ترجمه صحیح بخاری

فهرست کتاب

باب (۳۱): غزوۀ اوطاس

باب (۳۱): غزوۀ اوطاس

۱۶۴۸- «عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: لَمَّا فَرَغَ النَّبِيُّ ج مِنْ حُنَيْنٍ، بَعَثَ أَبَا عَامِرٍ عَلَى جَيْشٍ إِلَى أَوْطَاسٍ، فَلَقِيَ دُرَيْدَ بْنَ الصِّمَّةِ، فَقُتِلَ دُرَيْدٌ وَهَزَمَ اللَّهُ أَصْحَابَهُ، قَالَ أَبُو مُوسَى: وَبَعَثَنِي مَعَ أَبِي عَامِرٍ، فَرُمِيَ أَبُو عَامِرٍ فِي رُكْبَتِهِ، رَمَاهُ جُشَمِيٌّ بِسَهْمٍ فَأَثْبَتَهُ فِي رُكْبَتِهِ، فَانْتَهَيْتُ إِلَيْهِ، فَقُلْتُ: يَا عَمِّ مَنْ رَمَاكَ؟ فَأَشَارَ إِلَى أَبِي مُوسَى، فَقَالَ: ذَاكَ قَاتِلِي الَّذِي رَمَانِي، فَقَصَدْتُ لَهُ فَلَحِقْتُهُ، فَلَمَّا رَآنِي وَلَّى، فَاتَّبَعْتُهُ، وَجَعَلْتُ أَقُولُ لَهُ: أَلا تَسْتَحْيِي؟ أَلا تَثْبُتُ؟، فَكَفَّ فَاخْتَلَفْنَا ضَرْبَتَيْنِ بِالسَّيْفِ فَقَتَلْتُهُ، ثُمَّ قُلْتُ لأبِي عَامِرٍ: قَتَلَ اللَّهُ صَاحِبَكَ، قَالَ: فَانْزِعْ هَذَا السَّهْمَ، فَنَزَعْتُهُ فَنَزَا مِنْهُ الْمَاءُ، قَالَ: يَا ابْنَ أَخِي، أَقْرِئِ النَّبِيَّ ج السَّلامَ، وَقُلْ لَهُ: اسْتَغْفِرْ لِي، وَاسْتَخْلَفَنِي أَبُو عَامِرٍ عَلَى النَّاسِ، فَمَكُثَ يَسِيرًا ثُمَّ مَاتَ، فَرَجَعْتُ، فَدَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ ج فِي بَيْتِهِ عَلَى سَرِيرٍ مُرْمَلٍ، وَعَلَيْهِ فِرَاشٌ قَدْ أَثَّرَ رِمَالُ السَّرِيرِ بِظَهْرِهِ وَجَنْبَيْهِ، فَأَخْبَرْتُهُ بِخَبَرِنَا وَخَبَرِ أَبِي عَامِرٍ، وَ قَالَ: قُلْ لَهُ: اسْتَغْفِرْ لِي، فَدَعَا بِمَاءٍ فَتَوَضَّأَ، ثُمَّ رَفَعَ يَدَيْهِ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِعُبَيْدٍ أَبِي عَامِرٍ». وَرَأَيْتُ بَيَاضَ إِبْطَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَوْقَ كَثِيرٍ مِنْ خَلْقِكَ مِنَ النَّاسِ». فَقُلْتُ: وَلِي فَاسْتَغْفِرْ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِعَبْدِاللَّهِ بْنِ قَيْسٍ ذَنْبَهُ، وَأَدْخِلْهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُدْخَلاً كَرِيمًا»». (بخارى: ۴۳۲۳)

ترجمه: «ابوموسی اشعری سمی‌گوید: هنگامی كه نبی اكرم جاز غزوه حنین، فراغت یافت، لشكری به فرماندهی ابوعامر بسوی اوطاس فرستاد. او در آنجا با دُرید بن صَمّه روبرو شد. دُرید كشته شد و خداوند، یارانش را شكست داد.

ابوموسی می‌گوید: مرا هم رسول خدا جبا ابوعامر فرستاد. ابوعامر زخمی شد. یعنی مردی از قبیله بنی جُشم، تیری بسوی او پرتاپ كرد كه به زانویش اصابت نمود. خود را به او رساندم و گفتم: عمو جان! چه كسی بسویت تیر‌اندازی كرد؟ او با اشاره، به من گفت: آن شخص، قاتل من است و بسوی من تیر‌اندازی كرد. پس قصد او كردم و خود را به او رساندم. با دیدن من، فرار كرد. او را تعقیب كردم و به او گفتم: خجالت نمی‌كشی، فرار می‌كنی، ‌توقف كن. آنگاه، ایستاد و پس از رد و بدل كردن ضربات شمشیر، او را به قتل رساندم. سپس به ابوعامر گفتم: خداوند، او را به قتل رساند. ابوعامر گفت: این تیر را بیرون بیاور. من آنرا بیرون آوردم. از آنجا، آب جاری شد. ابوعامر گفت: ای برادر زاده! سلام مرا به نبی اكرم جبرسان و به ایشان بگو تا برای من طلب مغفرت كند. و مرا به عنوان جانشین خود، تعیین نمود و پس از چند لحظه، فوت كرد.

من برگشتم و نزد نبی اكرم جرفتم. آنحضرت جدر خانه‌اش روی تختی ساخته شده از حصیر،‌ خوابیده بود. و اثر بافت‌های تخت بر پشت رسول خدا جدیده می‌شد. پس او را از وضع خود و ابوعامر باخبر ساختم و گفتم: ابو عامر از شما خواست كه برایش طلب مغفرت كنید. آنگاه رسول خدا جآب خواست و وضو گرفت و سپس، دست به دعا برداشت و فرمود: «خدایا! بنده ات ابو عامر را ببخشای».

راوی می‌گوید: من سفیدی زیر بغل‌های رسول خدا جرا دیدم. سپس آنحضرت جافزود: «خدایا! روز قیامت، مرتبه‌اش را از بسیاری ا ز مردم، بالاتر قرار بده». گفتم: برای من نیز طلب مغفرت كن. فرمود: «خدایا! گناهان عبد الله بن قیس را ببخش و روز قیامت، جایگاه خوبی نصیب‌اش بگردان»».