باب (۳۲): غزوۀ طایف در شوال سال هشتم هجری
۱۶۴۹- «عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ ل قَالَتْ: دَخَلَ عَلَيَّ النَّبِيُّ ج وَعِنْدِي مُخَنَّثٌ: فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ لِعَبْدِاللَّهِ بْنِ أَبِي أُمَيَّةَ: يَا عَبْدَاللَّهِ! أَرَأَيْتَ إِنْ فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ الطَّائِفَ غَدًا؟ فَعَلَيْكَ بِابْنَةِ غَيْلانَ، فَإِنَّهَا تُقْبِلُ بِأَرْبَعٍ وَتُدْبِرُ بِثَمَانٍ، وَقَالَ النَّبِيُّ ج: «لا يَدْخُلَنَّ هَؤُلاءِ عَلَيْكُنَّ»».(بخارى: ۴۳۲۴)
ترجمه: «ام سلمه لمیگوید: نبی اكرم جبه خانه من آمد در حالی كه فرد مخنّثی، آنجا نشسته بود. پس شنیدم كه آن مخنث، به عبد الله بن امیه میگوید: ای عبد الله! اگر خداوند، فردا طائف را برای شما فتح كرد، نظرت چیست؟ تو دختر غیلان را انتخاب كن. زیرا اگر از جلو به او بنگری، چهار چین خوردگی، و اگر از پشت سر، به او نگاه كنی، هشت چین خوردگی میبینی. نبی اكرم جخطاب به همسرانش فرمود: «چنین كسانی را نزد خود راه ندهید»».
۱۶۵۰- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: لَمَّا حَاصَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج الطَّائِفَ فَلَمْ يَنَلْ مِنْهُمْ شَيْئًا، قَالَ: «إِنَّا قَافِلُونَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ». فَثَقُلَ عَلَيْهِمْ، وَقَالُوا: نَذْهَبُ وَلا نَفْتَحُهُ، وَقَالَ مَرَّةً: «نَقْفُلُ». فَقَالَ: «اغْدُوا عَلَى الْقِتَالِ». فَغَدَوْا فَأَصَابَهُمْ جِرَاحٌ، فَقَالَ: «إِنَّا قَافِلُونَ غَدًا إِنْ شَاءَ اللَّهُ». فَأَعْجَبَهُمْ، فَضَحِكَ النَّبِيُّ ج».(بخارى: ۴۳۲۵)
ترجمه: «عبدالله بن عمر بمیگوید: هنگامی كه رسول الله جطایف را محاصره كرد و نتوانست كاری از پیش ببرد، فرمود: «اگر خدا بخواهد، بر میگردیم». این سخن، بر صحابه، دشوار آمد و گفتند: بدون فتح، بر میگردیم!؟ آنحضرت جبار دیگر فرمود: «بر میگردیم». سرانجام فرمود: فردا صبح به جنگ بروید». پس صبح روز بعد، به جنگ رفتند و بسیاری از آنها زخمی شدند. رسول اكرم جفرمود: «اگر خدا بخواهد، فردا برمیگردیم». این سخن پیامبراكرم جمورد پسند آنان قرار گرفت. آنگاه رسولخدا جخندید».
۱۶۵۱- «عَنْ سَعْدٍ وَأَبَي بَكْرَةَ ب قَالاَ: سَمِعْنَا النَّبِيَّ ج يَقُولُ: «مَنِ ادَّعَى إِلَى غَيْرِ أَبِيهِ وَهُوَ يَعْلَمُ فَالْجَنَّةُ عَلَيْهِ حَرَامٌ»». (بخارى: ۴۳۲۷)
ترجمه: «سعد و ابو بكره بمیگویند: شنیدیم كه نبی اكرم جفرمود: «هر كس كه آگاهانه، خود را به كسی غیر از پدرش، نسبت دهد، بهشت برایش حرام میگردد»».
۱۶۵۲- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ النَّبِيِّ ج وَهُوَ نَازِلٌ بِالْجِعْرَانَةِ بَيْنَ مَكَّةَ وَالْمَدِينَةِ وَمَعَهُ بِلالٌ، فَأَتَى النَّبِيَّ ج أَعْرَابِيٌّ، فَقَالَ: أَلا تُنْجِزُ لِي مَا وَعَدْتَنِي؟ فَقَالَ لَهُ: «أَبْشِرْ». فَقَالَ: قَدْ أَكْثَرْتَ عَلَيَّ مِنْ أَبْشِرْ، فَأَقْبَلَ عَلَى أَبِي مُوسَى وَبِلالٍ كَهَيْئَةِ الْغَضْبَانِ، فَقَالَ: «رَدَّ الْبُشْرَى فَاقْبَلا أَنْتُمَا». قَالاَ: قَبِلْنَا. ثُمَّ دَعَا بِقَدَحٍ فِيهِ مَاءٌ، فَغَسَلَ يَدَيْهِ وَوَجْهَهُ فِيهِ، وَمَجَّ فِيهِ، ثُمَّ قَالَ: «اشْرَبَا مِنْهُ، وَأَفْرِغَا عَلَى وُجُوهِكُمَا وَنُحُورِكُمَا، وَأَبْشِرَا». فَأَخَذَا الْقَدَحَ فَفَعَلا، فَنَادَتْ أُمُّ سَلَمَةَ مِنْ وَرَاءِ السِّتْرِ: أَنْ أَفْضِلا لأمِّكُمَا. فَأَفْضَلا لَهَا مِنْهُ طَائِفَةً».(بخارى: ۴۳۲۸)
ترجمه: «ابوموسی اشعری سمیگوید: نزد نبی اكرم جبودم كه آنحضرت جهمراه بلال، در جعرانه، میان مكه و مدینه، منزل گرفته بود. در آنجا عربی بادیه نشین نزد رسول خدا جآمد و گفت: آیا به وعدهای كه به من دادهای، وفا نمیكنی؟ پیامبر اكرم جخطاب به او فرمود: «به تو مژده میدهم». آن مرد، گفت: زیاد از این مژدهها به من دادهای. رسول الله جبا حالتی خشمگین، رو به ابوموسی و بلال كرد وفرمود: «مژدهام را نپذیرفت. شما آنرا بپذیرید». آنان گفتند: ما پذیرفتیم. سپس، ظرف آبی خواست و دستها و صورتاش را در آن شست و آب دهان انداخت و فرمود: «از این بنوشید و بر چهره و سینههایتان بریزید و شما را بشارت میدهم». آنان نیز ظرف آب را گرفتند و چنین كردند. آنگاه، ام سلمه از پشت پرده صدا زد و گفت: از باقیمانده آن برای مادرتان بگذارید. آنها نیز قدری از آن آب، برایش گذاشتند».
۱۶۵۳- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: جَمَعَ النَّبِيُّ ج نَاسًا مِنَ الأنْصَارِ، فَََقَالَ: «إِنَّ قُرَيْشًا حَدِيثُ عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّةٍ وَمُصِيبَةٍ، وَإِنِّي أَرَدْتُ أَنْ أَجْبُرَهُمْ وَأَتَأَلَّفَهُمْ، أَمَا تَرْضَوْنَ أَنْ يَرْجِعَ النَّاسُ بِالدُّنْيَا وَتَرْجِعُونَ بِرَسُولِ اللَّهِ ج إِلَى بُيُوتِكُمْ»؟ قَالُوا: بَلَى، قَالَ: «لَوْ سَلَكَ النَّاسُ وَادِيًا وَسَلَكَتِ الأنْصَارُ شِعْبًا، لَسَلَكْتُ وَادِيَ الأنْصَارِ أَوْ شِعْبَ الأنْصَارِ»».(بخارى: ۴۳۳۴)
ترجمه: «انس بن مالک سمیگوید: نبی اكرم جگروهی از انصار را جمع كرد و فرمود: «همانا قریش، تازه مسلمان و مصیبت دیدهاند. خواستم ضرر و زیان آنها را جبران كنم و از ایشان، دلجویی نمایم. آیا شما راضی نیستید كه مردم با دنیا برگردند و شما با رسول خدا به خانههایتان برگردید»؟ گفتند: بلی. آنحضرت جفرمود: «اگر همه مردم به یک وادی، و انصار به وادی دیگر بروند، من به وادی انصار خواهم رفت»».