باب (۲۴): نهی از افکار و عادات جاهلی
۱۴۵۰- «عَنْ جَابِرٍس قَالَ: غَزَوْنَا مَعَ النَّبِيِّ ج وَقَدْ ثَابَ مَعَهُ نَاسٌ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ، حَتَّى كَثُرُوا وَكَانَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ رَجُلٌ لَعَّابٌ، فَكَسَعَ أَنْصَارِيًّا، فَغَضِبَ الأنْصَارِيُّ غَضَبًا شَدِيدًا حَتَّى تَدَاعَوْا، وَقَالَ الأنْصَارِيُّ: يَا لَلأنْصَارِ، وَقَالَ الْمُهَاجِرِيُّ: يَا لَلْمُهَاجِرِينَ، فَخَرَجَ النَّبِيُّ ج فَقَالَ: «مَا بَالُ دَعْوَى أَهْلِ الْجَاهِلِيَّةِ»؟ ثُمَّ قَالَ: «مَا شَأْنُهُمْ»؟ فَأُخْبِرَ بِكَسْعَةِ الْمُهَاجِرِيِّ الأنْصَارِيَّ، قَالَ: فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «دَعُوهَا، فَإِنَّهَا خَبِيثَةٌ». وَقَالَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ أُبَيٍّ ابْنُ سَلُولَ: أَقَدْ تَدَاعَوْا عَلَيْنَا؟ لَئنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الاعَزُّ مِنْهَا الاذَلَّ. فَقَالَ عُمَرُ: أَلاَ نَقْتُلُ يَا رسول الله هَذَا الْخَبِيثَ؟ لِعَبْدِاللَّهِ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «لا، يَتَحَدَّثُ النَّاسُ أَنَّهُ كَانَ يَقْتُلُ أَصْحَابَهُ»».(بخارى: ۳۵۲۱)
ترجمه: «جابرسمیگوید: در یكی از غزوات، همراه رسول خدا جبودیم كه تعداد زیادی از مهاجرین نیز ایشان را همراهی میكردند. در میان مهاجرین، مردی شوخ طبع وجود داشت. او به شوخی، با دست یا پا به ما تحت انصاری زد. مرد انصاری بشدت خشمگین شد تا جایی كه هر یک از آن دو، قبایل خود را به كمک طلبیدند. مرد انصاری گفت: ای انصار! به فریاد من برسید. و مهاجر، گفت: ای مهاجرین! به داد من برسید. رسول خدا جبیرون آمد و فرمود: «چرا دعوت جاهلیت، سر دادهاید»؟ سپس پرسید: «ماجرای آنها چیست»؟ آنگاه، آنحضرت جرا از كاری كه فرد مهاجر با انصاری كرده بود، باخبر ساختند. نبی اكرم جفرمود: «این سخنان جاهلیت را رها كند زیرا زشت و ناپسندند». عبد الله بن ابی بن سلول (رئیس منافقین) گفت: آیا یكدیگر را علیه ما فرا خواندند؟ اگر به مدینه برگشتیم، افراد با قدرت و ارزشمند، اشخاص خوار و ذلیل را بیرون خواهند كرد. عمر با اشاره بسوی عبد الله بن ابی گفت: ای رسول خدا! آیا این خبیث را به قتل نرسانیم؟ نبی اكرم جفرمود: «خیر، در این صورت، مردم میگویند: محمد یارانش را به قتل میرساند»».