باب (۴۵): امام میتواند در صورت نیاز از بالای شانههای مردم، عبور نماید
۴۷۶- «عَنْ عُقْبَةَ س قَالَ: صَلَّيْتُ وَرَاءَ النَّبِيِّ ج بِالْمَدِينَةِ الْعَصْرَ، فَسَلَّمَ ثُمَّ قَامَ مُسْرِعًا، فَتَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ إِلَى بَعْضِ حُجَرِ نِسَائِهِ، فَفَزِعَ النَّاسُ مِنْ سُرْعَتِهِ، فَخَرَجَ عَلَيْهِمْ، فَرَأَى أَنَّهُمْ عَجِبُوا مِنْ سُرْعَتِهِ، فَقَالَ: «ذَكَرْتُ شَيْئًا مِنْ تِبْرٍ عِنْدَنَا فَكَرِهْتُ أَنْ يَحْبِسَنِي، فَأَمَرْتُ بِقِسْمَتِهِ»».(بخارى:۸۵۱)
ترجمه: «عقبه سمیگوید: در مدینه، نماز عصر را پشت سر رسول الله جخواندم. آنحضرت جپس از اتمام نماز، برخاست و با شتاب از روی شانههای نمازگزاران، عبور كرد و به خانه یكی از همسران خود رفت. مردم از شتاب رسول خدا جمتحیر شدند. آنحضرت جپس از چند لحظه، دوباره (به مسجد) برگشت و دید كه مردم از شتاب او، شگفت زده شدهاند. فرمود: «به یادم آمد كه مقداری طلا در خانه ما وجود دارد. دوست نداشتم كه توجه مرا بخود مشغول سازد. لذا دستور دادم آنرا تقسیم كنند»».