی و خواهرش به ملاقات من آمدند و گفت: که در سلامتی کامل به سر می‌برد و الحمدلله دوباره آن جن به سراغش نیامده است. از او سؤال کردم وقتی جن در وجود تو بود چه حالی داشتی؟ در جواب گفت: افکار پلیدی که مخالف شریعت بود او را فرا گرفته بود و به دین بودایی و آگاهی از کتاب‌‌های آن گرایش پیدا کرده بود و بعد از سلامتی این افکار نیز از او دور شده است.

مطلع شدم که شیخ طنطاوی این اتفاق را انکار کرده و گفته این کار فریبکاری و دروغ است. و ممکن است سخن دیگری را به جای کلام زن ضبط کرده باشند و خود زن سخن نگفته باشد. وی نوار کاستی را که در آن گفتگو ضبط شده بود خواسته بود. من از گفتارش آگاه شدم و از این تعبیرش تعجب کردم که گفته بود این سخن ضبط شده است- یعنی واقعی نیست؛ بلکه ساختگی است. با توجه به اینکه من از جن سؤال‌‌های زیادی پرسیدم و او جواب می‌داد. این از زشت‌ترین اشتباهات و تعبیر‌های باطل است. گمان کرده مسلمان شدن جن توسط انسان مخالف گفتار خداوند در قصه‌ی سلیمان است.

خداوند می‌فرماید: ﴿وَهَبۡ لِي مُلۡكٗا لَّا يَنۢبَغِي لِأَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِيٓۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ [ص: ۳۵]. «و حکومتی به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ‌کس نباشد، که تو بسیار بخشنده‌ای».

بدون شک این نیز اشتباهی است که ناشی از فهم نادرست اوست. اسلام آوردن جن توسط انسان مخالف دعای سلیمان نیست؛ زیرا عده‌ی زیادی از جن‌‌ها توسط پیامبر ج اسلام آورده‌اند.

خداوند در سوره‌‌های احقاف و جن این مسئله را بیان نموده است.

در صحیحین، در حدیث ابوهریره س، از پیامبر ج ثابت است که فرمود: «إِنَّ الشَّيْطَانَ عَرَضَ لِي فَشَدَّ عَلَيَّ لِيَقْطَعَ الصَّلَاةَ عَلَيَّ فَأَمْكَنَنِي اللَّـهُ مِنْهُ فَذَعَتُّهُ، وَلَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ أُوثِقَهُ إِلَى سَارِيَةٍ حَتَّى تُصْبِحُوا فَتَنْظُرُوا إِلَيْهِ فَذَكَرْتُ قَوْلَ سُلَيْمَانَ ÷:رَبِّ هَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي؛ فَرَدَّهُ اللَّـهُ خَاسِيًا».«دیشب شیطان بر من ظاهر شد. تلاش نمود تا نمازم را قطع کند، خداوند مرا بر او چیره ساخت و گلوی او را گرفتم. خواستم او را به ستونی ببندم تا صبح شما او را ببینید؛ ولی سخن سلیمان ÷ به خاطرم آمد که گفته بود: خدایا به من حکومتی عطا کن که بعد از من سزاوار هیچکس نباشد. پس خداوند او را ناکام باز گرداند». این لفظ حدیث از بخاری [۴۸۰] بود.

در صحیح مسلم نیز آمده است: «إِنَّ عِفْرِيتًا مِنْ الْـجِنِّ جَعَلَ يَفْتِكُ عَلَيَّ الْـبَارِحَةَ لِيَقْطَعَ عَلَيَّ الصَّلَاةَ، وَإِنَّ اللَّـهَ أَمْكَنَنِي مِنْهُ فَذَعَتُّهُ، فَلَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ أَرْبِطَهُ إِلَى جَنْبِ سَارِيَةٍ مِنْ سَوَارِي الْـمَسْجِدِ حَتَّى تُصْبِحُوا تَنْظُرُونَ إِلَيْهِ أَجْمَعُونَ - أَوْ كُلُّكُمْ - ثُمَّ ذَكَرْتُ قَوْلَ أَخِي سُلَيْمَانَ ÷: ﴿رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَهَبۡ لِي مُلۡكٗا لَّا يَنۢبَغِي لِأَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِيٓ[ص: ۳۵]. فَرَدَّهُ اللَّـهُ خَاسِئًا» [۴۸۱].«همانا دیشب جن سرکشی بر من حمله کرد تا نمازم را قطع کند؛ خداوند مرا بر او چیره ساخت و گلویش را فشردم و می‌خواستم او را به ستونی از ستون‌‌های مسجد ببندم تا همه‌ی شما صبح او را نگاه کنید. سپس گفتار برادرم، سلیمان ÷ را به یاد آوردم که فرمود: خدایا مرا بیامرز و به من حکومتی عطا کن که بعد از من، سزاوار هیچ‌کس نباشد. پس خداوند او را ناکام بازگرداند»

نسایی، به شرط بخاری، حدیثی را از عایشه ل نقل می‌کند که پیامبر نماز می‌خواند و شیطان نزدش آمد. پیامبر ج او را گرفت و به زمین خواباند و گلویش را فشرد.

پیامبر ج فرمود: «حتى وجدتُ بَرْدَ لسانِه على يدي، لولا دعوةُ أخي سليمان ÷ لأصبح موثقًا حتى يراهُ الناس» [۴۸۲] .«تا این که سردی زبانش را بر دستم حس کردم اگر دعای سلیمان ÷ نمی‌بود. شب او را می‌بستم تا صبح مردم او را ببینند».

همین حدیث را ابوداود و احمد از ابی‌سعید س چنین روایت کرده‌اند که پیامبر ج فرمود: «فَأَهْوَيْتُ بِيَدِي فَمَا زِلْتُ أَخْنُقُهُ حَتَّى وَجَدْتُ بَرْدَ لُعَابِهِ بَيْنَ إِصْبَعَيَّ هَاتَيْنِ الْـإِبْهَامِ وَالَّتِي تَلِيهَا» [۴۸۳] .«با دستم بر او چنگ‌انداختم و گلویش را فشردم تا اینکه سردی آب دهانش را بین این دو انگشتم، ابهام (انگشت شست) و سبّابه (انگشت اشاره)، احساس کردم».

بخاری در صحیح خود حدیثی معلق ولی با صیغه‌ی جزم از ابوهریره س نقل می‌کند که گفت: «وَكَّلَنِي رَسُولُ اللَّـهِ ج بِحِفْظِ زَكَاةِ رَمَضَانَ؛ فَأَتَانِي آتٍ فَجَعَلَ يَحْثُو مِنْ الطَّعَامِ فَأَخَذْتُهُ وَقُلْتُ: وَاللَّـهِ لَأَرْفَعَنَّكَ إِلَى رَسُولِ اللَّـهِ ج، قَالَ: إِنِّي مُحْتَاجٌ وَعَلَيَّ عِيَالٌ وَلِي حَاجَةٌ شَدِيدَةٌ؛ قَالَ: فَخَلَّيْتُ عَنْهُ فَأَصْبَحْتُ فَقَالَ النَّبِيُّ ج: يَا أَبَا هُرَيْرَةَ مَا فَعَلَ أَسِيرُكَ الْـبَارِحَةَ؟ قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّـهِ شَكَا حَاجَةً شَدِيدَةً وَعِيَالًا فَرَحِمْتُهُ فَخَلَّيْتُ سَبِيلَهُ. قَالَ: أَمَا إِنَّهُ قَدْ كَذَبَكَ وَسَيَعُودُ؛ فَعَرَفْتُ أَنَّهُ سَيَعُودُ؛ لِقَوْلِ رَسُولِ اللَّـهِ ج إِنَّهُ سَيَعُودُ فَرَصَدْتُهُ فَجَاءَ يَحْثُو مِنْ الطَّعَامِ فَأَخَذْتُهُ فَقُلْتُ: لَأَرْفَعَنَّكَ إِلَى رَسُولِ اللَّـهِ ج قَالَ: دَعْنِي فَإِنِّي مُحْتَاجٌ وَعَلَيَّ عِيَالٌ لَا أَعُودُ فَرَحِمْتُهُ فَخَلَّيْتُ سَبِيلَهُ. فَأَصْبَحْتُ فَقَالَ لِي رَسُولُ اللَّـهِ ج: يَا أَبَا هُرَيْرَةَ مَا فَعَلَ أَسِيرُكَ؟ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّـهِ شَكَا حَاجَةً شَدِيدَةً وَعِيَالًا فَرَحِمْتُهُ فَخَلَّيْتُ سَبِيلَهُ. قَالَ: أَمَا إِنَّهُ قَدْ كَذَبَكَ وَسَيَعُودُ، فَرَصَدْتُهُ الثَّالِثَةَ فَجَاءَ يَحْثُو مِنْ الطَّعَامِ فَأَخَذْتُهُ فَقُلْتُ: لَأَرْفَعَنَّكَ إِلَى رَسُولِ اللَّـهِ، وَهَذَا آخِرُ ثَلَاثِ مَرَّاتٍ أَنَّكَ تَزْعُمُ لَا تَعُودُ ثُمَّ تَعُودُ. قَالَ دَعْنِي أُعَلِّمْكَ كَلِمَاتٍ يَنْفَعُكَ اللَّـهُ بِهَا. قُلْتُ: مَا هُوَ؟ قَالَ: إِذَا أَوَيْتَ إِلَى فِرَاشِكَ فَاقْرَأْ آية الكرسي: {اللَّـهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْـحَيُّ الْـقَيُّومُ} حَتَّى تَخْتِمَ الْـآيَةَ؛ فَإِنَّكَ لَنْ يَزَالَ عَلَيْكَ مِنْ اللَّـهِ حَافِظٌ، وَلَا يَقْرَبَنَّكَ شَيْطَانٌ حَتَّى تُصْبِحَ. فَخَلَّيْتُ سَبِيلَهُ؛ فَأَصْبَحْتُ فَقَالَ لِي رَسُولُ ج:مَا فَعَلَ أَسِيرُكَ الْـبَارِحَةَ؟ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّـهِ زَعَمَ أَنَّهُ يُعَلِّمُنِي كَلِمَاتٍ يَنْفَعُنِي اللَّـهُ بِهَا فَخَلَّيْتُ سَبِيلَهُ؛ قَالَ مَا هِيَ؟ قُلْتُ: قَالَ لِي: إِذَا أَوَيْتَ إِلَى فِرَاشِكَ فَاقْرَأْ آية الكرسي مِنْ أَوَّلِهَا حَتَّى تَخْتِمَ الْـآيَةَ: {اللَّـهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْـحَيُّ الْـقَيُّومُ} وَقَالَ لِي: لَنْ يَزَالَ عَلَيْكَ مِنْ اللَّـهِ حَافِظٌ، وَلَا يَقْرَبَكَ شَيْطَانٌ حَتَّى تُصْبِحَ - وَكَانُوا أَحْرَصَ شَيْءٍ عَلَى الْـخَيْرِ- فَقَالَ النَّبِيُّ ج: أَمَا إِنَّهُ قَدْ صَدَقَكَ وَهُوَ كَذُوبٌ. تَعْلَمُ مَنْ تُخَاطِبُ مُنْذُ ثَلَاثِ لَيَالٍ يَا أَبَا هُرَيْرَةَ؟ قَالَ: لَا. قَالَ: ذَاكَ شَيْطَانٌ» [۴۸۴]. «پیامبر ج مرا مسئول حفاظت از صدقه‌ی فطریه قرار داد. یکی آمد و شروع به برداشتن از اموال صدقه کرد. او را گرفتم و گفتم: به خدا قسم تو را نزد رسول خدا خواهم برد. گفت: من محتاج و عیالوار هستم و سخت نیازمندم. او را ر‌ها کردم. چون صبح شد پیامبر ج فرمود:‌ای ابوهریره دیشب اسیرت چه کرد؟ گفتم:‌ای رسول الله؛ از نیاز شدید و کثرت عیال شکایت کرد، بر او رحم کردم و رهایش ساختم. فرمود: او به تو دروغ گفته است و باز خواهد گشت. یقین کردم که دو مرتبه برمی‌گردد (چون پیامبر ج گفته بود). در کمین او نشستم. دوباره آمد و باز شروع به برداشتن از مال صدقه کرد. او را گرفتم و گفتم: تو را نزد رسول الله خواهم برد. گفت رهایم کن. من محتاج و عیالوارم، دوباره باز نمی‌گردم. بر او رحم کردم و رهایش ساختم. صبح پیامبر ج فرمود:‌ای ابوهریره اسیرت دیشب چه کرد؟ گفتم:‌ای رسول الله از نیاز و کثرت عیال خود شکایت کرد. من بر او رحم کردم و رهایش ساختم. فرمود: او به تو دروغ گفته است و باز می‌گردد. مرتبه‌ی سوم در کمین او نشستم. او آمد و شروع به برداشتن از مال صدقه کرد. او را گرفتم و گفتم: تو را نزد رسول الله ج خواهم برد. این سومین مرتبه است که قول می‌دهی باز نگردی و دوباره باز می‌گردی. گفت: رهایم کن. تو را کلماتی می‌آموزم که بواسطه‌ی آن خداوند به تو سود برساند. گفتم: آن کلمات چیست؟ گفت: هرگاه به رختخواب رفتی، آیة الکرسی (الله‌ لا اله الا هو الحی القیوم) را (تا آخرآیه) بخوان، از جانب خداوند برایت نگهبانی گماشته می‌شود و شیطان تا صبح به تو نزدیک نمی‌شود. پس رهایش کردم. چون صبح شد پیامبر ج خطاب به من فرمود: اسیرت دیشب چه شد؟ گفتم:‌ای رسول الله ج گمان می‌کرد به من کلماتی آموخته است که به واسطه آن خداوند به من سود می‌رساند. من هم رهایش کردم فرمود: آن کلمات چیست؟ گفتم: به من گفت: هرگاه به رختخواب رفتی آیه الکرسی را از اول تا آخر بخوان (الله‌ لا اله الاهو الحی القیوم). و به من گفت: برای تو نگهبانی از جانب خداوند گماشته می‌شود و شیطان تا صبح به تو نزدیک نمی‌شود.

«صحابه (ش) حریص بر خیر بودند»، پیامبر ج فرمود: این بار به تو راست گفته است در حالی که او دروغگوست. می‌دانی‌ای ابوهریره در این سه شب با چه کسی سخن می‌گفتی؟ گفتم: نه، پیامبر ج فرمود: او شیطان بوده که پیش تو آمده است».

پیامبر ج در حدیثی که بخاری و مسلم آن را از صفیهل نقل کرده‌اند خبر داده است: «إِنَّ الشَّيْطَانَ يَجْرِي مِنْ ابنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ» [۴۸۵].«همانا شیطان همچون خون در بدن فرزند آدم جاری است».

امام احمد / در المسند با سند صحیح روایت کرده است که عثمان بن ابی العاص س گفت: [ای رسول الله، شیطان بین من و نماز و قرائتم مانع می‌شود. فرمود: «ذَاكَ شَيْطَانٌ يُقَالُ لَهُ خَنْزَبٌ فَإِذَا أَحْسَسْتَهُ فَتَعَوَّذْ بِاللَّـهِ مِنْهُ وَاتْفِلْ عَلَى يَسَارِكَ ثَلَاثًا».«این شیطانی است که او را خنزب می‌گویند: وقتی حضورش را حس کردی، از او به خدا پناه ببر و سه مرتبه در سمت چپ خود آب دهان بیانداز. عثمان می‌گوید: این کار را انجام دادم و خداوند او را از من دور کرد» [۴۸۶].

در احادیث صحیح از پیامبر ثابت است که همراه هر انسان یک همنشین از فرشته‌‌ها و یک همنشین از شیاطین است، حتی همراه پیامبر ج ؛ جز اینکه خداوند پیامبر ج را بر شیطان چیره ساخته است و شیطانی که همراه پیامبر بوده، اسلام آورده است. لذا جز به خوبی، پیامبر ج را امر نمی‌کند. [۴۸۷]

کتاب خدا و سنت پیامبر ج و اجماع امت بر ورود جن بر انسان و بی‌هوش کردنش دلالت می‌کند. چگونه ممکن است شخصی مانند شیخ طنطاوی که از علماست، این مسئله را بدون علم و هدایت و براساس تقلید از اهل بدعت انکار کند.

«والله المستعان ولا حول ولا قوة الا بالله». انشاءالله مختصری از گفتار علماء را در این مورد برای شما خواننده ذکر خواهم کرد:

آراء مفسرین در مورد آیه: ﴿ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ ٱلَّذِي يَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّ [البقرة: ۲۷۵]. «کسانی که ربا می‌خورند – در قیامت - بر نمی‌خیزند؛ مگر مانند کسی که شیطان او را دچار دیوانگی کرده است».

ابوجعفر ابن جریر / در تفسیر این آیه چنین می‌گوید [۴۸۸]: در این دنیا شیطان عقلش را می‌رباید و او همان کسی است که دیوانه می‌شود و به زمین می‌افتد. «من المس» را دیوانگی تفسیر کرده است.

بغوی / در تفسیر این آیه می‌گوید: [۴۸۹] مس، یعنی: دیوانگی، گفته می‌شود: «مس الرجل فهو ممسوس» وقتی که دیوانه باشد.

ابن کثیر / در تفسیر این آیه می‌گوید: [۴۹۰] یعنی در قیامت از قبرهای‌شان همانند کسی بر می‌خیزند که دیوانه است و شیطان بر وی مسلّط است؛ و به صورت غیر متعادل و نا استوار بر می‌خیزند.

ابن عباسب می‌گوید: رباخوار در قیامت همچون دیوآن‌‌های که گلویش را می‌فشرند زنده می‌شود. ابن ابی حاتم آن را روایت کرده است. از عوف بن مالک، سعیدبن جبیر، سدی، ربیع بن انس، قتاده و مقاتل بن حیان مانند این روایت شده است. [پایان کلام ابن کثیر /]

قرطبی / در تفسیر این آیه می‌گوید: [۴۹۱] در این آیه دلیلی است بر اشتباه کسانی که دیوانگی (صرع)، توسط جن را انکار می‌کنند. و گمان می‌کنند که دیوانگی از طبیعت جسمی انسان است و شیطان بر انسان نفوذ ندارد. آراء مفسرین در این باره بسیار است.

شیخ الاسلام ابن تیمیه / در کتاب خود (ايضاح الدلالة في عموم الرسالة للثقلين)، که در «مجموع الفتاوی» ج ۱۹، ص۶۵-۹ است. در ادامه‌ی سخنان قبلی خود چنین می‌گوید: به همین جهت گروهی از معتزله هم چون جبایی و ابوبکر رازی و دیگران ورود جن را در کالبد انسان انکار می‌کنند. ولی وجود جن را انکار نمی‌کنند؛ زیرا در احادیث روایت شده از پیامبر ج ورود جن به کالبد انسان هم چون وجود جن به صراحت بیان نشده است. هرچند در این مورد اشتباه می‌کنند. لذا ابوالحسن اشعری در کتاب مقالات اهل السنة و الجماعة می‌گوید: اهل سنت معتقدند که جن در بدن شخص دیوانه وارد می‌شود. همان‌طور که خداوند می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ ٱلَّذِي يَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّ [البقرة: ۲۷۵].

عبدالله بن احمد بن حنبل می‌گوید: به پدرم گفتم: عد‌های گمان می‌کنند جن در بدن انسان داخل نمی‌شود. گفت: پسرم دروغ می‌گویند جن با زبان انسان سخن می‌گوید. این مسئله در کتاب‌‌های مربوط به این موضوع بطور مبسوط بیان شده است.

ابن تیمیه / در جلد ۲۴ مجموع الفتاوی ص ۲۷۶، ۲۷۷ می‌گوید: وجود جن با کتاب خدا و سنت پیامبر و اجماع امت ثابت شده است و نیز ورود جن در کالبد انسان به اتفاق ائمه اهل سنت و جماعت ثابت است. خداوند می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يَأۡكُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ ٱلَّذِي يَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّيۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّ [البقرة: ۲۷۵]. «کسانی که ربا می‌خورند - در قیامت - بر نمی‌خیزند مگر مانند کسی که شیطان او را دچار دیوانگی کرده است».

در حدیث صحیح از پیامبر ج روایت است که «إِنَّ الشَّيْطَانَ يَجْرِي مِنْ الْـانسان مَجْرَى الدَّمِ».«شیطان هم‌چون خون در بدن انسان جریان دارد» [۴۹۲]

عبدالله بن احمد بن حنبل می‌گوید: به پدرم گفتم: عد‌های می‌گویند: جن در بدن انسان وارد نمی‌شود. گفت: فرزندم! دروغ می‌گویند، جن به زبان دیوانه سخن می‌گوید و این گفته احمد بن حنبل مشهور است.

همانا جن انسان را دیوانه می‌کند در نتیجه سخنانی می‌گوید که معنایش فهمیده نمی‌شود و به بدن فرد ضربه‌‌هایی وارد میشود که اگر به شتر وارد شود تأثیر می‌گذارد؛ ولی با این حال فرد جن زده نه ضربه‌‌ها را حس می‌کند و نه حرف‌‌هایی را که گفته به خاطر دارد. گاهی فرد جن زده دیگران را به‌سوی خود می‌کشد و فرش خود را جمع می‌کند و اشیاء را از جایی به جای دیگر منتقل می‌کند و کار‌های دیگری انجام می‌دهد که بیننده می‌داند که گوینده‌ی این سخنان و انجام دهنده‌ی این کار‌ها جنس دیگری غیر از انسان است.

از ائمه‌ی مسلمانان کسی ورود جن در انسان را انکار نمی‌کند و هر‌کس آن را انکار کند و ادعا کند که شریعت این مسئله را تکذیب می‌کند، بدون شک به شریعت دروغ بسته است و هیچ دلیل شرعی برای نفی این مسئله وجود ندارد. پایان کلام ابن تیمیه

امام ابن قیم / در کتاب خود - زادالمعاد فی هدی خیر العباد- ج۴ ص۶۶-۶۹ چنین می‌گوید: دیوانگی دو نوع است؛ دیوانگی به واسطه‌ی ارواح پلید زمینی و دیوانگی‌ای که ناشی از فشار‌های عصبی است که منجر به بیماری‌های روانی می‌شود. دومی همان چیزی است که پزشکان در مورد سبب و علاج آن سخن می‌گویند.

ولی در مورد دیوانگی به واسطه‌ی ارواح خبیثه، بزرگان و عقلای پزشکان به آن اعتراف می‌کنند و انکارش نمی‌کنند و معتقدند: دفع آن‌‌ها فقط با ارواح شریف و پاک آسمانی ممکن است که شر آن‌‌ها را دور نموده و اثر آن‌‌ها را باطل کنند. بقراط در برخی از کتاب‌هایش به آن اشاره کرده است. برخی علاج‌‌های دیوانگی را ذکر کرده و گفته است این دارو‌ها برای آن نوع دیوانگی که سبب آن تغییر مزاج آدمی و ترکیبات درونی می‌باشد، سودمند است. ولی دیوانگی‌ای که سبب آن ارواح است، این دارو‌ها آن را علاج نمی‌کند.

ولی برخی از پزشکان نادان، و فرومایه و کسانی که بی‌دینی را فضیلت می‌دانند، دیوانگی بواسطه‌ی ارواح را انکار می‌کنند و به تأثیر آن در فرد جن زده اقرار نمی‌کنند. آنان چیزی جز نادانی در آستین ندارند و گرنه هیچ دوایی در پزشکی برای آن یافت نشده است و حس و وجود نیز شاهد بر آن است. اخلاط را دلیل دیوانگی دانستن در برخی اقسام آن صدق می‌کند نه در همه انواع آن، تا جایی که می‌گوید: پزشکان دین ستیزی آمدند که فقط دیوانگی به واسطه‌ی اخلاط (مزاج و طبیعت) را ثابت می‌دانند و هر‌کس دارای عقل و شناخت به این ارواح و اثرات آن می‌باشد از نادانی و ضعف عقلی این گروه به خنده می‌افتد.

علاج این نوع دیوانگی به دو چیز بستگی دارد:

اول به فرد جن زده و دوم به فرد معالجه کننده. علاج آن از جانب فرد جن زده با قدرت نفسانی و توجه کامل به خالق این ارواح و به وجود آورنده‌ی آن‌هاست و پناه بردن صحیح که قلب و زبان پی در پی آن را یاد کند؛ زیرا این نوعی مبارزه است و پیروزی جنگجوی مسلح در میدان مبارزه مشروط به دو چیز است اول این که اسلحه‌ی او از کیفیت خوبی برخوردار باشد. دوم این‌که بازوی جنگجو قوی باشد. هرگاه یک شرط نباشد. اسلحه به تن‌‌هایی تأثیر زیاد و مفیدی نخواهد داشت. پس چگونه است وقتی هر دو شرط وجود نداشته باشد. اگر قلبی از توحید و توکل و تقوا و توجه خالی باشد و هیچ اسلح‌های نداشته باشد چگونه می‌تواند مقابله نماید.

دوم از جانب معالجه کننده که در او نیز همان دو شرط باید وجود داشته باشد. به طوری که برخی معالجه کنندگان با گفتار - از وجود او خارج شو - یا بسم الله - یا لا حول و لا قوة الا بالله - اکتفا می‌کنند. پیامبر ج چنین می‌فرمود: «اخْرُجْ عَدُوَّ اللَّـهِ أَنَا رَسُولُ اللَّـهِ». «دشمن خدا بیرون شو من رسول خدایم» [۴۹۳] .

شیخ و استاد خودم (ابن تیمیه) را مشاهده کردم که کسی را نزد فرد جن زده می‌فرستاد تا با روح موجود در بدن او صحبت کند و بگوید: شیخ به تو گفت: خارج شو. این کار برای تو حلال نیست و جن زده به حال عادی بر می‌گشت. گاهی خود شیخ با او سخن می‌گفت و گاهی نیز روح، سرکش بود و شیخ با زدن او را خارج می‌کرد و پس از بازگشت به حال عادی فرد دردی را احساس نمی‌کرد. ما و دیگران این کار را چندین مرتبه از او دیده‌ایم. ابن قیم در ادامه می‌گوید: به طور کلی این نوع دیوانگی و علاج آن را کسی انکار نمی‌کند؛ مگر کسانی که از علم و عقل و آگاهی کمی‌برخوردارند. بیشترین تسلط ارواح خبیثه بر افراد از جهت کم‌دینی و خالی بودن قلب و زبان آنان از حقیقت ذکر و اذکار و اوراد شرعی است که از پیامبر ج ثابت است. پس روح خبیث بر فرد تن‌‌ها و بی‌سلاح وارد می‌شود که چه بسا سخت است و بر او تاثیر می‌گذارد. پایان گفتار ابن قیم /.

با توجه به آن چه از دلایل شرعی و اجماع علمای اهل سنت و جماعت مبنی بر اثبات دخول جن بر انسان ذکر کردیم، برای خواننده، باطل بودن گفتار منکرین این مسئله مشخص می‌شود. شیخ بزرگوار علی طنطاوی در انکار این مسئله راه خطا را پیموده است. و وعده داده است اگر در این مورد با دلیل قانع شود به حقیقت بر خواهد گشت. او را لازم است پس از خواندن آن چه ذکر کردیم به راه راست باز گردد. از خداوند برای خود و او هدایت و توفیق را خواهانیم.

از آنچه گفتیم دانسته می‌شود، گفتاری را که «صحیفة الندوة» در تاریخ ۱۴/۱۰/۱۴۰۷- ص-۸) از دکتر محمد عرفان نقل کرده است مبنی بر این که کلمه‌ی جنون در قاموس طبی کلم‌های نامفهوم و پوشیده است و گمان کرده که دخول جن بر انسان و صحبت کردن با زبان انسان از نظر علمی صد درصد اشتباه است. این نظریه باطل است و برخاسته از کم اطلاعی این دکتر از مسایل شرعی و فتاوای علمای اهل سنت و جماعت است. چون مسئله بر بسیاری از پزشکان مخفی مانده است، و این دلیل بر عدم آن نیست؛ بلکه دلیل نا‌آگاهی آنان است و از طرفی علمایی که به راستی و امانت و بصیرت در دین مشهورند در این مورد اطلاعات خوبی دارند. این مسئله مورد اجماع اهل سنت و جماعت است. همان گونه که شیخ الاسلام ابن تیمیه از همه علما نقل کرده است. از ابو الحسن اشعری نقل است که این مسئله را در اعتقادات اهل سنت و جماعت ذکر کرده است. و نیز از ابوالحسن علامه ابو عبد الله محمد بن عبد الله شبلی حنفی متوفای ۷۷۹ هـ در کتابش «آکام المرجان فی غرائب الاخبار و احکام الجان» باب ۵۱ نقل است.

در کلام ابن قیم گذشت که پزشکان بزرگ و‌اندیشمند به آن اعتراف می‌کنند و آن را مداوا نمی‌کنند؛ ولی پزشکان نادان و فرومایه و بی‌دین آن را انکار می‌کنند.‌ای خواننده گرامی آگاه باش و آن چه را از حق گفتیم پیروی کن و مواظب باش که نظریه‌ی اطباء جاهل به مسایل شریعت و آنان که از ایشان تقلید می‌کنند و دیگر بدعت گذاران معتزلی تو را فریب ندهند و الله المستعان.

نکته: آن چه از احادیث صحیح پیامبر ج و گفتار علما ذکر کردیم دلالت بر این دارد که: سخن گفتن با جن و نصیحت کردن و پند دادن و دعوتش به اسلام و اطاعت او با آیه ۳۵سوره ص مخالف نیست.

خداوند از قول سلیمان (÷) می‌فرماید: ﴿قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَهَبۡ لِي مُلۡكٗا لَّا يَنۢبَغِي لِأَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِيٓۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ٣٥ [ص: ۳۵]. «گفت: پروردگارا مرا بیامرز و به من حکومتی عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ‌کس نباشد».

و نیز جن را امر به معروف و نهی از منکر کردن و در صورت امتناع از خروج او را زدن با آیه‌ی مذکور مخالف نیست. بلکه این کار واجب است و در زمره‌ی دور کردن زورگو و کمک به مظلوم و امر به معروف و نهی از منکر قرار دارد که انسان به آن مکلف می‌باشد. در حدیث صحیح گذشت که پیامبر ج گلوی شیطان را فشرد تا این که آب دهانش بر دست شریف پیامبر ج جاری شد و فرمود: «لولا دعوةُ أخي سليمان عليه السلام لأصبح موثقًا حتى يراهُ الناس» [۴۹۴]. «اگر دعای برادرم سلیمان ÷ نبود تا صبح او را می‌بستم تا مردم او را ببینند».

در روایتی از امام مسلم در حدیث ابو دردا س آورده است که پیامبر ج فرمود: «إِنَّ عَدُوَّ اللَّـهِ إِبْلِيسَ جَاءَ بِشِهَابٍ مِنْ نَارٍ لِيَجْعَلَهُ فِي وَجْهِي فَقُلْتُ: أَعُوذُ بِاللَّـهِ مِنْكَ، (ثَلَاثَ مَرَّاتٍ) ثُمَّ قُلْتُ: الْـعَنُكَ بِلَعْنَةِ اللَّـهِ التَّامَّةِ؛ فَلَمْ يَسْتَأْخِرْ. (ثَلَاثَ مَرَّاتٍ) ثُمَّ أَرَدْتُ أَخْذَهُ، وَاللَّـهِ لَوْلَا دَعْوَةُ أَخِينَا سُلَيْمَانَ ÷ لَأَصْبَحَ مُوثَقًا يَلْعَبُ بِهِ وِلْدَانُ أَهْلِ الْـمَدِينَةِ» [۴۹۵]. «همانا دشمن خدا ابلیس اخگری از آتش آورده بود تا بر صورتم قرار دهد. سه مرتبه گفتم: از تو به خدا پناه می‌برم. سپس گفتم: «الْـعَنُكَ بِلَعْنَةِ اللَّـهِ التَّامَّةِ»: تو را با لعنت کامل خدا لعنت می‌کنم؛ اما باز هم کنار نرفت. سپس خواستم او را بگیرم، به خدا سوگند اگر دعای برادر ما سلیمان نبود، آن شیطان صبح را گون‌های آغاز می‌کرد که بسته شده بود و بازیچه‌ی کودکان مدینه بود».

احادیث و گفتار علما در این مورد بسیارند.

امیدوارم آنچه گفتیم برای جویندگان حق کافی باشد. توسل می‌جویم به خداوند به اسماء پاک و صفات برترش که ما و همه مسلمانان را به آگاهی دردین و استقامت در آن توفیق دهد و گفتار حق و کردار نیک را بر ما منت نهد. ما و همه مسلمانان از علم بدون عمل و انکار بدون علم به خداوند پناه می‌بریم. زیرا او قادر و توانا می‌باشد.

و صلی الله علی نبینا محمد و آله و صحبه و سلم.

گفتاری از شیخ ابن باز - در دو رساله اش: مسألة دخول الجنی فی بدن المصروع - ص۴- و العلاج عن طریق السحر- ص۲۶

[۴۸۰] بخاری (۱۲۱۰) اطراف بخاری (۴۶۱). [۴۸۱] مسلم (۵۴۱) . [۴۸۲] ابن حبان (۲۳۵۰) نسائی در الکبری (۱۱۴۳۹) و طبرانی در الاوسط (۸۲۱۹). [۴۸۳] مسند احمد- (۳/۸۲) لفظ حدیث از روایت احمد است. عبد بن حمید در مسندش (۹۴۶). هیثمی در مجمع گوید: «رواه أحمد و رجاله ثقات» (۲/۸۷). [۴۸۴] بخاری آن را در کتاب وکالت در باب «إذا وكل رجلاً فترك الوكيل شيئاً فأجازه الموكل»: وقتی کسی وکیل گرفت و وکیل چیزی را ترک کرد و موکل اجازه داد، نقل کرده است. [۴۸۵] بخاری (۷۱۷۱) – مسلم (۲۱۷۵). [۴۸۶] احمد (۲۱۶/۴) مسلم (۲۲۰۳). [۴۸۷] مسلم (۲۸۱۴). [۴۸۸] تفسیر طبری (۳/۲۶۱) بنحوه. [۴۸۹] معالم التنزیل (۱/۲۶۱). [۴۹۰] تفسیر القرآن العظیم (۱/۳۲۷). [۴۹۱] أحکام القرآن (۳/۳۵۵). [۴۹۲] بخاری (۷۱۷۱) – مسلم (۲۱۷۵). [۴۹۳] احمد (۱۷۲-۱۷۱/۴) و طبرانی در الکبیر (۲۶۴/۲۲) (۶۷۹) و حاکم (۶۱۷/۲) ۶۱۸ (۴۲۳۲) و گفته سندش صحیح است و ذهبی با آن موافقت کرده است. به مجمع الزوائد (۹/۶۹) مراجعه کن. [۴۹۴] تخریج حدیث در ابتدای فتوا گذشت. [۴۹۵] مسلم (۵۴۲).