باب (۳): مناقب عثمان بن عفانس
۱۵۱۵- «عن عَبْدِاللَّهِ بْنُ عُمَرَ ب: أنَّه جَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ مِصْرَ فقَالَ لَهُ: هَلْ تَعْلَمُ أَنَّ عُثْمَانَ فَرَّ يَوْمَ أُحُدٍ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: تَعْلَمُ أَنَّهُ تَغَيَّبَ عَنْ بَدْرٍ وَلَمْ يَشْهَدْ. قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: تَعْلَمُ أَنَّهُ تَغَيَّبَ عَنْ بَيْعَةِ الرِّضْوَانِ فَلَمْ يَشْهَدْهَا؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: اللَّهُ أَكْبَرُ. قَالَ ابْنُ عُمَرَ: تَعَالَ أُبَيِّنْ لَكَ،أَمَّا فِرَارُهُ يَوْمَ أُحُدٍ فَأَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ عَفَا عَنْهُ وَغَفَرَ لَهُ، وَأَمَّا تَغَيُّبُهُ عَنْ بَدْرٍ فَإِنَّهُ كَانَتْ تَحْتَهُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ ج وَكَانَتْ مَرِيضَةً، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ لَكَ أَجْرَ رَجُلٍ مِمَّنْ شَهِدَ بَدْرًا وَسَهْمَهُ». وَأَمَّا تَغَيُّبُهُ عَنْ بَيْعَةِ الرِّضْوَانِ فَلَوْ كَانَ أَحَدٌ أَعَزَّ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ عُثْمَانَ لَبَعَثَهُ مَكَانَهُ، فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ج عُثْمَانَ وَكَانَتْ بَيْعَةُ الرِّضْوَانِ بَعْدَ مَا ذَهَبَ عُثْمَانُ، إِلَى مَكَّةَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِيَدِهِ الْيُمْنَى هَذِهِ: «يَدُ عُثْمَانَ». فَضَرَبَ بِهَا عَلَى يَدِهِ، فَقَالَ: «هَذِهِ لِعُثْمَانَ». فَقَالَ لَهُ ابْنُ عُمَرَ: اذْهَبْ بِهَا الآنَ مَعَكَ». (بخارى:۳۶۹۸)
ترجمه: «از عبدالله بن عمر بروایت است كه مردی از اهالی مصر، نزد او آمد و گفت: آیا میدانی كه عثمان روز جنگ احد، فرار كرد؟ گفت: بلی. پرسید: آیا میدانی كه او در جنگ بدر، حاضر نشد و غیبت كرد؟ گفت: بلی. پرسید: آیا میدانی كه او در بیعت رضوان هم حضور نداشت و غیبت كرد؟ گفت: بلی. آن مرد، فریاد كشید وتكبیر گفت. ابن عمر بگفت: بیا تا برایت توضیح دهم. اما در مورد فرار روز احد، من گواهی میدهم كه خداوند، او را عفو كرده و بخشیده است. و در مورد غیبت روز بدر باید بگویم: دختر رسول خدا جیعنی همسرش، بیمار بود. لذا رسول خدا جبه او گفت: «پاداش و سهم غنیمت یک نفر از كسانی كه در جنگ بدر شركت كردهاند، به تو نیز میرسد». اما اینكه در بیعت رضوان، حضور نداشت، دلیلش این بود كه اگر در وادی مكه، كسی عزیزتر از عثمان وجود میداشت، او را به جایش میفرستاد. ولی به همین خاطر، رسول خدا جعثمان را فرستاد. و بیعت رضوان بعد از رفتن او به مكه، صورت گرفت. در نتیجه، رسول الله جدست راستش را بجای دست عثمان قرار داد و فرمود: «این، دست عثمان است». آنگاه آنرا روی دست چپش نهاد و فرمود: «این، بیعت عثمان است». در پایان، ابن عمر به آن مرد گفت: هم اكنون، این جوابها را نیز با خود بیر».