باب (۱۸):غزوۀ ذات الرقاع
۱۶۱۱- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج صَلَّى بِأَصْحَابِهِ فِي الْخَوْفِ فِي غَزْوَةِ السَّابِعَةِ، غَزْوَةِ ذَاتِ الرِّقَاعِ».(بخارى: ۴۱۲۷)
ترجمه: «از جابر بن عبدالله بروایت است كه نبی اكرم جدر هفتمین غزوه كه همان ذات الرقاع است، با یارانش، نماز خوف خواند».
۱۶۱۲- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج فِي غَزْوَةٍ وَنَحْنُ سِتَّةُ نَفَرٍ بَيْنَنَا بَعِيرٌ نَعْتَقِبُهُ، فَنَقِبَتْ أَقْدَامُنَا، وَنَقِبَتْ قَدَمَايَ، وَسَقَطَتْ أَظْفَارِي، وَكُنَّا نَلُفُّ عَلَى أَرْجُلِنَا الْخِرَقَ، فَسُمِّيَتْ: غَزْوَةَ ذَاتِ الرِّقَاعِ، لِمَا كُنَّا نَعْصِبُ مِنَ الْخِرَقِ عَلَى أَرْجُلِنَا». (بخارى: ۴۱۲۸)
ترجمه: «ابوموسی اشعری سمیگوید: همراه نبی اكرم جبه غزوهای رفتیم. ما اشعریها، شش نفر بودیم و تنها یک شتر داشتیم كه به نوبت، بر آن سوار میشدیم. بدینجهت، پاهای ما فرسوده و زخمی شد. گفتنی است كه پاهای من نیز زخمی شد و ناخنهایم افتاد. پاهایمان را با تكه پارچههای كهنه، میبستیم. به همین خاطر، این غزوه را ذات الرقاع نامیدند».
۱۶۱۳- «عَنْ سَهْلِ بْنِ أَبِي حَثْمَةَ س وَكَانَ مِمَّنْ شَهِدَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج يَوْمَ ذَاتِ الرِّقَاعِ، صَلَّى صَلاةَ الْخَوْفِ: أَنَّ طَائِفَةً صَفَّتْ مَعَهُ، وَطَائِفَةٌ وِجَاهَ الْعَدُوِّ، فَصَلَّى بِالَّتِي مَعَهُ رَكْعَةً، ثُمَّ ثَبَتَ قَائِمًا، وَأَتَمُّوا لأِنْفُسِهِمْ، ثُمَّ انْصَرَفُوا، فَصَفُّوا وِجَاهَ الْعَدُوِّ، وَجَاءَتِ الطَّائِفَةُ الأخْرَى، فَصَلَّى بِهِمُ الرَّكْعَةَ الَّتِي بَقِيَتْ مِنْ صَلاتِهِ، ثُمَّ ثَبَتَ جَالِسًا، وَأَتَمُّوا لأِنْفُسِهِمْ، ثُمَّ سَلَّمَ بِهِمْ ».(بخارى: ۴۱۳۰)
ترجمه: «سهل بن أبی حثمه سكه در غزوه ذات الرقاع همراه رسول اكرمجنماز خوف خواند، میگوید: عدهای با رسول خدا جصف بستند. و گروهی، در مقابل دشمن ایستادند. آنگاه پیامبر اكرم جبا كسانی كه همراه او بودند، یک ركعت، نماز خواند و همچنان سرجایش ایستاد تا همراهانش، نمازشان را به تنهایی كامل كردند و رفتند و در مقابل دشمن، صف بستند. آنگاه گروه دیگر آمد و رسول اكرم جیک ركعت از نمازش را كه باقی مانده بود، با آنان خواند. سپس سرجایش نشست و آن گروه نیز نماز خود را به تنهایی، كامل كردند. بعد از ان، با هم سلام دادند».
۱۶۱۴- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب: أَنَّهُ غَزَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِج قِبَلَ نَجْدٍ، فَلَمَّا قَفَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج قَفَلَ مَعَهُ فَأَدْرَكَتْهُمُ الْقَائِلَةُ فِي وَادٍ كَثِيرِ الْعِضَاهِ، فَنَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَتَفَرَّقَ النَّاسُ فِي الْعِضَاهِ يَسْتَظِلُّونَ بِالشَّجَرِ، وَنَزَلَ رَسُولُ اللَّهِج تَحْتَ سَمُرَةٍ فَعَلَّقَ بِهَا سَيْفَهُ، قَالَ جَابِرٌ: فَنِمْنَا نَوْمَةً ثُمَّ إِذَا رَسُولُ اللَّهِج يَدْعُونَا، فَجِئْنَاهُ فَإِذَا عِنْدَهُ أَعْرَابِيٌّ جَالِسٌ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ هَذَا اخْتَرَطَ سَيْفِي وَأَنَا نَائِمٌ، فَاسْتَيْقَظْتُ وَهُوَ فِي يَدِهِ صَلْتًا، فَقَالَ لِي: مَنْ يَمْنَعُكَ مِنِّي؟ قُلْتُ: اللَّهُ، فَهَا هُوَ ذَا جَالِسٌ». ثُمَّ لَمْ يُعَاقِبْهُ رَسُولُ اللَّهِ ج».(بخارى: ۴۱۳۵)
ترجمه: «از جابر بن عبدالله بروایت است كه او همراه رسول الله جبرای غزوهای (ذات الرقاع) بسوی نجد رفت. و در بازگشت نیز همراه پیامبر اكرم جبود. پس گرمای ظهر آنان را در دشتی كه درختان خار دار زیادی داشت، فرا گرفت. رسول الله جفرود آمد و مردم نیز زیر سایه درختان خاردار، پراكنده شدند. آنحضرت جنیز زیر سایه یک درخت مغیلان، به استراحت پرداخت و شمشیرش را بر آن، آویزان كرد.
جابر سمیگوید: پس از خواب كوتاهی، ناگهان متوجه شدیم كه رسول الله جما را صدا میزند. نزد ایشان رفتیم و دیدیم كه مردی صحرا نشین نزد او نشسته است. رسول خدا جفرمود: «من خوابیده بودم كه این مرد، شمشیرم را از نیام بیرون كشید. پس بیدار شدم و دیدم كه با شمشیر برهنه، بالای سرم ایستاده است. آنگاه، به من گفت: چه كسی مرا از كشتن تو باز میدارد؟ گفتم: الله. و این مردی را كه میببینید، اوست كه اینجا نشسته است». راوی میگوید: سپس رسول خدا جاو را مجازات نكرد».