باب (۴۳): آمدن اشعریها و اهالی یمن
۱۶۷۱- «عَنْ أَبِي مُوسَىس قَالَ: أَتَيْنَا النَّبِيَّ ج نَفَرٌ مِنَ الأشْعَرِيِّينَ فَاسْتَحْمَلْنَاهُ، فَأَبَى أَنْ يَحْمِلَنَا، فَاسْتَحْمَلْنَاهُ فَحَلَفَ أَنْ لا يَحْمِلَنَا، ثُمَّ لَمْ يَلْبَثِ النَّبِيُّج أَنْ أُتِيَ بِنَهْبِ إِبِلٍ، فَأَمَرَ لَنَا بِخَمْسِ ذَوْدٍ، فَلَمَّا قَبَضْنَاهَا قُلْنَا: تَغَفَّلْنَا النَّبِيَّج يَمِينَهُ، لا نُفْلِحُ بَعْدَهَا أَبَدًا، فَأَتَيْتُهُ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنَّكَ حَلَفْتَ أَنْ لا تَحْمِلَنَا، وَقَدْ حَمَلْتَنَا، قَالَ: «أَجَلْ وَلَكِنْ لا أَحْلِفُ عَلَى يَمِينٍ فَأَرَى غَيْرَهَا خَيْرًا مِنْهَا إِلا أَتَيْتُ الَّذِي هُوَ خَيْرٌ مِنْهَا وَتَحَلَّلْتُهَا»». (بخارى: ۴۳۸۵)
ترجمه: «ابوموسی اشعری سمیگوید: گروهی از ما اشعریها نزد نبی اكرم جآمدیم و خواستار مركب شدیم (تا در جنگ تبوک شركت كنیم). آنحضرت جاز دادن مركب به ما خودداری كرد. دوباره خواستار مركب شدیم. این بار، سوگند یاد كرد كه به ما مركب ندهد. سپس دیری نگذشت كه چند نفر از شترانی راكه به غنیمت گرفته بودند، آوردند. آنگاه آنحضرت جدستور داد تا پنج شتر به ما بدهند. هنگامی كه شتران را تحویل گرفتیم، با خود گفتیم: كاری كردیم كه رسول خدا جسوگندش را فراموش كند. بعد از این، هرگز رستگار نخواهیم شد. بدین جهت، نزد ایشان رفتم وگفتم: ای رسول خدا! شما سوگند یاد كردید كه به ما مركب ندهید حال آنكه به ما مركب عنایت فرمودید. رسول خدا جفرمود: «بلی، ولی من هر سوگندی كه یاد كنم و خلاف آنرا بهتر بدانم، آنرا انجام میدهم و كفاره قسم را ادا میكنم»».
۱۶۷۲- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «أَتَاكُمْ أَهْلُ الْيَمَنِ هُمْ أَرَقُّ أَفْئِدَةً وَأَلْيَنُ قُلُوبًا، الإيمَانُ يَمَانٍ، وَالْحِكْمَةُ يَمَانِيَةٌ، وَالْفَخْرُ وَالْخُيَلاءُ فِي أَصْحَابِ الابِلِ، وَالسَّكِينَةُ وَالْوَقَارُ فِي أَهْلِ الْغَنَمِ»».(بخارى: ۴۳۸۸)
ترجمه: «ابوهریره سمیگوید: نبی اكرم جفرمود: «اهل یمن نزد شما آمدند. باید بگویم قبلهایشان از همه رقیقتر و نرمتر است. ایمان از یمن است. دانش از یمن است. و غرور و تكبر در میان صاحبان شتر میباشد و آرامش و وقار در میان صاحبان گوسفند است»».