باب (۵): مزد کسی که برای علاج شخصی، سورۀ حمد را بخواند
۱۰۴۹- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ س قَالَ: انْطَلَقَ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ ج فِي سَفْرَةٍ سَافَرُوهَا حَتَّى نَزَلُوا عَلَى حَيٍّ مِنْ أَحْيَاءِ الْعَرَبِ فَاسْتَضَافُوهُمْ، فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُمْ، فَلُدِغَ سَيِّدُ ذَلِكَ الْحَيِّ، فَسَعَوْا لَهُ بِكُلِّ شَيْءٍ لا يَنْفَعُهُ شَيْءٌ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: لَوْ أَتَيْتُمْ هَؤُلاءِ الرَّهْطَ الَّذِينَ نَزَلُوا لَعَلَّهُ أَنْ يَكُونَ عِنْدَ بَعْضِهِمْ شَيْءٌ، فَأَتَوْهُمْ فَقَالُوا: يَا أَيُّهَا الرَّهْطُ إِنَّ سَيِّدَنَا لُدِغَ وَسَعَيْنَا لَهُ بِكُلِّ شَيْءٍ لا يَنْفَعُهُ، فَهَلْ عِنْدَ أَحَدٍ مِنْكُمْ مِنْ شَيْءٍ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: نَعَمْ وَاللَّهِ إِنِّي لأَرْقِي، وَلَكِنْ وَاللَّهِ لَقَدِ اسْتَضَفْنَاكُمْ فَلَمْ تُضَيِّفُونَا، فَمَا أَنَا بِرَاقٍ لَكُمْ حَتَّى تَجْعَلُوا لَنَا جُعْلاً، فَصَالَحُوهُمْ عَلَى قَطِيعٍ مِنَ الْغَنَمِ، فَانْطَلَقَ يَتْفِلُ عَلَيْهِ وَيَقْرَأُ ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾ فَكَأَنَّمَا نُشِطَ مِنْ عِقَالٍ، فَانْطَلَقَ يَمْشِي وَمَا بِهِ قَلَبَةٌ، قَالَ: فَأَوْفَوْهُمْ جُعْلَهُمِ الَّذِي صَالَحُوهُمْ عَلَيْهِ، فَقَالَ بَعْضُهُمُ: اقْسِمُوا، فَقَالَ الَّذِي رَقَى لا تَفْعَلُوا حَتَّى نَأْتِيَ النَّبِيَّ ج فَنَذْكُرَ لَهُ الَّذِي كَانَ فَنَنْظُرَ مَا يَأْمُرُنَا، فَقَدِمُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَذَكَرُوا لَهُ فَقَالَ: «وَمَا يُدْرِيكَ أَنَّهَا رُقْيَةٌ؟» ثُمَّ قَالَ: «قَدْ أَصَبْتُمُ اقْسِمُوا وَاضْرِبُوا لِي مَعَكُمْ سَهْمًا» فَضَحِكَ رَسُولُ اللَّهِ ج». (بخارى:۲۲۷۶)
ترجمه: «از ابوسعـــید خــدری سروایت است كـه چـند نفـر از اصحـاب رسول الله جطی سفری، نزد طایفهای از طوایف عرب، توقف كردند و درخواست پذیرایی، نمودند. اما مردم، از پذیرایی آنها، سر باز زدند. از قضا، عقربی، سردار طایفه آنها را نیش زد. آنها برای مداوای او، سعی و تلاش زیادی كردند، اما سودی نداشت. بعضی گفتند: نزد این كاروان، بروید. شاید در میان آنان، كسی باشد كه علاجی بداند. آنان، نزد قافله آمدند و گفتند: عقربی، سردار طایفه ما را نیش زده است. و ما هرچه سعی كردهایم، سودی نداشته است. آیا نزد شما راه علاجی وجود دارد؟ یكی از آنان، گفت: بلی، بخدا سوگند، من دَم كردن را یاد دارم. ولی چون از ما پذیرا یی نكردید، حاضر نیستم بدون اجر، این كار را انجام دهم. سرانجام، در مقابل پرداخت تعدادی گوسفند، توافق كردند. آنگاه، آن شخص، با آنان رفت و سوره فاتحه را خواند و بر بیمار، فوت كرد. و بیمار نیز مانند جانوری كه از قید آزاد شده باشد، بهبود یافت و خوشحال و بدون كوچكترین ناراحتی، به راه افتاد. راوی میگوید: آنگاه، آنها گوسفندان مورد توافق را به صحابه رضوان الله علیهم، تقدیم نمودند. برخی از صحابه گفتند: آنها را میان خود، تقسیم كنیم. ولی شخصی كه دم كرده بود، گفت: چنین نكنید تا نزد رسول خدا جبرویم و ایشان را در جریان، قرار دهیم و ببینیم كه چه دستور میدهند. سپس، نزد رسول خدا جرفتند و ایشان را از ماجرا، آگاه ساختند. آنحضرت جفرمود: «از كجا دانستی كه سوره فاتحه، چنین تاثیری دارد»؟ و افزود: «كار خوبی كردهاید. آنها را بین خود، تقسیم كنید». و در حالی كه میخندید، فرمود: «سهم مرا نیز بگذارید»».