باب (۸): وجوب قرائت برای امام و مقتدی در تمام نمازها
۴۲۷- «عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ س قَالَ: شَكَا أَهْلُ الْكُوفَةِ سَعْدًا إِلَى عُمَرَ س، فَعَزَلَهُ وَاسْتَعْمَلَ عَلَيْهِمْ عَمَّارًا، فَشَكَوْا حَتَّى ذَكَرُوا أَنَّهُ لا يُحْسِنُ يُصَلِّي، فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ، فَقَالَ: يَا أَبَا إِسْحَاقَ، إِنَّ هَؤُلاءِ يَزْعُمُونَ أَنَّكَ لا تُحْسِنُ تُصَلِّي؟ قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ: أَمَّا أَنَا، وَاللَّهِ فَإِنِّي كُنْتُ أُصَلِّي بِهِمْ صَلاةَ رَسُولِ اللَّهِ ج مَا أَخْرِمُ عَنْهَا، أُصَلِّي صَلاةَ الْعِشَاءِ، فَأَرْكُدُ فِي الأُولَيَيْنِ، وَأُخِفُّ فِي الأُخْرَيَيْنِ. قَالَ: ذَاكَ الظَّنُّ بِكَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ، فَأَرْسَلَ مَعَهُ رَجُلا أَوْ رِجَالا إِلَى الْكُوفَةِ، فَسَأَلَ عَنْهُ أَهْلَ الْكُوفَةِ، وَلَمْ يَدَعْ مَسْجِدًا إِلا سَأَلَ عَنْهُ، وَيُثْنُونَ مَعْرُوفًا، حَتَّى دَخَلَ مَسْجِدًا لِبَنِي عَبْسٍ، فَقَامَ رَجُلٌ مِنْهُمْ، يُقَالُ لَهُ: أُسَامَةُ بْنُ قَتَادَةَ، يُكْنَى أَبَا سَعْدَةَ، قَالَ: أَمَّا إِذْ نَشَدْتَنَا، فَإِنَّ سَعْدًا كَانَ لا يَسِيرُ بِالسَّرِيَّةِ، وَلا يَقْسِمُ بِالسَّوِيَّةِ، وَلا يَعْدِلُ فِي الْقَضِيَّةِ. قَالَ سَعْدٌ: أَمَا وَاللَّهِ لأَدْعُوَنَّ بِثَلاثٍ: اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ عَبْدُكَ هَذَا كَاذِبًا، قَامَ رِيَاءً وَسُمْعَةً، فَأَطِلْ عُمْرَهُ، وَأَطِلْ فَقْرَهُ، وَعَرِّضْهُ بِالْفِتَنِ. وَكَانَ بَعْدُ إِذَا سُئِلَ يَقُولُ: شَيْخٌ كَبِيرٌ مَفْتُونٌ، أَصَابَتْنِي دَعْوَةُ سَعْدٍ. قَالَ الراوي عن جابر س: فَأَنَا رَأَيْتُهُ بَعْدُ، قَدْ سَقَطَ حَاجِبَاهُ عَلَى عَيْنَيْهِ مِنَ الْكِبَرِ وَإِنَّهُ لَيَتَعَرَّضُ لِلْجَوَارِي فِي الطُّرُقِ يَغْمِزُهُنَّ».(بخارى: ۷۵۵)
ترجمه: «جابر ابن سمره سمیگوید: اهل كوفه از سعد سنزد عمر س؛خلیفه رسول خدا ج، شكایت كردند. عمر ساو را عزل كرد و عمار سرا بجای اوگمارد. مردم كوفه در شكایت علیه سعد تا جایی پیش رفتند كه گفتند: او خواندن نماز را هم بخوبی نمیداند. عمر سسعد سرا احضار نمود و گفت: ای ابو اسحاق! این مردم میگویند: تو نماز را هم درست نمیخوانی. سعد سگفت: بخدا سوگند، من به همان شیوه رسول خدا جو بدون كم و كاست، نماز را برای آنان اقامه میكردم. مثلاً دو ركعت اول نماز عشا را طولانی و دو ركعت آخر آن را مختصر میخواندم.
عمر سگفت: ای ابو اسحاق! گمان ما درباره تو نیز همین بود. آنگاه، گروهی را برای جستجو و تحقیق، همراه وی به كوفه فرستاد. آنان به همه مساجد كوفه، سرزدند و از مردم درباره سعد، پرسیدند. مردم، از او تعریف میكردند. تا اینكه به مسجد قبیله بنی عبس رسیدند. در این مسجد، شخصی بنام اسامه ابن قتاده برخاست و گفت: اكنون كه مرا سوگند دادید، حقیقت را برای شما بازگو میكنم: سعد با ما به جهاد نمیرفت، اموال غنیمت را عادلانه تقسیم نمیكرد و در قضاوت و داوری، عدالت را رعایت نمینمود. سعد سگفت: به خدا سوگند كه من سه دعا در حق تو میكنم: خدایا! اگر این بنده ات بخاطر كسب شهرت و مقام، دروغ میگوید: عمرش را دراز كن، او را فقیر و تنگدست بگردان و گرفتار فتنهها كن. جابر سمیگوید: بعدها كه مردم، او را میدیدند و حالش را میپرسیدند، میگفت: پیر و فقیر شدهام، اسیر فتنهها گشتهام و دعای سعد، مرا به این روز، انداخته است. عبدالملک بن عمیر ؛راوی حدیث جابر؛ میگوید: من در آخر عمر، اسامه را دیدم كه ابروهایش در اثر كهنسالی، روی چشمهایش افتاده بود (و آنقدر بیحیا شده بود) كه بر سر معابر مینشست و برای دختران، ایجاد مزاحمت میكرد».
۴۲۸- «عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لا صَلاةَ لِمَنْ لَمْ يَقْرَأْ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ»».(بخارى:۷۵۶)
ترجمه: «از عباده بن صامت سروایت است كه رسول الله جفرمود: «نماز هیچ كس، بدون خواندن سوره فاتحه، صحیح نیست»».
۴۲۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج دَخَلَ الْمَسْجِدَ، فَدَخَلَ رَجُلٌ فَصَلَّى، فَسَلَّمَ عَلَى النَّبِيِّ ج فَرَدَّ، وَقَالَ: «ارْجِعْ فَصَلِّ فَإِنَّكَ لَمْ تُصَلِّ». فَرَجَعَ يُصَلِّي كَمَا صَلَّى، ثُمَّ جَاءَ فَسَلَّمَ عَلَى النَّبِيِّ ج، فَقَالَ: «ارْجِعْ فَصَلِّ فَإِنَّكَ لَمْ تُصَلِّ». ثَلاثًا، فَقَالَ: وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ مَا أُحْسِنُ غَيْرَهُ فَعَلِّمْنِي، فَقَالَ: «إِذَا قُمْتَ إِلَى الصَّلاةِ فَكَبِّرْ، ثُمَّ اقْرَأْ مَا تَيَسَّرَ مَعَكَ مِنَ الْقُرْآنِ، ثُمَّ ارْكَعْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ رَاكِعًا، ثُمَّ ارْفَعْ حَتَّى تَعْدِلَ قَائِمًا، ثُمَّ اسْجُدْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ سَاجِدًا، ثُمَّ ارْفَعْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ جَالِسًا، وَافْعَلْ ذَلِكَ فِي صَلاتِكَ كُلِّهَا»».(بخارى:۷۵۷)
ترجمه: «ابوهریره سروایت میكندكه: رسول الله جوارد مسجد شد. بعد از ایشان، شخص دیگری آمد و شروع به خواندن نماز، كرد. پس از اتمام نماز، به آنحضرت جسلام كرد. رسول اكرم جپس از پاسخ سلام، به او فرمود: «برو نماز بخوان. زیرا تو نماز نخواندی». او رفت و همانطور كه نماز خوانده بود، نماز خواند. بعد، آمد و سلام كرد. آنحضرت جدوباره فرمود: «برو نماز بخوان. زیرا تو نماز نخواندی». بار سوم نیز چنین كرد. آنگاه، گفت: سوگند به ذاتی كه تو را به حق فرستاده است، من بهتر از این، نمیدانم. به من یاد بده. رسول اكرم جفرمود: «هر وقت كه خواستی نماز بخوانی، نخست، تكبیر بگو. بعد، آنچه از قرآن برایت میسر است بخوان. سپس، با آرامش كامل، ركوع كن و پس از برداشتن سر از ركوع، راست بایست و اندكی مكث كن. سرانجام، با آرامش كامل، سجده كن. پس از برداشتن سر از سجده، اندكی بنشین. و همین شیوه را در تمام نمازهایت، رعایت كن».