باب (۵): شراکت در طعام و غیره
۱۱۲۴- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ هِشَامٍ س وَكَانَ قَدْ أَدْرَكَ النَّبِيَّ ج وَذَهَبَتْ بِهِ أُمُّهُ زَيْنَبُ بِنْتُ حُمَيْدٍ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، بَايِعْهُ فَقَالَ: «هُوَ صَغِيرٌ». فَمَسَحَ رَأْسَهُ وَدَعَا لَهُ، وكَانَ يَخْرُجُ إِلَى السُّوقِ فَيَشْتَرِي الطَّعَامَ فَيَلْقَاهُ ابْنُ عُمَرَ وَابْنُ الزُّبَيْرِ ش فَيَقُولانِ لَهُ: أَشْرِكْنَا فَإِنَّ النَّبِيَّ ج قَدْ دَعَا لَكَ بِالْبَرَكَةِ، فَيَشْرَكُهُمْ فَرُبَّمَا أَصَابَ الرَّاحِلَةَ كَمَا هِيَ، فَيَبْعَثُ بِهَا إِلَى الْمَنْزِلِ».(بخارى:۲۵۰۱-۲۵۰۲)
ترجمه: «از عبدالله بن هشام سكه زمان حیات نبی اكرم جرا دریافته بود، روایت است كه مادرش؛ زینب بنت حهید؛ او را نزد رسول الله جبرد و گفت: یا رسول الله! از او بیعت بگیر. رسول الله جفرمود: «او خردسال است». آنگاه، رسول الله جدست مبارک را بر سر او گذاشت و برایش دعا كرد. راوی میگوید: هرگاه، عبدالله بن هشام برای خرید گندم و اشیاء خوردنی به بازار میرفت، و ابن عمر و ابن زبیر او را میدیدند، میگفتند ما را در معامله خود، شریک كن. زیرا رسول الله جبرای تو دعای بركت نموده است. عبدالله نیز آنان را شریک میكرد. و چه بسا كه به بار كامل شتر، (بعنوان منفعت) دست پیدا میكرد و آن را به منزل میفرستاد».