باب (۳۲): نگهبانی در میادین جهاد
۱۲۳۴- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتُ: كَانَ النَّبِيُّ ج سَهِرَ فَلَمَّا قَدِمَ الْمَدِينَةَ قَالَ لَيْتَ رَجُلاً مِنْ أَصْحَابِي صَالِحًا يَحْرُسُنِي اللَّيْلَةَ إِذْ سَمِعْنَا صَوْتَ سِلاحٍ فَقَالَ: «مَنْ هَذَا»؟ فَقَالَ: أَنَا سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ جِئْتُ لأَحْرُسَكَ وَنَامَ النَّبِيُّ ج».(بخارى: ۲۸۸۵)
ترجمه: «عایشه لمیگوید: نبی اكرم جكه از مسافرتی، به مدینه باز گشته بود و خوابش نمیبرد، گفت: «ای كاش! امشب، مردی صالح از یارانم، برای من نگهبانی میداد». ناگهان صدای اسلحهای به گوشمان رسید. رسول اكرم جپرسید: «این كیست»؟ گفت: من، سعد بن ابی وقاص هستم. آمدهام تا از شما حراست كنم. آنگاه، رسول خدا جخوابید».
۱۲۳۵- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «تَعِسَ عَبْدُ الدِّينَارِ وَعَبْدُ الدِّرْهَمِ وَعَبْدُ الْخَمِيصَةِ إِنْ أُعْطِيَ رَضِيَ وَإِنْ لَمْ يُعْطَ سَخِطَ تَعِسَ وَانْتَكَسَ وَإِذَا شِيكَ فَلا انْتَقَشَ. طُوبَى لِعَبْدٍ آخِذٍ بِعِنَانِ فَرَسِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَشْعَثَ رَأْسُهُ مُغْبَرَّةٍ قَدَمَاهُ إِنْ كَانَ فِي الْحِرَاسَةِ كَانَ فِي الْحِرَاسَةِ وَإِنْ كَانَ فِي السَّاقَةِ كَانَ فِي السَّاقَةِ إِنِ اسْتَأْذَنَ لَمْ يُؤْذَنْ لَهُ وَإِنْ شَفَعَ لَمْ يُشَفَّع»».(بخاری: ۲۸۸۷)
ترجمه: «ابوهریره سروایت میكند كه نبی اكرم جفرمود: «بنده دینار و درهم و پارچه نفیس، نابود باد. زیرا اگر به او عطا شود، خرسند میگردد و اگر عطا نشود، خشمگین و ناراحت میشود. (چنین شخصی) هلاک و سر نگون باد (تا جایی كه) اگر خاری به پایش خلد، كسی پیدا نشود كه آنرا در آورد. خوشا به حال بندهای كه با سری ژولیده و پاهایی غبار آلود، عنان اسبش را در راه خدا بدست گیرد. اگر در خط مقدم جبهه، مأمور حراست شود، حراست دهد و اگر مأموریتش، پشت جبهه باشد، آنجا نیز به وظیفهاش عمل نماید. (این شخص، نزد مردم، هیچگونه جایگاهی ندارد طوریكه) اگر اجازه بخواهد، به او اجازه نمیدهند و اگر شفاعتی كند، كسی شفاعتش را نمیپذیرد»».