ترجمه صحیح بخاری

فهرست کتاب

باب (۲۳): غزوۀ خیبر

باب (۲۳): غزوۀ خیبر

۱۶۲۵- «عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأكْوَعِ س قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج إِلَى خَيْبَرَ فَسِرْنَا لَيْلاً فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ لِعَامِرٍ: يَا عَامِرُ أَلا تُسْمِعُنَا مِنْ هُنَيْهَاتِكَ، وَكَانَ عَامِرٌ رَجُلاً شَاعِرًا فَنَزَلَ يَحْدُو بِالْقَوْمِ يَقُولُ: اللَّهُمَّ لَوْلا أَنْتَ مـَا اهْتَدَيْنَا
ج وَلا تَصَدَّقْنَـا وَلا صَلَّيْـنَا
ج فَاغْفـِرْ فِدَاءً لَكَ مَا أَبْقَيْنَا
وَثَبِّتِ الأقْدَامَ إِنْ لاقَيْـنَا
وَأَلْقِيَـنْ سَكِـينَةً عَلَـيْنَا
إِنَّا إِذَا صِيـحَ بِنَا أَتَيْـنَا
وَبِالصِّيَاحِ عَوَّلُوا عَلَيْـنَا
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ هَذَا السَّائِقُ»؟ قَالُوا: عَامِرُ بْنُ الاكْوَعِ، قَالَ: «يَرْحَمُهُ اللَّهُ». قَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: وَجَبَتْ يَا نَبِيَّ اللَّهِ، لَوْلا أَمْتَعْتَنَا بِهِ؟ فَأَتَيْنَا خَيْبَرَ فَحَاصَرْنَاهُمْ حَتَّى أَصَابَتْنَا مَخْمَصَةٌ شَدِيدَةٌ، ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَتَحَهَا عَلَيْهِمْ، فَلَمَّا أَمْسَى النَّاسُ مَسَاءَ الْيَوْمِ الَّذِي فُتِحَتْ عَلَيْهِمْ، أَوْقَدُوا نِيرَانًا كَثِيرَةً فَقََالَالنَّبِيُّج: «مَا هَذِهِ النِّيرَانُ عَلَى أَيِّ شَيْءٍ تُوقِدُونَ»؟ قَالُوا: عَلَى لَحْمٍ، قَالَ: «عَلَى أَيِّ لَحْمٍ»؟ قَالُوا: لَحْمِ حُمُرِ ا‎‎‎لإِنْسِيَّةِ، قَالَ النَّبِيُّج: «أَهْرِيقُوهَا وَاكْسِرُوهَا». فَقَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَوْ نُهَرِيقُهَا وَنَغْسِلُهَا؟ قَالَ: «أَوْ ذَاكَ». فَلَمَّا تَصَافَّ الْقَوْمُ كَانَ سَيْفُ عَامِرٍ قَصِيرًا، فَتَنَاوَلَ بِهِ سَاقَ يَهُودِيٍّ لِيَضْرِبَهُ وَيَرْجِعُ ذُبَابُ سَيْفِهِ فَأَصَابَ عَيْنَ رُكْبَةِ عَامِرٍ فَمَاتَ مِنْهُ، قَالَ: فَلَمَّا قَفَلُوا، قَالَ سَلَمَةُ: رَآنِي رَسُولُ اللَّهِج وَهُوَ آخِذٌ بِيَدِي قَالَ: «مَا لَكَ»؟ قُلْتُ لَهُ: فَدَاكَ أَبِي وَأُمِّي زَعَمُوا أَنَّ عَامِرًا حَبِطَ عَمَلُهُ. قَالَ النَّبِيُّج: «كَذَبَ مَنْ قَالَهُ، إِنَّ لَهُ لأجْرَيْنِ ـ وَجَمَعَ بَيْنَ إِصْبَعَيْهِ ـ إِنَّهُ لَجَاهِدٌ مُجَاهِدٌ قَلَّ عَرَبِيٌّ مَشَى بِهَا مِثْلَهُ». وفي رواية: «نَشَأَ بِهَا»».(بخارى: ۴۱۹۶)

ترجمه: «سلمه بن اكوع سمی‌گوید: شبانه، همراه نبی اكرم جبه سوی خیبر، بیرون رفتیم. مردی از میان ما به عامر گفت: ای عامر! آیا چیزی برای ما نمی‌خوانی؟ گفتنی است كه عامر، مردی شاعر بود. و با شنیدن این سخن، از مركبش پایین آمد و برای آنها چنین سرود: خدایا! اگر تو نمی‌بودی ما هدایت نمی‌شدیم و صدقه نمی‌دادیم و نماز نمی‌خوانیم.

بار الها! فدایت شویم، گناهان ما را ببخش. و اگر با دشمن، روبرو شدیم، ما را ثابت قدم نگهدار. و بر ما آرامش، نازل فرما. هنگامی كه به جهاد، دعوت شویم، می‌آییم. چرا كه مردم با صدای بلند از ما كمک می‌طلبند.

رسول الله جفرمود: «این سراینده كه شتران را سوق می‌دهد، كیست»؟ گفتند: عامر بن اكوع. آنحضرت جفرمود: «خداوند او را ببخشاید». مردی از آن میان گفت: «ای پیامبر خدا! بهشت برایش واجب شد (به شهادت می‌رسد). ای كاش! می‌گذاشتی از او بهره بیشتری ببریم.

آنگاه به خیبر، رفتیم و دشمن را محاصره كردیم تا اینكه به شدت، گرسنه شدیم. سرانجام، خداوند متعال ما را بر آنان، پیروز گردانید. آنگاه مردم، شب آنروزی كه فتح نصیبشان گردید، آتش زیادی بر افروختند. نبی اكرم جفرمود: «این آتش‌ها چیست و برای چه روشن شده است»؟ گفتند: برای پختن گوشت. فرمود: «برای كدام گوشت»؟ گفتند: گوشت الاغ‌های اهلی. نبی اكرم جفرمود: «گوشت‌ها را بریزید و ظرفها را بشكنید». مردی گفت: ای رسول خدا! اگر گوشت‌ها را بریزیم و ظرفها را بشوییم؟ فرمود: «یا چنین كنید».

پس هنگامی كه مردم در برابر دشمن، قرار گرفتند: و عامر كه شمشیر كوتاهی داشت، خواست آنرا به ساق پای فردی بزند، لبه شمشیر بسوی خودش برگشت و به زانویش اصابت كرد و در اثر آن، به شهادت رسید.

سلمه می‌گوید: وقتی كه مردم بر گشتند، رسول خدا جمرا دید و دستم را گرفت و فرمود: «تو را چه شده است»؟ گفتم: پدر و مادرم فدایت باد. مردم می‌گویند: اعمال عامر، نابود شده است. (چون خود كشی كرده است). آنحضرت جفرمود: «هركس، چنین سخنی بگوید، دروغ گفته است». و با نشان دادن دو انگشت فرمود: «او دارای دو اجر است. و مجاهدی است كه كمتر كسی در دنیا از میان اعراب، مانند او می‌باشد». و در روایتی، فرمود: «كمتر كسی در دنیا مانند او رشد كرده است»».

۱۶۲۶- «عَنْ أَنَسٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَتَى خَيْبَرَ لَيْلاً... تَقَدَّمَ فِي الصَّلاَةِ وَزَادَ هُنَا: فَقَتَلَ النَّبِيُّ ج الْمُقَاتِلَةَ وَسَبَى الذُّرِّيَّةَ». (بخارى: ۴۱۹۷)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: رسول خدا جشبانه به خیبر آمد ... شرح این حدیث قبلاً در باب نماز حدیث شماره (۲۴۰) گذشت و در این روایت، انس می‌افزاید: نبی اكرم ججنگجویانشان را كشت و زنان و كودكانشان را به اسارت گرفت».

۱۶۲۷- «عَنْ أَبِي مُوسَى الأشْعَرِيِّ س قَالَ: لَمَّا غَزَا رَسُولُ اللَّهِ ج خَيْبَرَ أَشْرَفَ النَّاسُ عَلَى وَادٍ، فَرَفَعُوا أَصْوَاتَهُمْ بِالتَّكْبِيرِ: اللَّهُ أَكْبَرُ، اللَّهُ أَكْبَرُ، لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «ارْبَعُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ، إِنَّكُمْ لا تَدْعُونَ أَصَمَّ وَلا غَائِبًا، إِنَّكُمْ تَدْعُونَ سَمِيعًا قَرِيبًا وَهُوَ مَعَكُمْ» وَأَنَا خَلْفَ دَابَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَسَمِعَنِي وَأَنَا أَقُولُ: لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ، فَقَالَ لِي: «يَا عَبْدَاللَّهِ بْنَ قَيْسٍ»، قُلْتُ: لَبَّيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «أَلا أَدُلُّكَ عَلَى كَلِمَةٍ مِنْ كَنْزٍ مِنْ كُنُوزِ الْجَنَّةِ»؟ قُلْتُ: بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَدَاكَ أَبِي وَأُمِّي. قَالَ: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ»».(بخارى: ۴۲۰۵)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: هنگامی كه رسول الله جبه جنگ خیبر رفت، مردم به رودخانه‌ای رسیدند و با صدای بلند، شروع به تكبیر گفتن كردند: الله اكبر، الله اكبر، لا إله إلا الله. رسول خدا جفرمود: «برخود، رحم كنید. شما كر و غائبی را صدا نمی‌زنید بلكه كسی را صدا می‌زنید كه شنوا، نزدیک و با شما است».

ابوموسی اشعری سمی‌گوید: من كه پشت مركب رسول خدا جقرار داشتم و لا حول و لا قوة إلا با لله می‌گفتم، آنحضرت جسخن مرا شنید و خطاب به من فرمود: «ای عبد الله بن قیس»! گفتم: لبیک ای رسول خدا! فرمود: «آیا به تو كلمه‌ای را كه گنجی از گنج‌های بهشت است، نیاموزم»؟ گفتم: بلی، یا رسول الله! پدر و مادرم فدایت باد. فرمود: «لا حول و لا قوة إلا باالله»».

۱۶۲۸- «عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س قَالَ: الْتَقَى النَّبِيُّ ج وَالْمُشْرِكُونَ فِي بَعْضِ مَغَازِيهِ فَاقْتَتَلُوا، فَمَالَ كُلُّ قَوْمٍ إِلَى عَسْكَرِهِمْ وَفِي الْمُسْلِمِينَ رَجُلٌ لا يَدَعُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ شَاذَّةً وَلا فَاذَّةً إِلاَّ اتَّبَعَهَا فَضَرَبَهَا بِسَيْفِهِ، فَقِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا أَجْزَأَ أَحَدٌ مَا أَجْزَأَ فُلانٌ؟ فَقَالَ: «إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ النَّارِ». فَقَالُوا: أَيُّنَا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ إِنْ كَانَ هَذَا مِنْ أَهْلِ النَّارِ؟ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: لأتَّبِعَنَّهُ، فَإِذَا أَسْرَعَ وَأَبْطَأَ كُنْتُ مَعَهُ حَتَّى جُرِحَ، فَاسْتَعْجَلَ الْمَوْتَ، فَوَضَعَ نِصَابَ سَيْفِهِ بِالارْضِ وَذُبَابَهُ بَيْنَ ثَدْيَيْهِ، ثُمَّ تَحَامَلَ عَلَيْهِ فَقَتَلَ نَفْسَهُ، فَجَاءَ الرَّجُلُ إِلَى النَّبِيِّ ج فَقَالَ: أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ، فَقَالَ: «وَمَا ذَاكَ»؟ فَأَخْبَرَهُ، فَقَالَ: «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فِيمَا يَبْدُو لِلنَّاسِ، وَإِنَّهُ لَمِنْ أَهْلِ النَّارِ، وَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ، فِيمَا يَبْدُو لِلنَّاسِ وَهُوَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ»».(بخارى: ۴۲۰۷)

ترجمه: «سهل بن سعد ساعدی سمی‌گوید: نبی اكرم جو مشركین در یكی از غزوات در برابر هم قرار گرفتند و با هم جنگیدند. سپس، هر یک از آنها به پایگاههایشان برگشتند. در میان مسلمانان، مردی وجود داشت كه هر مشركی را كه یكه و تنها می‌یافت، دنبال می‌كرد و با شمشیر می‌زد. مردم گفتند: یا رسول الله! هیچ كس به اندازه فلانی نجنگیده است؟ آنحضرت جفرمود: «او از دوزخیان است». گفتند: اگر این شخص، دوزخی است پس چه كسی از ما اهل بهشت است؟ مردی از آن میان، گفت: من به تعقیب او می‌پردازم. پس در تند رفتن و كند رفتن (بهرحال) همراه او بود تا اینكه آن شخص، زخمی شد و برای مُردن، عجله نمود (درد را تحمل نكرد). پس دسته شمشیرش را بر زمین نهاد و لبه تیزش را وسط سینه‌اش قرار داد و بر آن فشار وارد كرد و اینگونه خود را كشت. آن مرد، نزد نبی اكرم جآمد و گفت: گواهی می‌دهم كه تو رسول خدا هستی.

آنحضرت جفرمود: «چه اتفاقی افتاده است»؟ آن مرد، او را از ماجرا باخبر ساخت. رسول خدا جفرمود: «بعضی از مردم، ظاهراً اعمال بهشتی انجام می‌دهند ولی در واقع، دوزخی هستند. و گروهی از مردم، ظاهراً رفتار دوزخی دارند ولی حقیقتاً اهل بهشت‌اند»».

۱۶۲۹- «وَفِي رِوَايَةٍ قَالَ النَّبِيُّ ج: «لا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلا مُؤْمِنٌ، إِنَّ اللَّهَ يُؤَيِّدُ الدِّينَ بِالرَّجُلِ الْفَاجِرِ»».(بخارى: ۴۲۰۳)

ترجمه: «و در روایتی دیگر، نبی اكرم جفرمود: «غیر از مؤمن، كسی دیگر به بهشت نمی‌رود و همانا خداوند دینش را با شخص فاجر، یاری می‌رساند»».

۱۶۳۰- «عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَكْوَعِ س قَالَ: ضُرِبْتُ ضَرْبَةٌ في سَاقِي يَوْمَ خَيْبَرَ، فَأَتَيْتُ النَّبِيَّ ج فَنَفَثَ فِيهِ ثَلاثَ نَفَثَاتٍ، فَمَا اشْتَكَيْتُهَا حَتَّى السَّاعَةِ».(بخارى: ۴۲۰۶)

ترجمه: «سلمه بن اكوع سمی‌گوید: روز جنگ خیبر، ضربه‌ای به ساق پایم وارد كردند. نزد نبی اكرم جرفتم و آنحضرت جسه بار با اندكی آب دهان بر آن، فوت كرد. پس از آن، تا این لحظه، احساس درد نكردم».

۱۶۳۱- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: أَقَامَ النَّبِيُّ ج بَيْنَ خَيْبَرَ وَالْمَدِينَةِ ثَلاثَ لَيَالٍ يُبْنَى عَلَيْهِ بِصَفِيَّةَ، فَدَعَوْتُ الْمُسْلِمِينَ إِلَى وَلِيمَتِهِ، وَمَا كَانَ فِيهَا مِنْ خُبْزٍ وَلا لَحْمٍ، وَمَا كَانَ فِيهَا إِلا أَنْ أَمَرَ بِلالاً بِالأنْطَاعِ فَبُسِطَتْ، فَأَلْقَى عَلَيْهَا التَّمْرَ وَالأقِطَ وَالسَّمْنَ، فَقََالَالْمُسْلِمُونَ: إِحْدَى أُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِينَ أَوْ مَا مَلَكَتْ يَمِينُهُ؟ قَالُوا: إِنْ حَجَبَهَا فَهِيَ إِحْدَى أُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِينَ، وَإِنْ لَمْ يَحْجُبْهَا فَهِيَ مِمَّا مَلَكَتْ يَمِينُهُ. فَلَمَّا ارْتَحَلَ وَطَّأَ لَهَا خَلْفَهُ وَمَدَّ الْحِجَابَ». (بخارى: ۴۲۱۳)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جسه شب، میان خیبر و مدینه توقف كرد و با صفیه ازدواج نمود. من، مسلمانان را به ولیمه‌اش دعوت كردم. در آن ولیمه، نان و گوشتی، وجود نداشت. بلكه به بلال سدستور داد تا سفره‌های چرمین را پهن كند. آنگاه، رسول خدا جبر آنها خرما، كشک و روغن گذاشت. مسلمانان گفتند: آیا صفیه یكی از مادران مؤمنان و یا كنیز اوست؟ با خود گفتند: اگر او را حجاب كند، پس یكی از مادران مؤمنان است وگرنه، كنیزش بشمار خواهد رفت.

سر‌انجام، هنگام سفر، رسول خدا جپشت سر خود، برایش، جایی مهیا ساخت و بر او پرده انداخت».

۱۶۳۲- «عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج نَهَى عَنْ مُتْعَةِ النِّسَاءِ يَوْمَ خَيْبَرَ وَعَنْ أَكْلِ لُحُومِ الْحُمُرِ الإنْسِيَّةِ».(بخارى: ۴۲۱۶)

ترجمه: «از علی بن ابی طالب سروایت است كه رسول الله جروز خیبر، از متعه زنان (صیغه كردن) و خوردن گوشت الاغ‌های اهلی، نهی فرمود».

۱۶۳۳- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَسَمَ رَسُولُ اللَّهِ ج يَوْمَ خَيْبَرَ: لِلْفَرَسِ سَهْمَيْنِ، وَلِلرَّاجِلِ سَهْمًا».(بخارى: ۴۲۲۸)

ترجمه: «ابن عمر بمی‌گوید: رسول خدا جروز خیبر، به اسب، دو سهم و به فرد پیاده، یک سهم داد».

۱۶۳۴- «عَنْ أَبِيْ مُوسَى س قَالَ: بَلَغَنَا مَخْرَجُ النَّبِيِّ ج وَنَحْنُ بِالْيَمَنِ، فَخَرَجْنَا مُهَاجِرِينَ إِلَيْهِ أَنَا وَأَخَوَانِ لِي أَنَا أَصْغَرُهُمْ، أَحَدُهُمَا أَبُو بُرْدَةَ وَالآخَرُ أَبُو رُهْمٍ، فِي ثَلاثَةٍ وَخَمْسِينَ رَجُلاً مِنْ قَوْمِي، فَرَكِبْنَا سَفِينَةً، فَأَلْقَتْنَا سَفِينَتُنَا إِلَى النَّجَاشِيِّ بِالْحَبَشَةِ، فَوَافَقْنَا جَعْفَرَ بْنَ أَبِي طَالِبٍ، فَأَقَمْنَا مَعَهُ حَتَّى قَدِمْنَا جَمِيعًا، فَوَافَقْنَا النَّبِيَّ ج حِينَ افْتَتَحَ خَيْبَرَ، وَكَانَ أُنَاسٌ مِنَ النَّاسِ يَقُولُونَ لَنَا ـ يَعْنِي لأهْلِ السَّفِينَةِ ـ: سَبَقْنَاكُمْ بِالْهِجْرَةِ. وَدَخَلَتْ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ ـ وَهِيَ مِمَّنْ قَدِمَ مَعَنَا ـ عَلَى حَفْصَةَ زَوْجِ النَّبِيِّ ج زَائِرَةً، وَقَدْ كَانَتْ هَاجَرَتْ إِلَى النَّجَاشِيِّ فِيمَنْ هَاجَرَ، فَدَخَلَ عُمَرُ عَلَى حَفْصَةَ وَأَسْمَاءُ عِنْدَهَا، فَقَالَ عُمَرُ حِينَ رَأَى أَسْمَاءَ: مَنْ هَذِهِ؟ قَالَتْ: أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ، قَالَ عُمَرُ: الْحَبَشِيَّةُ هَذِهِ، الْبَحْرِيَّةُ هَذِهِ؟ قَالَتْ أَسْمَاءُ: نَعَمْ. قَالَ: سَبَقْنَاكُمْ بِالْهِجْرَةِ، فَنَحْنُ أَحَقُّ بِرَسُولِ اللَّهِ ج مِنْكُمْ. فَغَضِبَتْ وَقَالَتْ كَلاَّ وَاللَّهِ، كُنْتُمْ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج يُطْعِمُ جَائِعَكُمْ، وَيَعِظُ جَاهِلَكُمْ، وَكُنَّا فِي دَارِ ـ أَوْ فِي أَرْضِ ـ الْبُعَدَاءِ الْبُغَضَاءِ بِالْحَبَشَةِ، وَذَلِكَ فِي اللَّهِ وَفِي رَسُولِهِ ج، وَايْمُ اللَّهِ! لا أَطْعَمُ طَعَامًا، وَلا أَشْرَبُ شَرَابًا، حَتَّى أَذْكُرَ مَا قُلْتَ لِرَسُولِ اللَّهِ ج وَنَحْنُ كُنَّا نُؤْذَى وَنُخَافُ، وَسَأَذْكُرُ ذَلِكَ لِلنَّبِيِّ ج وَأَسْأَلُهُ، وَاللَّهِ لا أَكْذِبُ وَلا أَزِيغُ وَلا أَزِيدُ عَلَيْهِ، فَلَمَّا جَاءَ النَّبِيُّ ج قَالَتْ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ! إِنَّ عُمَرَ قَالَ كَذَا وَكَذَا، قَالَ: «فَمَا قُلْتِ لَهُ»؟ قَالَتْ: قُلْتُ لَهُ: كَذَا وَكَذَا، قَالَ: «لَيْسَ بِأَحَقَّ بِي مِنْكُمْ، وَلَهُ وَلأصْحَابِهِ هِجْرَةٌ وَاحِدَةٌ، وَلَكُمْ أَنْتُمْ أَهْلَ السَّفِينَةِ هِجْرَتَانِ»».(بخارى: ۴۲۳۰، ۴۲۳۱)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: در یمن بودیم كه خبر ظهور نبی اكرم جبه ما رسید. پس من و دو برادرم كه یكی ابوبرده و دیگری ابورهم نام داشت و من از آنها كوچكتر بودم، همراه پنجاه و سه تن از افراد قبیله‌‌ام به قصد هجرت بسوی پیامبر اكرم جبراه افتادیم. پس سوار كشتی شدیم. اما كشتی ما را نزد نجاشی در حبشه برد. همزمان با ما جعفر بن ابی طالب نیز بدانجا آمد. ما نزد او ماندیم تا زمانیكه همه به مدینه رفتیم. و رفتن ما مصادف با فتح خیبر بود. تعدادی از مردم به ما كه اهل كشتی بودیم، می‌گفتند: ما در هجرت از شما پیشی گرفته‌ایم. روزی، اسماء دختر عمیس لكه قبلاً به حبشه هجرت كرده بود و همراه ما از حبشه آمد، به دیدار حفصه ل؛ همسر نبی اكرم ج؛ رفت. در آن اثنا، عمر نزد حفصه آمد و هنگامی كه اسماء را دید، پرسید: این كیست؟ حفصه گفت: اسماء دختر عمیس است. عمر گفت: همین حبشی است كه از راه دریا آمده است؟ اسماء گفت: بلی. عمر گفت: ما در هجرت، از شما پیشی گرفته‌ایم. بدینجهت، ما از شما نسبت به رسول الله جاستحقاق بیشتری داریم. اسماء خشمگین شد و گفت: سوگند به خدا، هرگز چنین نیست. شما همراه رسول الله جبودید، گرسنگان شما را غذا می‌داد و نادانان شما را نصیحت می‌كرد. ولی ما بخاطر خدا و رسولش در سرزمینی دور و دشمن، در حبشه با بیم و هراس و اذیت و آزار، بسر می‌بردیم. بخدا سوگند تا سخنانت را به اطلاع رسول خدا جنرسانم، هیچ آب و غذایی نمی‌خورم. سخنانت را برای نبی اكرم جبازگو خواهم كرد. سوگند به خدا كه نه دروغ بگویم. نه تحریف كنم و نه چیزی بر آنها بیفزایم. پس هنگامی كه نبی اكرم جآمد، اسماء گفت: ای رسول خدا! عمر چنین و چنان گفت: آنحضرت جفرمود: «شما به او چه جوابی دادید»؟ گفت: به او چنین و چنان گفتم. رسول خدا جفرمود: «آنها از شما نسبت به من استحقاق بیشتری ندارند. او و همراهانش، یک هجرت دارند وشما ؛اهل كشتی؛ دو هجرت دارید»».

۱۶۳۵- «وَعَنْهُ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنِّي لأعْرِفُ أَصْوَاتَ رُفْقَةِ الأشْعَرِيِّينَ بِالْقُرْآنِ، حِينَ يَدْخُلُونَ بِاللَّيْلِ، وَأَعْرِفُ مَنَازِلَهُمْ مِنْ أَصْوَاتِهِمْ بِالْقُرْآنِ بِاللَّيْلِ، وَإِنْ كُنْتُ لَمْ أَرَ مَنَازِلَهُمْ حِينَ نَزَلُوا بِالنَّهَارِ، وَمِنْهُمْ حَكِيمٌ إِذَا لَقِيَ الْخَيْلَ، أَوْ قَالَ: الْعَدُوَّ، قَالَ لَهُمْ: إِنَّ أَصْحَابِي يَأْمُرُونَكُمْ أَنْ تَنْظُرُوهُمْ»».(بخارى: ۴۲۳۲)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «هنگامی كه گروه اشعریها در شب، وارد خانه‌هایشان می‌شوند، من از قرآن خواندن آنان، صدایشان را می‌شناسم و از قرآنی كه در شب می‌خوانند، خانه‌هایشان را تشخیص می‌دهم اگر چه در روز، منازلشان را ندیده باشم. و در میان آنان، شخصی بنام حكیم، وجود دارد كه هنگام ملاقات سواران یا دشمن به آنها می‌گوید: دوستان من به شما می‌گویند كه منتظر ما باشید»».

۱۶۳۶- «وَعَنْهُ س قَالَ: قَدِمْنَا عَلَى النَّبِيِّ ج بَعْدَ أَنِ افْتَتَحَ خَيْبَرَ، فَقَسَمَ لَنَا وَلَمْ يَقْسِمْ لأحَدٍ لَمْ يَشْهَدِ الْفَتْحَ غَيْرَنَا».(بخارى: ۴۲۳۳)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: بعد از فتح خیبر (از حبشه) نزد نبی اكرم جآمدیم. پس سهمی از اموال غنیمت به ما عنایت فرمود. و غیر از ما به احدی از كسانی كه در فتح خیبر شركت نداشتند، سهمی از اموال غنیمت نداد».