ترجمه صحیح بخاری

فهرست کتاب

باب (۴۸): بیماری و وفات رسول ‏اکرم ج

باب (۴۸): بیماری و وفات رسول ‏اکرم ج

۱۶۸۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: دَعَا النَّبِيُّ ج فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلام فِي شَكْوَاهُ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ، فَسَارَّهَا بِشَيْءٍ فَبَكَتْ، ثمَّ دَعَاهَا فَسَارَّهَا بِشَيْءٍ فَضَحِكَتْ، فَسَأَلْنَا عَنْ ذَلِكَ، فَقَالَتْ: سَارَّنِي النَّبِيُّ ج أَنَّهُ يُقْبَضُ فِي وَجَعِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ، فَبَكَيْتُ، ثمَّ سَارَّنِي فَأَخْبَرَنِي أَنِّي أَوَّلُ أَهْلِهِ يَتْبَعُهُ، فَضَحِكْتُ». (بخارى: ۴۴۳۴)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: نبی اكرم جفاطمه لرا در بیماری وفاتش، فرا خواند و آهسته در گوش‌اش، سخنی گفت كه از شنیدن آن، گریه كرد. پس دوباره او را فراخواند، و آهسته در گوش‌اش، چیزی گفت كه از شنیدن آن، خندید.

راوی می‌گوید: از او علت‌اش را جویا شدیم. گفت: نخست، ‌نبی اكرم جآهسته در گوش‌ام گفت كه در این بیماری، وفات می‌یابد. پس من، گریه كردم. سپس، آهسته در گوش‌ام گفت: نخستین كسی كه از اهل بیت‌ ام به من ملحق می‌شود، تو هستی. لذا خندیدم».

۱۶۸۲- «وَعَنْهَا ل قَالَتْ: كُنْتُ أَسْمَعُ أَنَّهُ لا يَمُوتُ نَبِيٌّ حَتَّى يُخَيَّرَ بَيْنَ الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ، فَسَمِعْتُ النَّبِيَّ ج يَقُولُ فِي مَرَضِهِ الَّذِي مَاتَ فِيهِ وَأَخَذَتْهُ بُحَّةٌ يَقُولُ: ﴿مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم[النساء: ۶۹] . فَظَنَنْتُ أَنَّهُ خُيِّرَ».(بخارى: ۴۴۳۵)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: شنیده بودم كه هیچ پیامبری وفات نخواهد كرد تا زمانی كه به او اختیار داده نشود كه از میان دنیا و آخرت، یكی را انتخاب كند. پس شنیدم كه نبی اكرم جدر بیماری وفات‌اش در حالی كه صدایش گرفته بود، می‌فرمود: ﴿مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم[النساء: ۶۹] . یعنی همراه كسانی كه خداوند به آنان، نعمت عنایت كرده است. آنگاه، دانستم كه به ایشان، حق انتخاب داده شده است».

۱۶۸۳- «وَعَنْهَا ل قَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَهُوَ صَحِيحٌ يَقُولُ: «إِنَّهُ لَمْ يُقْبَضْ نَبِيٌّ قَطُّ حَتَّى يَرَى مَقْعَدَهُ مِنَ الْجَنَّةِ، ثمَّ يُحَيَّا أَوْ يُخَيَّرَ». فَلَمَّا اشْتَكَى وَحَضَرَهُ الْقَبْضُ وَرَأْسُهُ عَلَى فَخِذِ عَائِشَةَ غُشِيَ عَلَيْهِ، فَلَمَّا أَفَاقَ شَخَصَ بَصَرُهُ نَحْوَ سَقْفِ الْبَيْتِ، ثمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ فِي الرَّفِيقِ الأَعْلَى». فَقُلْتُ: إِذًا لا يُجَاوِرُنَا، فَعَرَفْتُ أَنَّهُ حَدِيثُهُ الَّذِي كَانَ يُحَدِّثنَا وَهُوَ صَحِيحٌ».(بخارى: ۴۴۳۷)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه رسول الله جدر حال صحت، می‌فرمود: «هیچ پیامبری از دنیا نمی‌رود تا زمانی كه جایگاهش را در بهشت نبیند. سپس به او اختیار داده می‌شود». پس هنگامی كه بیمار شد و نزدیک بود قبض روح شود، در حالی كه سرش بر زانوی عایشه گذاشته شده بود، بیهوش شد. و هنگامی كه به هوش آمد، چشمانش به سقف خانه، دوخته شد و فرمود: «اللهم فی الرفیق الاعلی» یعنی خدایا! بسوی رفیق اعلی.

عایشه لمی‌گوید: گفتم: دیگر نزد ما باقی نمی‌ماند و دانستم كه این،‌تحقق همان سخنی است كه در زمان صحت‌اش به ما می‌گفت».

۱۶۸۴- «وَعَنْهَا ل: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج كَانَ إِذَا اشْتَكَى نَفَثَ عَلَى نَفْسِهِ بِالْمُعَوِّذَاتِ، وَمَسَحَ عَنْهُ بِيَدِهِ فَلَمَّا اشْتَكَى وَجَعَهُ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ، طَفِقْتُ أَنْفِث عَلَى نَفْسِهِ بِالْمُعَوِّذَاتِ الَّتِي كَانَ يَنْفِث، وَأَمْسَحُ بِيَدِ النَّبِيِّ ج عَنْهُ».(بخارى: ۴۴۳۹)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: هنگامی كه رسول الله جبیمار می‌شد، معوذات (سوره ناس، فلق و اخلاص) را می‌خواند و بر خود می‌دمید و با دست خود، بر بدن‌اش می‌مالید. پس هنگامی كه در بیماری وفاتش بسر می‌برد، من نیز همان معوذات را كه او می‌خواند و بر خود می‌دمید، می‌خواندم و دست نبی اكرم جرا بر بدنش می‌كشیدم».

۱۶۸۵- «وَعَنْهَا: أَنَّهَا أَصْغَتْ إِلَى النَّبِيِّ ج قَبْلَ أَنْ يَمُوتَ وَهُوَ مُسْنِدٌ إِلَيَّ ظَهْرَهُ يَقُولُ: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَارْحَمْنِي وَأَلْحِقْنِي بِالرَّفِيقِ»».(بخارى:۴۴۴۰)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: قبل از اینكه نبی اكرم جفوت كند در حالی كه پشت‌اش را به من تكیه داده بود، كاملاً گوش فرا دادم كه می‌فرمود: «خدایا!‌ مرا ببخش و بر من رحم كن و مرا به دوستانم (انبیاء)، ملحق بگردان»».

۱۶۸۶- «وَعَنْهَا ل فِي رِوَايِةٍ: قَالَتْ: مَاتَ النَّبِيُّج وَإِنَّهُ لَبَيْنَ حَاقِنَتِي وَذَاقِنَتِي، فَلا أَكْرَهُ شِدَّةَ الْمَوْتِ لأَحَدٍ أَبَدًا بَعْدَ النَّبِيِّ ج».(بخارى: ۴۴۴۶)

ترجمه: «و در روایت دیگری آمده است كه عایشه لفرمود: نبی اكرم جدر حالی فوت كرد كه سر مباركش، حد فاصل سینه و چانه‌ام قرار داشت. بدین جهت، هزگر پس از وفات نبی اكرم جبخاطر سختی مرگ كسی، ناراحت نمی‌شوم».

۱۶۸۷- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ س خَرَجَ مِنْ عِنْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي وَجَعِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ، فَقَالَ النَّاسُ: يَا أَبَا حَسَنٍ، كَيْفَ أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ ج؟ فَقَالَ: أَصْبَحَ بِحَمْدِ اللَّهِ بَارِئًا، فَأَخَذَ بِيَدِهِ عَبَّاسُ بْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ فَقَالَ لَهُ: أَنْتَ وَاللَّهِ بَعْدَ ثَلاَثٍ عَبْدُ الْعَصَا، وَإِنِّي وَاللَّهِ لأَرَى رَسُولَ اللَّهِج سَوْفَ يُتَوَفَّى مِنْ وَجَعِهِ هَذَا، إِنِّي لأَعْرِفُ وُجُوهَ بَنِي عَبْدِالْمُطَّلِبِ عِنْدَ الْمَوْتِ، اذْهَبْ بِنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَلْنَسْأَلْهُ فِيمَنْ هَذَا الأَمْرُ، إِنْ كَانَ فِينَا عَلِمْنَا ذَلِكَ، وَإِنْ كَانَ فِي غَيْرِنَا عَلِمْنَاهُ، فَأَوْصَى بِنَا، فَقَالَ عَلِيٌّ: إِنَّا وَاللَّهِ لَئِنْ سَأَلْنَاهَا رَسُولَ اللَّهِج فَمَنَعَنَاهَا، لا يُعْطِينَاهَا النَّاسُ بَعْدَهُ، وَإِنِّي وَاللَّهِ لا أَسْأَلُهَا رَسُولَ اللَّهِج». (بخارى: ۴۴۴۷)

ترجمه: «عبدالله بن عباس بمی‌گوید: علی بن ابی‌طالب سدر بیماری وفات رسول خدا جاز خانه آنحضرت جبیرون آمد. مردم پرسیدند: ای ابوالحسن! حال رسول خدا جچطور است؟ گفت: خدا را شكر، خوب شده است. سپس عباس بن عبدالمطلب سدستش را گرفت و به او گفت: بخدا سوگند، پس از سه روز، تو بنده عصا خواهی شد. (یعنی رسول خدا جفوت می‌كند و تو زیردست دیگران خواهی شد.) بخدا سوگند، ‌من می‌دانم كه رسول الله جدر این بیماری، فوت خواهد كرد. چرا كه من چهره‌های بنی عبدالمطلب را هنگام مرگ می‌شناسم. ما را نزد رسول خدا جببر تا از او بپرسیم كه خلافت به چه كسی می‌رسد؟ اگر به ما می‌رسد، بدانیم و اگر به غیر ما هم می‌رسد، بدانیم كه در این صورت، برای ما وصیت نماید. علی گفت: بخدا سوگند، ‌اگر چنین درخواستی از رسول الله جبكنیم و ما را از آن بازدارد، بعد از او، هرگز مردم، خلافت را به ما واگذار نخواهند كرد. بخدا سوگند كه من چنین سؤالی از رسول خدا جنخواهم كرد».

۱۶۸۸- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّهَا كَانَتْ تَقُولُ: إِنَّ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيَّ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج تُوُفِّيَ فِي بَيْتِي، وَفِي يَوْمِي، وَبَيْنَ سَحْرِي وَنَحْرِي، وَأَنَّ اللَّهَ جَمَعَ بَيْنَ رِيقِي وَرِيقِهِ عِنْدَ مَوْتِهِ، دَخَلَ عَلَيَّ عَبْدُالرَّحْمَنِ وَبِيَدِهِ السِّوَاكُ، وَأَنَا مُسْنِدَةٌ رَسُولَ اللَّهِج، فَرَأَيْتُهُ يَنْظُرُ إِلَيْهِ وَعَرَفْتُ أَنَّهُ يُحِبُّ السِّوَاكَ، فَقُلْتُ: آخُذُهُ لَكَ؟ فَأَشَارَ بِرَأْسِهِ أَنْ نَعَمْ، فَتَنَاوَلْتُهُ فَاشْتَدَّ عَلَيْهِ وَقُلْتُ: أُلَيِّنُهُ لَكَ؟ فَأَشَارَ بِرَأْسِهِ أَنْ نَعَمْ، فَلَيَّنْتُهُ، فَأَمَرَّهُ وَبَيْنَ يَدَيْهِ رَكْوَةٌ أَوْ عُلْبَةٌ، يَشُكُّ عُمَرُ، فِيهَا مَاءٌ، فَجَعَلَ يُدْخِلُ يَدَيْهِ فِي الْمَاءِ، فَيَمْسَحُ بِهِمَا وَجْهَهُ، يَقُولُ: «لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، إِنَّ لِلْمَوْتِ سَكَرَاتٍ». ثمَّ نَصَبَ يَدَهُ، فَجَعَلَ يَقُولُ: «فِي الرَّفِيقِ الأَعْلَى» حَتَّى قُبِضَ، وَمَالَتْ يَدُهُ».(بخاری: ۴۴۴۹)

ترجمه: «از عایشه لروایت است كه می‌گفت: یكی از نعمت‌هایی كه خداوند به من ارزانی داشت، این است كه رسول الله جدر خانه من، روزِ نوبت من و میان سینه و گلویم، فوت نمود. و همچنین خداوند، آب دهان من و او را هنگام درگذشت‌اش با هم درآمیخت. بدین صورت كه رسول الله جبه من تكیه داده بود كه عبدالرحمن بن ابی‌بكر در حالی كه مسواكی در دست داشت، وارد شد. و دیدم كه نبی اكرم جبسوی آن، نگاه می‌كند. دانستم كه ایشان، مسواک را دوست دارد. لذا پرسیدم: آیا آنرا برایت بگیرم؟ با اشاره سر فرمود: بلی. پس آنرا گرفتم. و چون مسواک برایش سفت بود، پرسیدم: آیا آنرا برای شما نرم كنم؟ با اشاره سر فرمود: بلی. آنگاه آنرا جویدم و برایش نرم كردم. آنحضرت جدر حالی كه ظرف آبی، پیش رو داشت و دست‌هایش را وارد آن ظرف می‌كرد و به صورتش می‌كشید، مسواک زد. و در آن حال می‌گفت: «لا اله الا الله،‌ همانا مرگ، سختیها دارد». سپس دستش را بلند كرد و می‌گفت: «در رفیق اعلی» تا اینكه فوت كرد و دستش، پایین آمد».

۱۶۸۹- «وَعَنْهَا ل قَالَتْ: لَدَدْنَاهُ فِي مَرَضِهِ، فَجَعَلَ يُشِيرُ إِلَيْنَا أَنْ لا تَلُدُّونِي، فَقُلْنَا كَرَاهِيَةُ الْمَرِيضِ لِلدَّوَاءِ، فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ: «أَلَمْ أَنْهَكُمْ أَنْ تَلُدُّونِي»؟ قُلْنَا: كَرَاهِيَةَ الْمَرِيضِ لِلدَّوَاءِ، فَقَالَ: «لا يَبْقَى أَحَدٌ فِي الْبَيْتِ إِلاَّ لُدَّ وَأَنَا أَنْظُرُ إِلاَّ الْعَبَّاسَ فَإِنَّهُ لَمْ يَشْهَدْكُمْ»».(بخارى: ۴۴۵۸)

ترجمه: «عایشه لمی‌گوید: در بیماری رسول خدا جبه او دارو خورانیدیم. آنحضرت جبا اشاره گفت كه به من دارو ندهید. خیال كردیم كه این همان كراهیتی است كه مریض نسبت به دارو دارد. هنگامی كه به هوش آمد، فرمود: «آیا شما را از خورانیدن دارو باز نداشتم»؟ گفتیم: ما فكر كردیم كه شاید این سخن شما بر اساس كراهیت بیمار از دارو باشد. آنحضرت جفرمود: «باید به تمام كسانی كه در خانه هستند، در حضور من، دارو بخورانید مگر به عباس كه در خورانیدن دارو به من، با شما شركت نداشت»».

۱۶۹۰- «عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: لَمَّا ثقُلَ النَّبِيُّ ج جَعَلَ يَتَغَشَّاهُ، فَقَالَتْ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلام: وَاكَرْبَ أَبَاهُ، فَقَالَ لَهَا: «لَيْسَ عَلَى أَبِيكِ كَرْبٌ بَعْدَ الْيَوْمِ»».(بخارى: ۴۴۶۲)

ترجمه: «انس سمی‌گوید: هنگامی كه بیماری نبی اكرم جشدت گرفت و درد بر او غلبه كرد، فاطمه علیها السلام گفت: آه، پدرم چقدر درد می‌كشد. رسول الله جخطاب به او فرمود: «پدرت از امروز به بعد، دردی نخواهد داشت»».