باب (۲۰): مناقب قریش
۱۴۴۰- «عَنْ مُعَاوِيَةَ س وَقَدْ بَلَغَه أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ ب يُحَدِّثُ: أَنَّهُ سَيَكُونُ مَلِكٌ مِنْ قَحْطَانَ، فَغَضِبَ مُعَاوِيَةُ فَقَامَ فَأَثْنَى عَلَى اللَّهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ بَلَغَنِي أَنَّ رِجَالاً مِنْكُمْ يَتَحَدَّثُونَ أَحَادِيثَ لَيْسَتْ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَلا تُؤْثَرُ عَنْ رَسُولِ الله ج فَأُولَئكَ جُهَّالُكُمْ، فَإِيَّاكُمْ وَالامَانِيَّ الَّتِي تُضِلُّ أَهْلَهَا فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ الله ج يَقُولُ: «إِنَّ هَذَا الامْرَ فِي قُرَيْشٍ لا يُعَادِيهِمْ أَحَدٌ إِلاَّ كَبَّهُ اللَّهُ عَلَى وَجْهِهِ مَا أَقَامُوا الدِّينَ»».(بخارى: ۳۵۰۰)
ترجمه: «به معاویه سخبر رسید كه عبد الله بن عمرو بن عاص بحدیثی بیان میكند كه بزودی فردی از قحطانیها به پادشاهی میرسد. معاویه از شنیدن این سخن، به خشم آمد و برخاست و آنطور كه شایسته خداست، او را مدح و ثنا كرد و گفت: اما بعد: به من خبر رسیده است كه افرادی از میان شما، سخنانی به زبان میآورند كه نه در قرآن آمده و نه از رسول خدا جنقل شده است. اینها، افراد نادان شما هستند. از این آرزوهای گمراه كننده برحذر باشید. زیرا شنیدم كه رسول الله جمیفرمود: «همانا امارت در میان قریش تا زمانی كه پایبند دین باشند، باقی میماند. (و تا آن زمان) هر كس، با قریش، دشمنی كند، خداوند، او را سرنگون میكند»».
۱۴۴۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «قُرَيْشٌ وَالأنْصَارُ وَجُهَيْنَةُ، وَمُزَيْنَةُ، وَأَسْلَمُ وَأَشْجَعُ، وَغِفَارُ، مَوَالِيَّ، لَيْسَ لَهُمْ مَوْلًى دُونَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ»» (بخارى: ۳۵۰۴)
ترجمه: «ابوهریره سمیگوید: رسول الله جفرمود: «(قبایل) قریش، انصار، جهینه، مزینه، اسلم، اشجع و غفار، دوستان صمیمی مناند. و بجز خدا و رسولش، دوست دیگری ندارند»».
۱۴۴۲- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لا يَزَالُ هَذَا الامْرُ فِي قُرَيْشٍ مَا بَقِيَ مِنْهُمُ اثْنَانِ»».(بخارى: ۳۵۰۱)
ترجمه: «ابن عمر بروایت میكند كه نبی اكرم جفرمود: «تا زمانیكه دو نفر از قریش، باقی بماند، همچنان امر خلافت در میان آنان خواهد ماند»». (البته تا زمانی كه پایبند دین باشند همانطور كه شرح آن گذشت).
۱۴۴۳- «عَنْ جُبَيْرِ بْنِ مُطْعِمٍ س قَالَ: مَشَيْتُ أَنَا وَعُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ س إِلَي رَسُولِ الله ج فَقَالَ: يَا رَسُولَ الله، أَعْطَيْتَ بَنِي الْمُطَّلِبِ وَتَرَكْتَنَا وَإِنَّمَا نَحْنُ وَهُمْ مِنْكَ بِمَنْزِلَةٍ وَاحِدَةٍ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّمَا بَنُو هَاشِمٍ وَبَنُو الْمُطَّلِبِ شَيْءٌ وَاحِدٌ»». (بخارى: ۳۵۰۲)
ترجمه: «جبیر بن مطعم سمیگوید: من و عثمان بن عفان سنزد رسول خدا جرفتیم. عثمان گفت: ای رسول خدا! به فرزندان مطّلب، مال عطا كردی و ما را رها ساختی درحالی كه ما و آنان، با شما نسبت یكسانی داریم. نبی اكرم جفرمود: «بنیهاشم و بنی مطلب، یكی هستند». (یعنی همیشه با هم بودهاند ولی شما اینگونه نبودهاید)».