باب (۳): توضیح مشتبهات (امور مشکوک)
۹۷۸- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: كَانَ عُتْبَةُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ عَهِدَ إِلَى أَخِيهِ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ أَنَّ ابْنَ وَلِيدَةِ زَمْعَةَ مِنِّي فَاقْبِضْهُ قَالَتْ: فَلَمَّا كَانَ عَامَ الْفَتْحِ أَخَذَهُ سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ وَقَالَ: ابْنُ أَخِي قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ فِيهِ، فَقَامَ عَبْدُ ابْنُ زَمْعَةَ فَقَالَ: أَخِي وَابْنُ وَلِيدَةِ أَبِي وُلِدَ عَلَى فِرَاشِهِ، فَتَسَاوَقَا إِلَى النَّبِيِّ ج، فَقَالَ سَعْدٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ ابْنُ أَخِي كَانَ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ فِيهِ، فَقَالَ عَبْدُ بْنُ زَمْعَةَ: أَخِي وَابْنُ وَلِيدَةِ أَبِي وُلِدَ عَلَى فِرَاشِهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «هُوَ لَكَ يَا عَبْدُ بْنَ زَمْعَةَ» ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ ج: «الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَلِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ». ثُمَّ قَالَ لِسَوْدَةَ بِنْتِ زَمْعَةَ زَوْجِ النَّبِيِّ ج: «احْتَجِبِي مِنْهُ»، لِمَا رَأَى مِنْ شَبَهِهِ بِعُتْبَةَ، فَمَا رَآهَا حَتَّى لَقِيَ اللَّهَ».(بخارى: ۲۰۵۳)
ترجمه: «عایشه لمیگوید: عتبه بن ابی وقاص به برادرش ؛سعد بن ابی وقاص، توصیه نمود كه پسر كنیز زمعه را از وی تحویل بگیرید؛ زیرا او فرزند من است. عایشه لمیگوید: سال فتح مكه، سعد آن كودک را گرفت و گفت: این برادر زاده من است. و برادرم مرا در مورد نگهداری او سفارش كرده است. عبد بن زمعه برخاست و گفت: این، پسر برادر من است زیرا فرزند پدرم میباشد. زیرا در رختخواب پدرم بدنیا آمده است. سرانجام، برای حل اختلاف، نزد رسول الله جرفتند. سعد گفت: ای رسول خدا! او برادر زاده من است و برادرم درباره او به من سفارش نموده است. عبد بن زمعه گفت: او برادرم میباشد و پسر كنیز پدرم است كه در رختخواب او بدنیا آمده است. رسول الله جفرمود: «ای عبد بن زمعه! او از آنِ شما است». سپس، افزود: «بچه متعلق به صاحب رختخواب است و به زناكار، سنگ تعلق میگیرد».
سپس، آنحضرت جرو به سوده دختر زمعه (همسر خویش) نمود و فرمود: «از او (پسركنیز زمعه)، حجاب كن». زیرا او شبیه عتبه بود. و سوده نیز تا زمان وفات، او را ندید».