باب (۳۸): کسی که به دیدن گروهی رفت، ولی نزد آنها افطار نکرد
۹۵۶- «عَنْ أَنَسٍ س دَخَلَ النَّبِيُّ ج عَلَى أُمِّ سُلَيْمٍ فَأَتَتْهُ بِتَمْرٍ وَسَمْنٍ قَالَ: «أَعِيدُوا سَمْنَكُمْ فِي سِقَائِهِ، وَتَمْرَكُمْ فِي وِعَائِهِ، فَإِنِّي صَائِمٌ» ثُمَّ قَامَ إِلَى نَاحِيَةٍ مِنَ الْبَيْتِ فَصَلَّى غَيْرَ الْمَكْتُوبَةِ فَدَعَا لأُمِّ سُلَيْمٍ وَأَهْلِ بَيْتِهَا فَقَالَتْ أُمُّ سُلَيْمٍ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِي خُوَيْصَّةً قَالَ: «مَا هِيَ؟» قَالَتْ: خَادِمُكَ أَنَسٌ، فَمَا تَرَكَ خَيْرَ آخِرَةٍ وَلا دُنْيَا إِلاَّ دَعَا لِي بِهِ قَالَ: «اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ مَالاً وَوَلَدًا وَبَارِكْ لَهُ فِيهِ» فَإِنِّي لَمِنْ أَكْثَرِ الأَنْصَارِ مَالاً وَحَدَّثَتْنِي ابْنَتِي أُمَيْنَةُ أَنَّهُ دُفِنَ لِصُلْبِي مَقْدَمَ حَجَّاجٍ الْبَصْرَةَ بِضْعٌ وَعِشْرُونَ وَمِائَةٌ».(بخارى: ۱۹۸۲)
ترجمه: «انس سمیگوید: رسول الله جبه دیدن اُم سلیم لرفت. اُم سلیم لبرای آنحضرت جخرما و روغن آورد. رسول اللهجفرمود: «خرمای و روغن تان را سرجایش برگردانید. زیرا كه من روزه هستم». سپس، آنحضرت جدر گوشهای از خانه به نماز ایستاد و نفل خواند و برای اُم سلیم و خانوادهاش دعا كرد. ام سلیم گفت: ای رسول خدا! من تقاضای خاصی دارم. آنحضرت جفرمود: «آن چیست»؟ گفت: برای خادمت ؛انس؛ (فرزندم، دعای خیر كن). انس سمیگوید: رسول خدا جهیچ خیری از دنیا و آخرت را باقی نگذاشت مگر اینكه برایم درخواست نمود و فرمود:«پرودگارا! به او مال و فرزند، عطا كن و به آنها بركت ده». انس سمیگوید: من ثروت مندترین فرد انصار بودم. دخترم ؛امینه؛ میگوید: تا روی كار آمدن حَجّاج (حاكم بصره)، حدود یكصد و بیست و اندی از نسل من به خاک سپرده شدند».