باب (۱): شخص مُحرِم میتواند از شکار شخص غیر مُحرِم، استفاده کند
۸۷۸- «عَنْ أَبِي قَتَادَةَ س قَالَ: انْطَلَقْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج عَامَ الْحُدَيْبِيَةِ فَأَحْرَمَ أَصْحَابُهُ وَلَمْ أُحْرِمْ، فَأُنْبِئْنَا بِعَدُوٍّ بِغَيْقَةَ فَتَوَجَّهْنَا نَحْوَهُمْ، فَبَصُرَ أَصْحَابِي بِحِمَارِ وَحْشٍ فَجَعَلَ بَعْضُهُمْ يَضْحَكُ إِلَى بَعْضٍ فَنَظَرْتُ فَرَأَيْتُهُ فَحَمَلْتُ عَلَيْهِ الْفَرَسَ فَطَعَنْتُهُ فَأَثْبَتُّهُ فَاسْتَعَنْتُهُمْ فَأَبَوْا أَنْ يُعِينُونِي فَأَكَلْنَا مِنْهُ ثُمَّ لَحِقْتُ بِرَسُولِ اللَّهِ ج وَخَشِينَا أَنْ نُقْتَطَعَ، أَرْفَعُ فَرَسِي شَأْوًا، وَأَسِيرُ عَلَيْهِ شَأْوًا فَلَقِيتُ رَجُلاً مِنْ بَنِي غِفَارٍ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ، فَقُلْتُ: أَيْنَ تَرَكْتَ رَسُولَ اللَّهِ ج؟ فَقَالَ: تَرَكْتُهُ بِتَعْهَنَ وَهُوَ قَائِلٌ السُّقْيَا، فَلَحِقْتُ بِرَسُولِ اللَّهِ ج حَتَّى أَتَيْتُهُ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَصْحَابَكَ أَرْسَلُوا يَقْرَءُونَ عَلَيْكَ السَّلامَ وَرَحْمَةَ اللَّهِ وَبَرَكَاتِهِ، وَإِنَّهُمْ قَدْ خَشُوا أَنْ يَقْتَطِعَهُمُ الْعَدُوُّ دُونَكَ فَانْظُرْهُمْ، فَفَعَلَ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا اصَّدْنَا حِمَارَ وَحْشٍ وَإِنَّ عِنْدَنَا فَاضِلَةً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج لأَصْحَابِهِ: «كُلُوا» وَهُمْ مُحْرِمُونَ».(بخاری: ۱۸۲۱)
ترجمه: «ابوقتاده سمیگوید: در سال حدیبیه، با نبی اكرم جاز مدینه، براه افتادیم. اصحاب آنحضرت جمُحرِم شده بودند. ولی من احرام نبسته بودم. آنگاه، اطلاع یافتیم كه دشمن، در محلی بنام غیقه، خود را آماده كارزار میسازد. بسوی دشمن، براه افتادیم. همراهانم، گورخری دیدند (چون در احرام بسر میبردند و نمیتوانستند شكار كنند) با نگاه به یكدیگر، شروع به خندیدن كردند. من به اطراف خود نگریستم، چشمم به آن افتاد. اسبم را تاختم و گورخر را زخمی كردم و با او گلاویز شدم. آنگاه، از آنان خواستم كه با من كمک كنند. ولی همه از این كار سرباز زدند. (ناچار به تنهایی، آن را از پای درآوردم) و همه از گوشت آن، خوردیم. سپس، خود را به رسول خدا جرسانیدم. و چون میترسیدم از آنحضرت جبازمانم، اسبم را گاهی تندتر و گاهی آهسته میراندم. نیمههای شب، شخصی از بنی غفار را دیدم و پرسیدم كه در كجا از رسول خدا ججدا شده ای؟ گفت: كنار چشمه آبی بنام تعهن. و قصد داشت كه در مقام سقیا، بیتوته نماید. سرانجام، خود را به ایشان رسانیدم. و گفتم: ای رسول خدا! اصحابت خدمت شما سلام رسانیدند و میترسیدند كه دشمن بین شما و آنها، حایل شود. بهتر است منتظر بمانید تا بما برسند. آنحضرت جنیز پذیرفت. سپس، گفتم: یا رسول الله! ما گوخری شكار كردیم و از گوشت آن، هنوز مقداری همراه من میباشد. پیامبر خدا جبه اصحاب كه در احرام بسر میبردند، فرمود: «از این گوشت، بخورید»».