ترجمه صحیح بخاری

فهرست کتاب

باب (۴): کشته شدن ابو جهل

باب (۴): کشته شدن ابو جهل

۱۵۸۳- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَنْ يَنْظُرُ مَا صَنَعَ ‌أَبُو‌جَهْلٍ»؟ فَانْطَلَقَ ابْنُ مَسْعُودٍ، فَوَجَدَهُ قَدْ ضَرَبَهُ ابْنَا عَفْرَاءَ، حَتَّى بَرَدَ، قَالَ: أَأَنْتَ أَبُو جَهْلٍ؟ قَالَ: فَأَخَذَ بِلِحْيَتِهِ، قَالَ: وَهَلْ فَوْقَ رَجُلٍ قَتَلْتُمُوهُ، أَوْ رَجُلٍ قَتَلَهُ قَوْمُهُ».(بخارى: ۳۹۶۳)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «چه كسی از ابوجهل برایم خبری می‌آورد»؟ ابن مسعود سرفت و دید كه فرزندان عفراء او را زده و از پای در آورده‌اند. پس ریش‌اش را گرفت و به او گفت: تو ابوجهل هستی؟ ابوجهل گفت: آیا بیش از این است كه شما یک مرد را كشته‌اید یا مردی را قوم‌اش كشته است».

۱۵۸۴- «عَنْ أَبِي طَلْحَةَ س أَنَّ نَبِيَّ اللَّهِ ج أَمَرَ يَوْمَ بَدْرٍ بِأَرْبَعَةٍ وَعِشْرِينَ رَجُلاً مِنْ صَنَادِيدِ قُرَيْشٍ، فَقُذِفُوا فِي طَوِيٍّ مِنْ أَطْوَاءِ بَدْرٍ، خَبِيثٍ مُخْبِثٍ، وَكَانَ إِذَا ظَهَرَ عَلَى قَوْمٍ أَقَامَ بِالْعَرْصَةِ ثَلاثَ لَيَالٍ، فَلَمَّا كَانَ بِبَدْرٍ الْيَوْمَ الثَّالِثَ، أَمَرَ بِرَاحِلَتِهِ فَشُدَّ عَلَيْهَا رَحْلُهَا، ثُمَّ مَشَى وَاتَّبَعَهُ أَصْحَابُهُ وَقَالُوا: مَا نُرَى يَنْطَلِقُ إِلاَّ لِبَعْضِ حَاجَتِهِ، حَتَّى قَامَ عَلَى شَفَةِ الرَّكِيِّ، فَجَعَلَ يُنَادِيهِمْ بِأَسْمَائِهِمْ، وَأَسْمَاءِ آبَائِهِمْ: «يَا فُلانُ بْنَ فُلانٍ وَيَا فُلانُ بْنَ فُلانٍ، أَيَسُرُّكُمْ أَنَّكُمْ أَطَعْتُمُ اللَّهَ وَرَسُولَهُ، فَإِنَّا قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا، فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا»؟ قَالَ: فَقَالَ عُمَرُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا تُكَلِّمُ مِنْ أَجْسَادٍ لا أَرْوَاحَ لَهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «وَالَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا أَقُولُ مِنْهُمْ»». (بخارى: ۳۹۷۶)

ترجمه: «ابوطلحه سمی‌گوید: نبی اكرم جروز بدر، دستور داد تا (جسد) بیست و چهار نفر را از سران قریش را در یكی از چاه‌های كثیف و متعفن بدر بیندازند. و عادت رسول خدا جاین بود كه هر گاه بر قومی پیروز می‌شد، سه شب در میدان جنگ می‌ماند.

بدین جهت، روز سوم جنگ بدر، دستور داد تا شترش را جهاز كنند. سپس براه افتاد وصحابه نیز بدنبالش براه افتادند. آنها می‌گویند: ما فكر می‌كردیم كه برای انجام كاری می‌رود. ولی آنحضرت جبه مسیرش ادامه داد تا اینكه كنار آن چاه ایستاد و هر یک از كشته شدگان را با نام و نام پدرش صدا می‌زد و می‌فرمود: «ای فلان بن فلان! و ای فلان بن فلان! آیا بهتر نبود كه از خدا و رسولش، اطاعت می‌كردید؟ همانا ما به آنچه كه پروردگارمان وعده داده بود، رسیدیم. آیا شما هم به آنچه پرودگارتان وعده داده بود، رسیدید»؟

راوی می‌گوید: عمر گفت: ای رسول خدا! با اجسادی كه روح ندارند، سخن می‌گویی؟ رسول الله جفرمود: «سوگند به ذاتی كه جان محمد در دست اوست، شما سخنان مرا بهتر از آنان نمی‌شنوید»».