باب (۳۷): غزوۀ ذو الخلصه
۱۶۶۱- «تَقَدَّمَ حَدِيْثُ جَرِيْرٍ س فِي ذَلِكَ وَقَوْلُ النَّبِيِّ ج: «أَلا تُرِيحُنِي مِنْ ذِي الْخَلَصَةِ»؟ وَفِي هَذِهِ الرِّوَايَةِ قَالَ جَرِيرٌ: وَكَانَ ذُو الْخَلَصَةِ بَيْتًا بِالْيَمَنِ لِخَثْعَمَ وَبَجِيلَةَ، فِيهِ نُصُبٌ تُعْبَدُ يُقَالُ لَهُ الْكَعْبَةُ، قَالَ: فَأَتَاهَا فَحَرَّقَهَا بِالنَّارِ، وَكَسَرَهَا، قَالَ: وَلَمَّا قَدِمَ جَرِيرٌ الْيَمَنَ، كَانَ بِهَا رَجُلٌ يَسْتَقْسِمُ بِالأزْلامِ، فَقِيلَ لَهُ: إِنَّ رَسُولَ رَسُولِ اللَّهِ ج هَا هُنَا، فَإِنْ قَدَرَ عَلَيْكَ ضَرَبَ عُنُقَكَ، قَالَ: فَبَيْنَمَا هُوَ يَضْرِبُ بِهَا إِذْ وَقَفَ عَلَيْهِ جَرِيرٌ: فَقَالَ: لَتَكْسِرَنَّهَا، وَلَتَشْهَدَنَّ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ، أَوْ لأضْرِبَنَّ عُنُقَكَ، قَالَ: فَكَسَرَهَا، وَشَهِدَ». (بخارى: ۴۳۵۷)
ترجمه: «حدیث جریر سكه در آن نبی اكرم جفرمود: «آیا مرا از ذو الخلصه راحت نمیكنی»، قبلاً بیان شد. در این روایت، جریر میگوید: ذوالخلصه، خانهای در یمن بود كه آنرا كعبه مینامیدند و بتهایی در آن، عبادت میشد و به قبایل خثعم و بجیله، تعلق داشت.
یكی از راویان میگوید: جریر رفت و آن بتها را شكست و به آتش كشید. و هنگامی كه جریر به یمن رفت، مردی در آنجا بود كه با تیرها، فال میگرفت. به او گفتند: همانا فرستاده رسول خدا جاینجاست. اگر به تو دست یابد، گردن ات را میزند.
راوی میگوید: در آن اثنا كه او مشغول فال گرفتن بود، ناگهان، جریر، كنارش ایستاد و گفت: یا تیرها را میشكنی و گواهی میدهی كه هیچ معبودی بجز الله، وجود ندارد و یا گردن ات را میزنم. با شنیدن این سخن، آن مرد، تیرها را شكست و شهادت آورد».