ترجمه صحیح بخاری

فهرست کتاب

باب (۴): کسی که به دوستش چیزی ببخشد، وقتی که او نزد بعضی از همسرانش باشد

باب (۴): کسی که به دوستش چیزی ببخشد، وقتی که او نزد بعضی از همسرانش باشد

۱۱۴۶- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ نِسَاءَ رَسُولِ اللَّهِ ج كُنَّ حِزْبَيْنِ، فَحِزْبٌ فِيهِ عَائِشَةُ وَحَفْصَةُ وَصَفِيَّةُ وَسَوْدَةُ، وَالْحِزْبُ الآخَرُ أُمُّ سَلَمَةَ وَسَائِرُ نِسَاءِ رَسُولِ اللَّهِ ج، وَكَانَ الْمُسْلِمُونَ قَدْ عَلِمُوا حُبَّ رَسُولِ اللَّهِ ج عَائِشَةَ فَإِذَا كَانَتْ عِنْدَ أَحَدِهِمْ هَدِيَّةٌ يُرِيدُ أَنْ يُهْدِيَهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج أَخَّرَهَا حَتَّى إِذَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِي بَيْتِ عَائِشَةَ بَعَثَ صَاحِبُ الْهَدِيَّةِ بِهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فِي بَيْتِ عَائِشَةَ، فَكَلَّمَ حِزْبُ أُمِّ سَلَمَةَ فَقُلْنَ لَهَا: كَلِّمِي رَسُولَ اللَّهِ ج يُكَلِّمُ النَّاسَ فَيَقُولُ: مَنْ أَرَادَ أَنْ يُهْدِيَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج هَدِيَّةً فَلْيُهْدِهِ إِلَيْهِ حَيْثُ كَانَ مِنْ بُيُوتِ نِسَائِهِ، فَكَلَّمَتْهُ أُمُّ سَلَمَةَ بِمَا قُلْنَ، فَلَمْ يَقُلْ لَهَا شَيْئًا، فَسَأَلْنَهَا فَقَالَتْ: مَا قَالَ لِي شَيْئًا، فَقُلْنَ لَهَا: فَكَلِّمِيهِ، قَالَتْ: فَكَلَّمَتْهُ حِينَ دَارَ إِلَيْهَا أَيْضًا، فَلَمْ يَقُلْ لَهَا شَيْئًا، فَسَأَلْنَهَا فَقَالَتْ: مَا قَالَ لِي شَيْئًا، فَقُلْنَ لَهَا: كَلِّمِيهِ حَتَّى يُكَلِّمَكِ، فَدَارَ إِلَيْهَا فَكَلَّمَتْهُ فَقَالَ لَهَا: «لا تُؤْذِينِي فِي عَائِشَةَ، فَإِنَّ الْوَحْيَ لَمْ يَأْتِنِي وَأَنَا فِي ثَوْبِ امْرَأَةٍ إِلاَّ عَائِشَةَ» قَالَتْ: فَقَالَتْ: أَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مِنْ أَذَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، ثُمَّ إِنَّهُنَّ دَعَوْنَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَأَرْسَلَتْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج تَقُولُ: إِنَّ نِسَاءَكَ يَنْشُدْنَكَ اللَّهَ الْعَدْلَ فِي بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ، فَكَلَّمَتْهُ، فَقَالَ: «يَا بُنَيَّةُ أَلا تُحِبِّينَ مَا أُحِبُّ؟» قَالَتْ: بَلَى، فَرَجَعَتْ إِلَيْهِنَّ فَأَخْبَرَتْهُنَّ فَقُلْنَ: ارْجِعِي إِلَيْهِ، فَأَبَتْ أَنْ تَرْجِعَ، فَأَرْسَلْنَ زَيْنَبَ بِنْتَ جَحْشٍ فَأَتَتْهُ، فَأَغْلَظَتْ وَقَالَتْ: إِنَّ نِسَاءَكَ يَنْشُدْنَكَ اللَّهَ الْعَدْلَ فِي بِنْتِ ابْنِ أَبِي قُحَافَةَ، فَرَفَعَتْ صَوْتَهَا حَتَّى تَنَاوَلَتْ عَائِشَةَ، وَهِيَ قَاعِدَةٌ فَسَبَّتْهَا حَتَّى إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج لَيَنْظُرُ إِلَى عَائِشَةَ هَلْ تَكَلَّمُ قَالَ: فَتَكَلَّمَتْ عَائِشَةُ تَرُدُّ عَلَى زَيْنَبَ حَتَّى أَسْكَتَتْهَا قَالَتْ: فَنَظَرَ النَّبِيُّ ج إِلَى عَائِشَةَ، وَقَالَ: «إِنَّهَا بِنْتُ أَبِي بَكْرٍ»». (بخارى:۲۵۸۱)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه: همسران رسول ‏الله جدو گروه بودند. عایشه، حفصه، صفیه و سوده رضی ‏الله ‏عنهن جزو یک گروه، و ام سلمه لو سایر همسران رسول خدا ججزو گروه دوم بودند. و صحابه رضوان الله علیهم اجمعین محبت رسول‏الله جرا نسبت به عایشه لخوب می‏دانستند. بنابر این، اگر كسی می‏خواست به رسول ‏الله جهدیه‌ای بدهد، هدیه‏اش را به تأخیر می‌انداخت تا روزی كه نوبت عایشه لفرا رسد. و آن روز كه رسول ‏الله جبه خانه عایشه لمی‏رفت، هدایا فرستاده می‏شدند. گروه ‏ام ‏سلمه لبعد از گفتگو، به ام سلمه لگفتند: شما به رسول ‏الله جبگویید با مردم صحبت كند و به آنها بگویدكه هر كس خواست به رسول خدا جهدیه‌ای بدهد، در خانه هر یک از ازواج بود، هدیه خود را بدهند. ام سلمه لسخنان آنان را برای آنحضرت جمطرح ساخت. رسول ‏الله جبه ام سلمه لپاسخی نداد. گروه ام سلمه لنتیجه مذاكرات را از ام سلمه جویا شدند. او گفت: رسول خدا جچیزی نگفته است. آنها به ام سلمه گفتند: دوباره با رسول خدا جدر این مورد، صحبت كن. ایشان دوباره هنگامی كه آنحضرت جبه خانه‌اش آمد، صحبت كرد، ولی رسول خدا جپاسخی نداد. آنها بار دیگر از ام سلمه لنتیجه را جویا شدند. او گفت: رسول اكرم جبه من پاسخی نداد. آنها گفتند: باز هم با ایشان صحبت كن تا جواب تو را بدهد. ام سلمه لبار سوم، هنگامی كه آنحضرت جبه خانه‌اش آمد، این مطلب را با پیامبر اكرم جدرمیان گذاشت. این بار، آنحضرتجفرمودند: «در باره عایشه مرا اذیت نكنید زیرا هرگز وحی، در بستر هیچكدام از همسرانم بر من نازل نشده است مگر در بستر عایشه». ام سلمه لپس از شنیدن این پاسخ، گفت: ای رسول خدا! به خدا پناه می‌برم از اینكه موجب ناراحتی شما شوم.

آنگاه، همسران رسول خدا جاز فاطمه لدرخواست نمودند (تا نزد رسول خدا جبرود و در این مورد با ایشان صحبت نماید). فاطمه لشخصی را نزد آنحضرت جفرستاد و گفت: همسرانت تو را سوگند می‌دهند كه در مورد دختر ابوبكرس، عدالت را رعایت كنی. ایشان فرمود: «دخترم! مگر كسی را كه من دوست دارم تو دوست نداری»؟ فاطمه لجواب داد: بلی. سپس، نزد آنها برگشت و پاسخ پیامبر جرا به اطلاع آنها رساند. آنها از او خواستند كه دو باره برود، ولی او نپذیرفت. سپس، زینب بنت جحش لرا فرستادند. او نزد رسول ‏الله جآمد و با لهجه تند با آنحضرت جصحبت كرد و گفت: همسران شما در مورد دختر ابو‏بكر، شما را به خدا سوگند می‌دهند و از شما تقاضای عدل و انصاف دارند. آنگاه، زینب صدایش را بلند كرد تا جایی كه عایشه را نكوهش كرد. عایشه نیز حضور داشت. و رسول‏الله جچشم به عایشه دوخته بود كه ببیند، جواب زینب را می‌دهد یا خیر؟ راوی می‌گوید: عایشه جواب او را داد و او را ساكت نمود. رسول خدا جفرمود: «این دختر ابوبكر است»».