باب(۷۴): کراهیت تنازع و اختلاف در جنگ
۱۲۸۶- «عَنِ الْبَرَاءِ بْنَ عَازِبٍ س قَالَ: جَعَلَ النَّبِيُّ ج عَلَى الرَّجَّالَةِ يَوْمَ أُحُدٍ وَكَانُوا خَمْسِينَ رَجُلا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جُبَيْرٍ، فَقَالَ: «إِنْ رَأَيْتُمُونَا تَخْطَفُنَا الطَّيْرُ فَلا تَبْرَحُوا مَكَانَكُمْ هَذَا حَتَّى أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ، وَإِنْ رَأَيْتُمُونَا هَزَمْنَا الْقَوْمَ وَأَوْطَأْنَاهُمْ فَلا تَبْرَحُوا حَتَّى أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ». فَهَزَمُوهُمْ. قَالَ: فَأَنَا وَاللَّهِ رَأَيْتُ النِّسَاءَ يَشْتَدِدْنَ قَدْ بَدَتْ خَلاخِلُهُنَّ وَأَسْوُقُهُنَّ رَافِعَاتٍ ثِيَابَهُنَّ، فَقَالَ أَصْحَابُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُبَيْرٍ: الْغَنِيمَةَ أَيْ قَوْمِ، الْغَنِيمَةَ ظَهَرَ أَصْحَابُكُمْ فَمَا تَنْتَظِرُونَ؟ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جُبَيْرٍ: أَنَسِيتُمْ مَا قَالَ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ ج؟ قَالُوا: وَاللَّهِ لَنَأْتِيَنَّ النَّاسَ فَلَنُصِيبَنَّ مِنَ الْغَنِيمَةِ، فَلَمَّا أَتَوْهُمْ صُرِفَتْ وُجُوهُهُمْ فَأَقْبَلُوا مُنْهَزِمِينَ».
فَذَاكَ إِذْ يَدْعُوهُمُ الرَّسُولُ فِي أُخْرَاهُمْ، فَلَمْ يَبْقَ مَعَ النَّبِيِّ ج غَيْرُ اثْنَيْ عَشَرَ رَجُلا، فَأَصَابُوا مِنَّا سَبْعِينَ، وَكَانَ النَّبِيُّ ج وَأَصْحَابُهُ أَصَابُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ يَوْمَ بَدْرٍ أَرْبَعِينَ وَمِائَةً، سَبْعِينَ أَسِيرًا وَسَبْعِينَ قَتِيلاً، فَقَالَ أَبُو سُفْيَانَ: أَفِي الْقَوْمِ مُحَمَّدٌ؟ ثَلاثَ مَرَّاتٍ، فَنَهَاهُمُ النَّبِيُّ ج أَنْ يُجِيبُوهُ، ثُمَّ قَالَ: أَفِي الْقَوْمِ ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ؟ ثَلاثَ مَرَّاتٍ، ثُمَّ قَالَ: أَفِي الْقَوْمِ ابْنُ الْخَطَّابِ؟ ثَلاثَ مَرَّاتٍ، ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَمَّا هَؤُلاءِ فَقَدْ قُتِلُوا، فَمَا مَلَكَ عُمَرُ نَفْسَهُ فَقَالَ: كَذَبْتَ وَاللَّهِ يَا عَدُوَّ اللَّهِ، إِنَّ الَّذِينَ عَدَدْتَ لَأَحْيَاءٌ كُلُّهُمْ وَقَدْ بَقِيَ لَكَ مَا يَسُوءُكَ، قَالَ: يَوْمٌ بِيَوْمِ بَدْرٍ وَالْحَرْبُ سِجَالٌ، إِنَّكُمْ سَتَجِدُونَ فِي الْقَوْمِ مُثْلَةً لَمْ آمُرْ بِهَا وَلَمْ تَسُؤْنِي، ثُمَّ أَخَذَ يَرْتَجِزُ: أُعْلُ هُبَلْ أُعْلُ هُبَلْ، قَالَ النَّبِيُّ ج: «أَلا تُجِيبُوا لَهُ»؟ قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا نَقُولُ؟ قَالَ: «قُولُوا: اللَّهُ أَعْلَى وَأَجَلُّ». قَالَ: إِنَّ لَنَا الْعُزَّى وَلا عُزَّى لَكُمْ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «ألا تُجِيبُوا لَهُ»؟ قَالَ: قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا نَقُولُ؟ قَالَ: «قُولُوا: اللَّهُ مَوْلانَا وَلا مَوْلَى لَكُمْ»».(بخارى: ۳۰۳۹)
ترجمه: «براء بن عازب سمیگوید: نبی اكرم جروز جنگ احد، عبد الله بن جبیر را فرمانده پیاده نظامهای تیرانداز كه تعدادشان پنجاه نفر بود، تعیین كرد و فرمود: «اگر دیدید كه پرندگان بر سر لاشه ما آمدهاند، تا زمانی كه كسی را نزد شما نفرستادهام، جایتان را ترک نكنید. و اگر دیدید كه ما كفار را شكست دادیم و روی جنازههایشان، راه میرویم، بازهم تا شخصی نزد شما نفرستادهام، جایتان را ترک نكنید».
راوی میگوید: مسلمانان، كفار را شكست دادند و سوگند به خدا كه من زنانشان را دیدم كه لباسهایشان را بالا زده بودند و در حالی كه ساقها و پای برنجنهای آنان آشكار بود، فرار میكردند.
در این هنگام، یاران عبد الله بن جبیر صدا زدند: غنیمت، ای مردم! غنیمت. یاران شما پیروز شدند. چرا منتظرید؟ عبد الله بن جبیر گفت: آیا فراموش كردید كه رسول الله جبه شما چه گفت؟
گفتند: به خدا سوگند، نزد مردم میرویم و سهم خود را از غنیمت، برمیداریم. هنگامی كه آنجا رفتند، حیران شدند و ندانستند به كجا بروند. (زیرا كفار از این فرصت، استفاده كرده و از پشت به آنان، حمله كردند). در نتیجه، مسلمانان، شكست خورده، برگشتند.
اینجا بود كه رسول الله جدرمیان بقایای آخرین گروه، آنان را صدا میزد. در كنار نبی اكرم جفقط دوازده نفر باقی مانده بود. كفار، هفتاد نفر از ما را كشتند. قابل ذكر است كه پیامبر و یارانش، در جنگ بدر یكصد و چهل نفر را كشته و اسیر كردند كه از آن میان، هفتاد كشته و هفتاد نفر دیگر، اسیر بودند.
در آن اثنا، ابوسفیان، سه بار، فریاد زد: آیا محمد درمیان شماست؟ نبی اكرم جاجازه نداد كسی جواب او را بدهد. دوباره، ابوسفیان سه بار، فریاد زد: آیا فرزند ابوقحافه (ابوبكر) درمیان شماست؟ همچنین سه بار دیگر، فریاد زد: آیا فرزند خطاب (عمر) درمیان شماست؟ و سرانجام، رو به یارانش كرد و گفت: این سه نفر، كشته شدهاند.
اینجا بود كه عمر، كنترلش را از دست داد و گفت: سوگند به خدا كه دروغ میگویی، ای دشمن خدا! كسانی را كه تو نام بردی و باعث خشم و ناراحتیات میشوند، همگی زندهاند.
ابوسفیان گفت: این روز، پاسخ روز بدر است. و جنگ، شكست و پیروزی دارد. افرادی را در میان كشته شدگان مییابید كه مثله شدهاند. من چنین دستوری ندادهام. ولی از این كار، ناراحت نیستم. سپس شروع به رجز خوانی كرد و گفت: هبل، سر بلند باد، هبل، سر بلند باد.
رسول اكرم جفرمود: «آیا جوابش را نمیدهید»؟ صحابه گفتند: ای رسول خدا! چه بگوییم؟ فرمود: «بگویید: الله، بالاتر و بزرگتر است». ابوسفیان گفت: ما عزّی داریم و شما عزّی ندارید. دوباره نبی اكرم جفرمود: آیا جوابش را نمیدهید»؟ صحابه گفتند: ای رسول خدا! چه بگوییم؟ فرمود: «بگویید: الله، مولای ماست و شما مولایی ندارید». (مولا بمعنی یار و یاور است)».