باب (۱۰): ذکر اسامه بن زید ب
۱۵۲۵- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ امْرَأَةً مِنْ بَنِي مَخْزُومٍ سَرَقَتْ، فَقَالُوا: مَنْ يُكَلِّمُ فِيهَا النَّبِيَّ ج؟ فَلَمْ يَجْتَرِئْ أَحَدٌ أَنْ يُكَلِّمَهُ، فَكَلَّمَهُ أُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ فَقَالَ: «إِنَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَانَ إِذَا سَرَقَ فِيهِمُ الشَّرِيفُ تَرَكُوهُ وَإِذَا سَرَقَ فِيهِمُ الضَّعِيفُ قَطَعُوهُ، لَوْ كَانَتْ فَاطِمَةُ لَقَطَعْتُ يَدَهَا»».(بخارى: ۳۷۳۳)
ترجمه: «عایشه لمیگوید: زنی از بنی مخزوم، مرتكب سرقت شد. مردم گفتند: چه كسی درباره او با نبی اكرم جسخن میگوید؟ كسی جرأت نكرد كه با اوسخن بگوید. سر انجام، اسامه بن زید ببا رسول خدا جسخن گفت: آنحضرت جفرمود: «اگر در میان بنی اسرائیل، فرد مشهوری، مرتكب دزدی میشد، او را رها میكردند. و اگر فرد ضعیفی، مرتكب دزدی میشد، دستش را قطع میكردند. اگر (بجای آن زن) فاطمه هم میبود، دستش را قطع میكردم»».
۱۵۲۶- «عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج كَانَ يَأْخُذُهُ وَالْحَسَنَ فَيَقُولُ: «اللَّهُمَّ أَحِبَّهُمَا، فَإِنِّي أُحِبُّهُمَا»».(بخارى: ۳۷۳۵)
ترجمه: «اسامه بن زید بمیگوید: نبی اكرم جمن و حسن را در بغل گرفت و فرمود: «پروردگارا! اینها را دوست داشته باش چرا كه من اینها را دوست دارم»».