ترجمه صحیح بخاری

فهرست کتاب

باب (۳): شرط گذاشتن در معاملات کشاورزی

باب (۳): شرط گذاشتن در معاملات کشاورزی

۱۱۷۹- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: لَمَّا فَدَعَ أَهْلُ خَيْبَرَ عَبْدَاللَّهِ بْنَ عُمَرَ، قَامَ عُمَرُ خَطِيبًا فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ عَامَلَ يَهُودَ خَيْبَرَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَقَالَ: «نُقِرُّكُمْ مَا أَقَرَّكُمُ اللَّهُ» وَإِنَّ عَبْدَاللَّهِ بْنَ عُمَرَ خَرَجَ إِلَى مَالِهِ هُنَاكَ فَعُدِيَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّيْلِ، فَفُدِعَتْ يَدَاهُ وَرِجْلاهُ، وَلَيْسَ لَنَا هُنَاكَ عَدُوٌّ غَيْرَهُمْ، هُمْ عَدُوُّنَا وَتُهْمَتُنَا وَقَدْ رَأَيْتُ إِجْلاءَهُمْ، فَلَمَّا أَجْمَعَ عُمَرُ عَلَى ذَلِكَ أَتَاهُ أَحَدُ بَنِي أَبِي الْحُقَيْقِ، فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، أَتُخْرِجُنَا وَقَدْ أَقَرَّنَا مُحَمَّدٌ ج وَعَامَلَنَا عَلَى الأَمْوَالِ وَشَرَطَ ذَلِكَ لَنَا؟ فَقَالَ عُمَرُ: أَظَنَنْتَ أَنِّي نَسِيتُ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ ج: «كَيْفَ بِكَ إِذَا أُخْرِجْتَ مِنْ خَيْبَرَ تَعْدُو بِكَ قَلُوصُكَ لَيْلَةً بَعْدَ لَيْلَةٍ»؟ فَقَالَ: كَانَتْ هَذِهِ هُزَيْلَةً مِنْ أَبِي الْقَاسِمِ، قَالَ: كَذَبْتَ يَا عَدُوَّ اللَّهِ، فَأَجْلاهُمْ عُمَرُ وَأَعْطَاهُمْ قِيمَةَ مَا كَانَ لَهُمْ مِنَ الثَّمَرِ مَالاً وَإِبِلاً وَعُرُوضًا مِنْ أَقْتَابٍ وَحِبَالٍ وَغَيْرِ ذَلِكَ».(بخارى:۲۷۳۰)

ترجمه: «از عبد الله بن عمر بروایت است كه هنگامی كه یهود خیبر، او را زدند و دست و پایش را زخمی كردند، عمر بن خطاب سبرخاست و سخنرانی كرد و گفت: همانا رسول خدا جدرباره اموال یهود خیبر، با آنها قرارداد منعقد ساخت و فرمود: «تا وقتی كه خدا بخواهد، شما را در خیبر، خواهیم گذاشت».

عبد الله بن عمر برای سركشی اموالش به خیبر رفته است. شب هنگام در آنجا به وی حمله شده و دست و پایش مجروح گردیده است. ما در آنجا، دشمنی بجز یهود نداریم. آنان دشمن ما هستند و در این جریان، ما آنها را متهم می‌دانیم. لذا به نظر می‌رسد كه باید از خیبر، جلای وطن شوند.

عبد الله بن عمر بمی‌گوید: هنگامی كه عمر بن خطاب سعزمش را جزم نمود تا آنها را بیرون كند، شخصی یهودی از قبیله ابو الحقیق نزد او آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین! آیا ما را از خیبر، بیرون می‌كنی در حالی كه محمد ما را بیرون نكرد بلكه درباره اموال آن، طبق شرایطی با ما قرار داد بست؟ عمر سگفت: گمان می‌كنی سخن رسول خدا‌جرا فرموش كرده‌‌ام كه خطاب به تو فرمود: «هنگامی كه از خیبر، بیرون رانده شوی و هر شب، شترت تو را بجایی ببرد، حالت چگونه خواهد بود»؟

آن مرد گفت: این، یک شوخی از ابو القاسم بود. عمر سفرمود: دروغ می‌گویی ای دشمن خدا!

سرانجام عمرسآنها را از خیبر، بیرون راند و در عوض میوه‌هایشان، به آنها شتر و كالاهای دیگر از قبیل پالان شتر، ریسمان و چیز‌های دیگر داد».