باب (۵): پوشیدن بهترین لباس
۴۹۰- «عَنْ عُمَرَ س: أنَّهُ رَأَى حُلَّةً سِيَرَاءَ عِنْدَ بَابِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوِ اشْتَرَيْتَ هَذِهِ فَلَبِسْتَهَا يَوْمَ الْجُمُعَةِ، وَلِلْوَفْدِ إِذَا قَدِمُوا عَلَيْكَ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّمَا يَلْبَسُ هَذِهِ مَنْ لا خَلاقَ لَهُ فِي الآخِرَةِ». ثُمَّ جَاءَتْ رَسُولَ اللَّهِ ج مِنْهَا حُلَلٌ، فَأَعْطَى عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ س مِنْهَا حُلَّةً، فَقَالَ عُمَرُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! كَسَوْتَنِيهَا وَقَدْ قُلْتَ فِي حُلَّةِ عُطَارِدٍ مَا قُلْتَ؟ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنِّي لَمْ أَكْسُكَهَا لِتَلْبَسَهَا». فَكَسَاهَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ س أَخًا لَهُ بِمَكَّةَ مُشْرِكًا».(بخارى:۸۸۶)
ترجمه: «عمر سپارچه ابریشمی را دید كه در آستانه مسجد النبی جبرای فروش به نمایش گذاشته شده بود. عرض كرد: ای رسول خدا! چقدر خوب است، اگر شما این پارچه را بخرید و در روزهای جمعه و هنگام ملاقات با هیئتهایی كه به خدمت شما میرسند، آن را بپوشید؟ رسول الله جفرمود: «اینگونه پارچهها را كسانی میپوشند كه از نعمتهای آخرت، سهمی نداشته باشند». پس از مدتی، چند دست لباس از همان پارچه، به آنحضرت جهدیه دادند. رسول خدا جیكی از آنها را به عمر سداد. ایشان عرض كرد: یا رسول الله! این پارچه را به من بخشیدی تا بپوشم در حالی كه قبلاً پوشیدن آن را مذمت فرمودی. رسول خدا جفرمود: «من آن را ندادهام كه بپوشی». بعداً عمر سآن پارچه را برای برادر مشرک خود كه در مكه بود، فرستاد».