ترجمه صحیح بخاری

فهرست کتاب

باب (۳): زیارت میت، بعد از کفن شدن

باب (۳): زیارت میت، بعد از کفن شدن

۶۳۰- «عَنْ أُمِّ الْعَلاءِ ل ـ امْرَأَةٍ مِنَ الأَنْصَارِ، بَايَعَتِ النَّبِيَّ ج ـ: أَنَّهُ اقْتُسِمَ الْمُهَاجِرُونَ قُرْعَةً، فَطَارَ لَنَا عُثمَانُ بْنُ مَظْعُونٍ، فَأَنْزَلْنَاهُ فِي أَبْيَاتِنَا، فَوَجِعَ وَجَعَهُ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ، فَلَمَّا تُوُفِّيَ وَغُسِّلَ وَكُفِّنَ فِي أَثوَابِهِ، دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج، فَقُلْتُ: رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْكَ أَبَا السَّائِبِ، فَشَهَادَتِي عَلَيْكَ: لَقَدْ أَكْرَمَكَ اللَّهُ. فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «وَمَا يُدْرِيكِ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَكْرَمَهُ»؟ فَقُلْتُ: بِأَبِي أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَنْ يُكْرِمُهُ اللَّهُ؟ فَقَالَ: «أَمَّا هُوَ فَقَدْ جَاءَهُ الْيَقِينُ، وَاللَّهِ إِنِّي لأَرْجُو لَهُ الْخَيْرَ، وَاللَّهِ مَا أَدْرِي وَأَنَا رَسُولُ اللَّهِ مَا يُفْعَلُ بِي». قَالَتْ: فَوَاللَّهِ لا أُزَكِّي أَحَدًا بَعْدَهُ أَبَدًا».(بخارى: ۱۲۴۳)

ترجمه: «ام ‏علاء ل، بانوی انصاری كه با رسول الله جبیعت كرده بود؛ می‌گوید: انصار، برای دادن مسكن به مهاجرین، قرعه كشی كردند. عثمان بن مظعون سهم ما شد. ما او را به خانه‌هایمان بردیم. پس از مدتی، بیمار شد و در همان بیماری، فوت كرد. وقتی او را غسل دادیم و كفن پوشاندیم، رسول الله جوارد شد. من گفتم: ای ابو سائب، (كنیه عثمان بن مظمون) خدا تو را رحمت كند. من گواهی می‌دهم كه تو نزد الله، بسیار عزیز و گرامی هستی. رسول الله جفرمود: «تو از كجا میدانی كه او نزد خداوند، گرامی است»؟ گفتم: یا رسول الله! پدر و مادرم فدایت باد. پس چه كسی نزد خداوند، عزیز و گرامی خواهد بود؟ رسول الله جفرمود: «او اكنون در گذشته است. بخدا، من برایش امید خیر دارم. اما سوگند به خدا، من كه رسول خدا هستم، نمیدانم با من چه خواهد شد». راوی می‌گوید: بخدا سوگند، از این به بعد، بر تزكیه هیچ كس، گواهی نخواهم داد».

۶۳۱- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: لَمَّا قُتِلَ أَبِي، جَعَلْتُ أَكْشِفُ الثوْبَ عَنْ وَجْهِهِ، أَبْكِي، وَيَنْهَوْنِي عَنْهُ، وَالنَّبِيُّ ج لا يَنْهَانِي، فَجَعَلَتْ عَمَّتِي فَاطِمَةُ تَبْكِي، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «تَبْكِينَ أَوْ لا تَبْكِينَ، مَا زَالَتِ الْمَلائِكَةُ تُظِلُّهُ بِأَجْنِحَتِهَا حَتَّى رَفَعْتُمُوهُ»».(بخارى: ۱۲۴۴)

ترجمه: «جابر بن عبد الله سمی‌گوید: هنگامی كه پدرم كشته شد، من مرتب چادر را از روی چهره‏اش برمی داشتم و گریه می‌كردم. مردم مرا از این كار، منع می‌كردند. اما آنحضرت جمنع نمی‌فرمود. عمه‏ام ؛فاطمه؛ هم شروع به گریستن كرد. رسول الله جفرمود: «چه گریه بكنی چه نكنی، همچنان فرشتگان او را زیر سایه بالهای خود گرفته بودند تا زمانی كه شما او را از اینجا، بلند كردید»».