باب (۳۶): فرستادن علی و خالد بن ولید ب به یمن
۱۶۵۸- «عَنِ الْبَرَاءِ س قَالَ: بَعَثَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج مَعَ خَالِدِ بْنِ الْوَلِيدِ إِلَى الْيَمَنِ، قَالَ: ثُمَّ بَعَثَ عَلِيًّا بَعْدَ ذَلِكَ مَكَانَهُ، فَقَالَ: «مُرْ أَصْحَابَ خَالِدٍ مَنْ شَاءَ مِنْهُمْ أَنْ يُعَقِّبَ مَعَكَ فَلْيُعَقِّبْ، وَمَنْ شَاءَ فَلْيُقْبِلْ». فَكُنْتُ فِيمَنْ عَقَّبَ مَعَهُ، قَالَ: فَغَنِمْتُ أَوَاقٍ ذَوَاتِ عَدَدٍ».(بخارى: ۴۳۴۹)
ترجمه: «براء بن عازب سمیگوید: رسول اكرم جما را همراه خالد بن ولید به یمن اعزام كرد. پس از مدتی، علی را بجای او فرستاد و فرمود: «به یاران خالد بگو كه هر كس دوست دارد، با تو بماند. و هركس، دوست ندارد، بیاید». راوی میگوید: من از كسانی بودم كه با علی ماندم و چندین اوقیه طلا به غنیمت گرفتم».
۱۶۵۹- «عَنْ بُرَيْدَةَ س قَالَ: بَعَثَ النَّبِيُّ ج عَلِيًّا إِلَى خَالِدٍ لِيَقْبِضَ الْخُمُسَ، وَكُنْتُ أُبْغِضُ عَلِيًّا، وَقَدِ اغْتَسَلَ، فَقُلْتُ لِخَالِدٍ: أَلا تَرَى إِلَى هَذَا؟! فَلَمَّا قَدِمْنَا عَلَى النَّبِيِّ ج ذَكَرْتُ ذَلِكَ لَهُ، فَقَالَ: «يَا بُرَيْدَةُ أَتُبْغِضُ عَلِيًّا»؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: «لا تُبْغِضْهُ، فَإِنَّ لَهُ فِي الْخُمُسِ أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ»».(بخارى: ۴۳۵۰)
ترجمه: «بریده سمیگوید: نبی اكرم جعلی را بسوی خالد فرستاد تا خُمس اموال غنیمت را تحویل بگیرد. علی (با كنیزی كه از اموال خُمس بشمار میرفت؛ همبستر شد و) غسل كرد. من كه از این كار علی، ناراحت شدم، به خالد گفتم: این را نمیبینی كه چكار كرده است؟!.
هنگامی كه نزد نبی اكرم جآمدیم، این ماجرا را برایش بازگو نمودم. آنحضرت جفرمود: «ای بریده! آیا كینه علی را در دل داری»؟ گفتم: بلی. فرمود: «با او دشمنی مكن زیرا سهمیه او از خُمس، بیشتر از این است»».
۱۶۶۰- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: بَعَثَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ س إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج مِنَ الْيَمَنِ بِذُهَيْبَةٍ فِي أَدِيمٍ مَقْرُوظٍ، لَمْ تُحَصَّلْ مِنْ تُرَابِهَا، قَالَ: فَقَسَمَهَا بَيْنَ أَرْبَعَةِ نَفَرٍ بَيْنَ عُيَيْنَةَ بْنِ بَدْرٍ، وَأَقْرَعَ بْنِ حابِسٍ، وَزَيْدِ الْخَيْلِ، وَالرَّابِعُ: إِمَّا عَلْقَمَةُ، وَإِمَّا عَامِرُ بْنُ الطُّفَيْلِ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ: كُنَّا نَحْنُ أَحَقَّ بِهَذَا مِنْ هَؤُلاءِ، قَالَ: فَبَلَغَ ذَلِكَ النَّبِيَّ ج فَقَالَ: «أَلا تَأْمَنُونِي وَأَنَا أَمِينُ مَنْ فِي السَّمَاءِ، يَأْتِينِي خَبَرُ السَّمَاءِ صَبَاحًا وَمَسَاءً». قَالَ: فَقَامَ رَجُلٌ غَائِرُ الْعَيْنَيْنِ، مُشْرِفُ الْوَجْنَتَيْنِ، نَاشِزُ الْجَبْهَةِ، كَثُّ اللِّحْيَةِ، مَحْلُوقُ الرَّأْسِ، مُشَمَّرُ الأزَارِ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، اتَّقِ اللَّهَ، قَالَ: «وَيْلَكَ أَوَلَسْتُ أَحَقَّ أَهْلِ الأرْضِ أَنْ يَتَّقِيَ اللَّهَ»؟ قَالَ: ثُمَّ وَلَّى الرَّجُلُ، قَالَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَلاَ أَضْرِبُ عُنُقَهُ؟ قَالَ: «لاَ، لَعَلَّهُ أَنْ يَكُونَ يُصَلِّي». فَقَالَ خَالِدٌ: وَكَمْ مِنْ مُصَلٍّ يَقُولُ بِلِسَانِهِ مَا لَيْسَ فِي قَلْبِهِ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنِّي لَمْ أُومَرْ أَنْ أَنْقُبَ عَنْ قُلُوبِ النَّاسِ وَلا أَشُقَّ بُطُونَهُمْ». قَالَ: ثُمَّ نَظَرَ إِلَيْهِ وَهُوَ مُقَفٍّ، فَقَالَ: «إِنَّهُ يَخْرُجُ مِنْ ضِئْضِئِ هَذَا قَوْمٌ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ رَطْبًا لا يُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ، يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ». وَأَظُنُّهُ قَالَ: «لَئِنْ أَدْرَكْتُهُمْ لأقْتُلَنَّهُمْ قَتْلَ ثَمُودَ»».(بخارى: ۴۳۵۱)
ترجمه: «ابوسعید خدری سمیگوید: علی بن ابی طالب ساز یمن، یک قطعه طلای ناخالص را در چرمی دباغی شده برای رسول خدا جفرستاد. آنحضرت جآنرا میان چهار نفر یعنی عیینه بن بدر، اقرع بن حابس، زید الخیل و علقمه یا عامر بن طفیل تقسیم نمود. مردی از یارانش گفت: ما نسبت به این طلا از اینها استحقاق بیشتری داریم. این خبر به رسول خدا جرسید. فرمود: «آیا شما مرا امین نمیدانید در حالی كه من امین اهل آسمان هستم و صبح و شب، اخبار آسمان به من میرسد»؟ آنگاه، مردی كه چشمهایش گود رفته بود و گونهها و پیشانی بر آمدهای داشت و ریشاش پر پشت و سرش تراشیده و ازارش بالا زده بود، برخاست و گفت: ای رسول خدا! از خدا بترس. آنحضرت جفرمود: «وای بر تو، آیا من مستحقترین فرد روی زمین نیستم كه از خدا بترسم»؟
راوی میگوید: سپس، آن مرد، پشت كرد و رفت. خالد بن ولید گفت: ای رسول خدا! آیا گردنش را نزنم؟ فرمود: «خیر، شاید او نماز میخواند». خالد گفت: بسیارند نماز گزارانی كه به زبان، چیزی میگویند كه در دلشان نیست. رسول الله جفرمود: «من دستور ندارم كه دل و درون مردم را بشكافم».
سپس رسول اكرم جبسوی او كه پشت كرده بود و میرفت، نگاه كرد و فرمود: «از نسل این مرد، كسانی بوجود میآیند كه كتاب خدا را بسیار خوب تلاوت میكنند ولی (تأثیر آن) از حنجرههایشان نمیگذرد و از دین، خارج میشوند آنگونه كه تیر از هدف (شكار) خارج میشود».
راوی میگوید: گمان میكنم كه فرمود: «اگر آنها را دریابم، مانند قوم ثمود به قتل میرسانم»».