باب (۱): حمل سپر و نیزه در روز عید
۵۲۰- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: دَخَلَ عَلَيَّ رَسُولُ الله ج وَعِنْدِي جَارِيَتَانِ، تُغَنِّيَانِ بِغِنَاءِ بُعَاثَ، فَاضْطَجَعَ عَلَى الْفِرَاشِ وَحَوَّلَ وَجْهَهُ، وَدَخَلَ أَبُو بَكْرٍ فَانْتَهَرَنِي، وَقَالَ: مِزْمَارَةُ الشَّيْطَانِ عِنْدَ النَّبِيِّ ج؟ فَأَقْبَلَ عَلَيْهِ رَسُولُ الله ج فَقَالَ: «دَعْهُمَا». فَلَمَّا غَفَلَ غَمَزْتُهُمَا فَخَرَجَتَا».(بخارى:۹۴۹)
ترجمه: «امالمومنین ؛عایشه ل؛ میگوید: (روز عید) دو دختر بچه در خانه من، مشغول خواندن سرود جنگ بعاث، بودند كه رسول الله جوارد شد و برای استراحت، به رختخواب رفت و چهره خود را برگرداند. چند لحظه بعد، ابوبكر سوارد خانه شد و با دیدن این صحنه، مرا سرزنش كرد و فرمود: صدای شیطان درخانه پیامبر؟! رسول الله جرو به ابوبكر كرد و فرمود: «آنان را به حال خود بگذار». عایشه لمیگوید: پس از اینكه ابوبكر سرگرم كاری دیگر شد، من با اشاره به آنها گفتم كه بروید. و آنها رفتند».