باب (۲۴): خوش رفتاری با خانواده
۱۸۳۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: جَلَسَ إِحْدَى عَشْرَةَ امْرَأَةً، فَتَعَاهَدْنَ وَتَعَاقَدْنَ أَنْ لا يَكْتُمْنَ مِنْ أَخْبَارِ أَزْوَاجِهِنَّ شَيْئًا.
قَالَتِ الأُولَى: زَوْجِي لَحْمُ جَمَلٍ غَثٍّ، عَلَى رَأْسِ جَبَلٍ، لا سَهْلٍ فَيُرْتَقَى، وَلا سَمِينٍ فَيُنْتَقَلُ.
قَالَتِ الثَّانِيَةُ: زَوْجِي لا أَبُثُّ خَبَرَهُ، إِنِّي أَخَافُ أَنْ لا أَذَرَهُ، إِنْ أَذْكُرْهُ أَذْكُرْ عُجَرَهُ وَبُجَرَهُ.
قَالَتِ الثَّالِثَةُ: زَوْجِي الْعَشَنَّقُ، إِنْ أَنْطِقْ أُطَلَّقْ، وَإِنْ أَسْكُتْ أُعَلَّقْ.
قَالَتِ الرَّابِعَةُ: زَوْجِي كَلَيْلِ تِهَامَةَ، لا حَرٌّ وَلا قُرٌّ، وَلا مَخَافَةَ وَلا سَآمَةَ.
قَالَتِ الْخَامِسَةُ: زَوْجِي إِنْ دَخَلَ فَهِدَ، وَإِنْ خَرَجَ أَسِدَ، وَلا يَسْأَلُ عَمَّا عَهِدَ.
قَالَتِ السَّادِسَةُ: زَوْجِي إِنْ أَكَلَ لَفَّ، وَإِنْ شَرِبَ اشْتَفَّ، وَإِنِ اضْطَجَعَ الْتَفَّ، وَلا يُولِجُ الْكَفَّ، لِيَعْلَمَ الْبَثَّ.
قَالَتِ السَّابِعَةُ: زَوْجِي غَيَايَاءُ أَوْ عَيَايَاءُ، طَبَاقَاءُ، كُلُّ دَاءٍ لَهُ دَاءٌ، شَجَّكِ أَوْ فَلَّكِ، أَوْ جَمَعَ كُلاَّ لَكِ.
قَالَتِ الثَّامِنَةُ: زَوْجِي الْمَسُّ مَسُّ أَرْنَبٍ، وَالرِّيحُ رِيحُ زَرْنَبٍ.
قَالَتِ التَّاسِعَةُ: زَوْجِي رَفِيعُ الْعِمَادِ، طَوِيلُ النِّجَادِ، عَظِيمُ الرَّمَادِ، قَرِيبُ الْبَيْتِ مِنَ النَّادِ.
قَالَتِ الْعَاشِرَةُ: زَوْجِي مَالِكٌ، وَمَا مَالِكٌ، مَالِكٌ خَيْرٌ مِنْ ذَلِكِ، لَهُ إِبِلٌ كَثِيرَاتُ الْمَبَارِكِ، قَلِيلاتُ الْمَسَارِحِ، وَإِذَا سَمِعْنَ صَوْتَ الْمِزْهَرِ، أَيْقَنَّ أَنَّهُنَّ هَوَالِكُ.
قَالَتِ الْحَادِيَةَ عَشْرَةَ: زَوْجِي أَبُو زَرْعٍ، وَمَا أَبُو زَرْعٍ، أَنَاسَ مِنْ حُلِيٍّ أُذُنَيَّ، وَمَلأَ مِنْ شَحْمٍ عَضُدَيَّ، وَبَجَّحَنِي فَبَجِحَتْ إِلَيَّ نَفْسِي، وَجَدَنِي فِي أَهْلِ غُنَيْمَةٍ بِشِقٍّ، فَجَعَلَنِي فِي أَهْلِ صَهِيلٍ وَأَطِيطٍ وَدَائِسٍ وَمُنَقٍّ، فَعِنْدَهُ أَقُولُ فَلا أُقَبَّحُ، وَأَرْقُدُ فَأَتَصَبَّحُ، وَأَشْرَبُ فَأَتَقَنَّحُ، أُمُّ أَبِي زَرْعٍ، فَمَا أُمُّ أَبِي زَرْعٍ، عُكُومُهَا رَدَاحٌ، وَبَيْتُهَا فَسَاحٌ، ابْنُ أَبِي زَرْعٍ، فَمَا ابْنُ أَبِي زَرْعٍ، مَضْجَعُهُ كَمَسَلِّ شَطْبَةٍ، وَيُشْبِعُهُ ذِرَاعُ الْجَفْرَةِ، بِنْتُ أَبِي زَرْعٍ، فَمَا بِنْتُ أَبِي زَرْعٍ، طَوْعُ أَبِيهَا، وَطَوْعُ أُمِّهَا، وَمِلْءُ كِسَائِهَا، وَغَيْظُ جَارَتِهَا، جَارِيَةُ أَبِي زَرْعٍ، فَمَا جَارِيَةُ أَبِي زَرْعٍ، لا تَبُثُّ حَدِيثَنَا تَبْثِيثًا، وَلا تُنَقِّثُ مِيرَتَنَا تَنْقِيثًا، وَلا تَمْلَأُ بَيْتَنَا تَعْشِيشًا، قَالَتْ: خَرَجَ أَبُو زَرْعٍ وَالأَوْطَابُ تُمْخَضُ، فَلَقِيَ امْرَأَةً مَعَهَا وَلَدَانِ لَهَا كَالْفَهْدَيْنِ، يَلْعَبَانِ مِنْ تَحْتِ خَصْرِهَا بِرُمَّانَتَيْنِ، فَطَلَّقَنِي وَنَكَحَهَا، فَنَكَحْتُ بَعْدَهُ رَجُلاً سَرِيًّا، رَكِبَ شَرِيًّا، وَأَخَذَ خَطِّيًّا وَأَرَاحَ عَلَيَّ نَعَمًا ثَرِيًّا، وَأَعْطَانِي مِنْ كُلِّ رَائِحَةٍ زَوْجًا، وَقَالَ: كُلِي أُمَّ زَرْعٍ، وَمِيرِي أَهْلَكِ، قَالَتْ: فَلَوْ جَمَعْتُ كُلَّ شَيْءٍ أَعْطَانِيهِ، مَا بَلَغَ أَصْغَرَ آنِيَةِ أَبِي زَرْعٍ.
قَالَتْ عَائِشَةُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «كُنْتُ لَكِ كَأَبِي زَرْعٍ لأُمِّ زَرْعٍ»».(بخارى: ۵۱۸۹)
ترجمه: «عایشه لمیگوید: یازده زن نشستند و با یكدیگر، عهد و پیمان بستند كه هیچ چیز از احوال شوهرانشان را كتمان نكنند.
اولی گفت: شوهرم مانند شتر لاغری است كه بالای كوهی قرار دارد. نه هموار است كه به آن صعود شود و نه گوشت چاقی دارد كه به خانهها برده شود. (یعنی بد اخلاق است و ویژگی مثبتی ندارد كه مردم به او مراجعه كنند).
دومی گفت: من اسرار شوهرم را فاش نمیكنم زیرا میترسم كه به اتمام نرسد. و اگر از او سخن بگویم، همه عیوبش را ذكر مینمایم.
سومی گفت: شوهرم فرد قد بلندی است كه اگر حرف بزنم، طلاقم میدهد و اگر سكوت كنم، مرا معلق میگذارد (بجز بدی، هیچ حسنی ندارد).
چهارمی گفت: شوهرم مانند شب سرزمین تهامه، معتدل است نه بسیار سرد است و نه بسیارگرم. ترس و وحشتی از او ندارم (چون خوش اخلاق است) و همنشینی با وی، ملال آور نیست.
پنجمی گفت: شوهرم هنگامی كه وارد خانه میشود، مانند یوزپلنگ است (زیاد میخوابد). و هنگامی كه از خانه بیرون میرود، مانند شیر است (بسیار شجاع است). و از مال و اموالی كه در خانه وجود دارد، نمیپرسد.
ششمی گفت: شوهرم هنگام خوردن، همه چیز را میخورد و هیچ چیز باقی نمیگذارد و اگر آب بنوشد، تا تَه مینوشد و ظرف را خالی میكند. و هنگام خوابیدن، خود را یک گوشه میپیچد و میخوابد و دستاش را وارد لباسم نمیكند تا محبت مرا نسبت به خودش بداند.
هفتمی گفت: شوهرم، فرد كودنی است و یا اینكه توان نزدیكی با زنان را ندارد. احمق و نادان است. همه عیوب، در او جمع شده است. سرت را زخمی میكند و یا عضوی از اعضایت را میشكند و یا اینكه هم زخمی میكند و هم میشكند.
هشتمی گفت: نوازش شوهرم مانند نوازش خرگوش است یعنی بسیار متواضع و خوش اخلاق میباشد. و بویی مانند بوی زرنب[۱۱] دارد.
نهمی گفت: شوهرم از نسب بالایی برخوردار است. قد بلندی دارد. خاكستر خانهاش بسیار زیاد است. یعنی فرد سخاوتمندی میباشد. همچنین خانهاش نزدیک محل تجمع مردم است.
دهمی گفت: شوهرم، مالک، نام دارد. مالک كیست؟ مالک بهتر از این حرفها است. او شتران زیادی دارد كه بیشتر اوقات، كنارخانه خوابیدهاند و كمتر به چرا میروند. و هنگامی كه صدای موسیقی را بشنوند، میدانند كه هماكنون ذبح خواهند شد. (یعنی فردی بسیار سخاوتمند است طوریكه شتران را بیشتر اوقات، كنار خانه نگه میدارد تا هنگام آمدن مهمان در دسترس باشند. و بمحض اینكه مهمان بیاید، مجلس موسیقی برپا میكند و شتری ذبح مینماید).
یازدهمی گفت: شوهرم ابوزرع است، میدانید ابوزرع چه كسی است؟ او گوشهایم را با زیورآلات آراسته و بازوهایم را چاق و فربه نموده و باعث خوشحالی من گردیده است. من هم خوشحال شدهام. او مرا در میان صاحبان گوسفند یافت كه به دشواری زندگی میكردم. پس مرا به میان اسبداران و شترداران و كشاورزان آورد. سخنانم را میپذیرد. صبحها میخوابم چرا كه به اندازه كافی، خدمتگزار دارد. نزد ما آب زیادی وجود دارد. اما مادر ابوزرع، آیا مادرش را میشناسید؟ او انبارهای بسیار وسیعی دارد كه مملو از غذا و سایر كالاها میباشد و دارای خانه بسیار بزرگی است.
اما فرزند ابوزرع، آیا فرزند ابوزرع را میشناسید؟ خوابیدنش به شمشیری شباهت دارد كه از نیام، بیرون آورده شده باشد. یعنی زیبا است. و با یک ران بزغاله، سیر میكند. یعنی كم خوراک است.
و دختر ابوزرع، آیا میدانید كه دختر ابوزرع چه كسی است؟ او دختری فرمانبردار است. از مادرش اطاعت میكند. چاق و چهارشانه است و به اندازهای زیبا است كه باعث ناراحتی هوویش میشود. اما كنیز ابوزرع، آیا میدانید او كیست؟ او فرد رازداری است كه سخنان ما را به مردم نمیگوید و امانت داری است كه غذای ما را حیف و میل نمیكند. و نظافت كاری است كه اجازه نمیدهد خانه ما خس و خاشاک بگیرد.
روزی، ابوزرع از خانه بیرون رفت در حالی كه مشكها پر از شیر بودند. او در مسیر راه با زنی برخورد كرد كه دو بچه مانند دو یوزپلنگ داشت. آن بچهها، با پستانهای مادرشان كه به انار میماند، بازی میكردند. ابوزرع مرا طلاق داد و با آن زن، ازدواج كرد.
من هم بعد از او با مردی شریف، و سرمایهدار، اسب سوار و نیزه به دست، ازدواج كردم كه شتران زیادی به من ارزانی داشت و از هرچیز، یک نوع برای من تدارک دید و به من گفت:ای ام زرع! بخور و به خانوادهات نیز بخوران. ولی در عین حال، اگر همه چیزهایی را كه او به من داده است، یک جا جمع كنم، به اندازه كوچکترین ظرف ابوزرع نمیشود.
عایشه لمیگوید: رسول الله جبعد از شنیدن این سخنان فرمود: «من برای تو مانند ابوزرع برای ام زرع هستم»».
[۱۱] زرنب، گیاه خوشبویی است.