باب (۲۵): آنچه دربارۀ بازارها آمده است
۱۰۰۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «يَغْزُو جَيْشٌ الْكَعْبَةَ، فَإِذَا كَانُوا بِبَيْدَاءَ مِنَ الأَرْضِ يُخْسَفُ بِأَوَّلِهِمْ وَآخِرِهِمْ». قَالَتْ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، كَيْفَ يُخْسَفُ بِأَوَّلِهِمْ وَآخِرِهِمْ، وَفِيهِمْ أَسْوَاقُهُمْ، وَمَنْ لَيْسَ مِنْهُمْ؟ قَالَ: «يُخْسَفُ بِأَوَّلِهِمْ وَآخِرِهِمْ ثُمَّ يُبْعَثُونَ عَلَى نِيَّاتِهِمْ»». (بخارى:۲۱۱۸)
ترجمه: «از عایشه لروایت است كه رسول الله جفرمود: «لشكری به قصد حمله به كعبه، حركت خواهد كرد. و هنگامی كه به سرزمین بیداء میرسند، همه آنان در زمین فرو خواهند رفت». عایشه لمیگوید: پرسیدم: یا رسول الله! چگونه همه آنان را زمین میبلعد، حال آنكه میان آنان افراد بازاری (غیر جنگجو) و كسانی كه نیت جنگ ندارند، وجود دارد؟ رسول الله جفرمود: «زمین، همه را خواهد بلعید. اما روز قیامت، هركس، مطابق نیت خویش، حشر خواهد شد»».
۱۰۰۲- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ج فِي السُّوقِ، فَقَالَ: رَجُلٌ يَا أَبَا الْقَاسِمِ، فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ النَّبِيُّ ج فَقَالَ: إِنَّمَا دَعَوْتُ هَذَا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «سَمُّوا بِاسْمِي وَلا تَكَنَّوْا بِكُنْيَتِي»».(بخارى: ۲۱۲۰)
ترجمه: «انس بن مالک سمیگوید: نبی اكرم جدر بازار بود. شخصی صدا زد و گفت: یا ابا القاسم! رسول الله جبه سوی او نگاه كرد. آن شخص، گفت: منظورم فلانی بود نه شما. آنگاه، رسول الله جفرمود: «اسم مرا بر خود بگذارید ولی كنیهام را برای خود، بكار نبرید»».
۱۰۰۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ الدَّوْسِيِّ س قَالَ: خَرَجَ النَّبِيُّ ج فِي طَائِفَةِ النَّهَارِ، لا يُكَلِّمُنِي وَلا أُكَلِّمُهُ، حَتَّى أَتَى سُوقَ بَنِي قَيْنُقَاعَ، فَجَلَسَ بِفِنَاءِ بَيْتِ فَاطِمَةَ، فَقَالَ: «أَثَمَّ لُكَعُ أَثَمَّ لُكَعُ؟» فَحَبَسَتْهُ شَيْئًا، فَظَنَنْتُ أَنَّهَا تُلْبِسُهُ سِخَابًا أَوْ تُغَسِّلُهُ، فَجَاءَ يَشْتَدُّ حَتَّى عَانَقَهُ وَقَبَّلَهُ، وَقَالَ: «اللَّهُمَّ أَحْبِبْهُ وَأَحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُ»».(بخارى:۲۱۲۲)
ترجمه: «ابوهریره دوسی سمیگوید: رسول الله جدر بخشی از روز، به طرف بازار رفت. (در مسیر راه) نه ایشان با من سخن گفت و نه من با ایشان. تا اینكه وارد بازار بنی قینقاع شد و در صحن خانه فاطمه زهرا لنشست و فرمود: «كوچولو اینجا است؟ كوچولو اینجا است»؟ (هدفش حسن و حسین ببود). فاطمه لدر فرستادن طفل، اندكی تاخیر كرد. راوی میگوید: خیال كردم گردن بندی به گردنش میآویزد یا او را میشوید. سپس، كودک، دوان دوان نزد رسول الله جآمد. آنحضرت جاو را در آغوش گرفت و بوسید و فرمود: «پروردگارا! این را دوست بدار و هر كس كه او را دوست بدارد تو نیز او را دوست بدار»».
۱۰۰۴- «عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّهُمْ كَانُوا يَشْتَرُونَ الطَّعَامَ مِنَ الرُّكْبَانِ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ ج فَيَبْعَثُ عَلَيْهِمْ مَنْ يَمْنَعُهُمْ أَنْ يَبِيعُوهُ حَيْثُ اشْتَرَوْهُ، حَتَّى يَنْقُلُوهُ حَيْثُ يُبَاعُ الطَّعَامُ. وقَالَ ابْنُ عُمَرَ ب: نَهَى النَّبِيُّ ج أَنْ يُبَاعَ الطَّعَامُ إِذَا اشْتَرَاهُ حَتَّى يَسْتَوْفِيَهُ». (بخارى: ۲۱۲۴)
ترجمه: «از عبد الله بن عمر بروایت است كه: برخی از مردم، در زمان رسول الله جخوراكیها را در بین راه از فروشندگان آنها میخریدند. رسول اكرم جكسی را نزد آنان فرستاد تا آنها را از فروش آن مواد، قبل از رسیدن به بازار، منع كند. عبد الله بن عمر بمیگوید: رسول خدا جاز فروختن مواد غذایی قبل از اینكه قبض شود (بدست خریدار برسد)، منع كرده است».