باب (۱): چگونه نماز، در شب معراج، فرض گردید؟
۲۲۶- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: كَانَ أَبُوذَرٍّ س يُحَدِّثُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «فُرِجَ عَنْ سَقْفِ بَيْتِي وَأَنَا بِمَكَّةَ، فَنَزَلَ جِبْرِيلُ، فَفَرَجَ صَدْرِي، ثُمَّ غَسَلَهُ بِمَاءِ زَمْزَمَ، ثُمَّ جَاءَ بِطَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ مُمْتَلِئٍ حِكْمَةً وَإِيمَانًا، فَأَفْرَغَهُ فِي صَدْرِي، ثُمَّ أَطْبَقَهُ، ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِي فَعَرَجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، فَلَمَّا جِئْتُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، قَالَ جِبْرِيلُ لِخَازِنِ السَّمَاءِ: افْتَحْ. قَالَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا جِبْرِيلُ، قالَ: هَلْ مَعَكَ أَحَدٌ؟ قَالَ: نَعَمْ، مَعِي مُحَمَّدٌ ج، فَقَالَ: أُرْسِلَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَلَمَّا فَتَحَ عَلَوْنَا السَّمَاءَ الدُّنْيَا، فَإِذَا رَجُلٌ قَاعِدٌ عَلَى يَمِينِهِ أَسْوِدَةٌ وَعَلَى يَسَارِهِ أَسْوِدَةٌ، إِذَا نَظَرَ قِبَلَ يَمِينِهِ ضَحِكَ، وَإِذَا نَظَرَ قِبَلَ يَسَارِهِ بَكَى، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ وَالابْنِ الصَّالِحِ، قُلْتُ لِجِبْرِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَال: هَذَا آدَمُ وَهَذِهِ الأَسْوِدَةُ عَنْ يَمِينِهِ وَشِمَالِهِ نَسَمُ بَنِيهِ، فَأَهْلُ الْيَمِينِ مِنْهُمْ أَهْلُ الْجَنَّةِ، وَالأَسْوِدَةُ الَّتِي عَنْ شِمَالِهِ أَهْلُ النَّارِ، فَإِذَا نَظَرَ عَنْ يَمِينِهِ ضَحِكَ، وَإِذَا نَظَرَ قِبَلَ شِمَالِهِ بَكَى، حَتَّى عَرَجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ، فَقَالَ لِخَازِنِهَا: افْتَحْ، فَقَالَ لَهُ خَازِنِهَا مِثْلَ مَا قَالَ الأَوَّلُ، فَفَتَحَ»، قَالَ أَنَسٌ: فَذَكَرَ أَنَّهُ وَجَدَ فِي السَّمَوَاتِ آدَمَ وَإِدْرِيسَ وَمُوسَى وَعِيسَى وَإِبْرَاهِيمَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَلَمْ يُثْبِتْ كَيْفَ مَنَازِلُهُمْ، غَيْرَ أَنَّهُ ذَكَرَ أَنَّهُ وَجَدَ آدَمَ فِي السَّمَاءِ الدُّنْيَا، وَإِبْرَاهِيمَ فِي السَّمَاءِ السَّادِسَةِ، قَالَ أَنَسٌ: فَلَمَّا مَرَّ جِبْرِيلُ بِالنَّبِيِّ ج بِإِدْرِيسَ، قَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ وَالأَخِ الصَّالِحِ، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا إِدْرِيسُ، ثُمَّ مَرَرْتُ بِمُوسَى، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ وَالأَخِ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا مُوسَى، ثُمَّ مَرَرْتُ بِعِيسَى، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالأَخِ الصَّالِحِ وَالنَّبِيِّ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا عِيسَى، ثُمَّ مَرَرْتُ بِإِبْرَاهِيمَ، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ وَالابْنِ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا إِبْرَاهِيمُ.
قَالَ: وَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَأَبَو حَبَّةَ الأَنْصَارِيُّ ب يَقُولانِ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «ثُمَّ عُرِجَ بِي حَتَّى ظَهَرْتُ لِمُسْتَوَى أَسْمَعُ فِيهِ صَرِيفَ الأَقْلامِ». قَالَ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «فَفَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى أُمَّتِي خَمْسِينَ صَلاةً، فَرَجَعْتُ بِذَلِكَ، حَتَّى مَرَرْتُ عَلَى مُوسَى، فَقَالَ: مَا فَرَضَ اللَّهُ لَكَ عَلَى أُمَّتِكَ؟ قُلْتُ: فَرَضَ خَمْسِينَ صَلاةً، قَالَ: فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ لا تُطِيقُ ذَلِكَ، فَرَاجَعْتُ، فَوَضَعَ شَطْرَهَا، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، قُلْتُ: وَضَعَ شَطْرَهَا، فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّكَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ لا تُطِيقُ فَرَاجَعْتُ فَوَضَعَ شَطْرَهَا فَرَجَعْتُ إِلَيْهِ، فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ لا تُطِيقُ ذَلِكَ، فَرَاجَعْتُهُ، فَقَالَ: هِيَ خَمْسٌ، وَهِيَ خَمْسُونَ، لا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّكَ، فَقُلْتُ: اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَبِّي، ثُمَّ انْطَلَقَ بِي حَتَّى انْتَهَى بِي إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى، وَغَشِيَهَا أَلْوَانٌ لا أَدْرِي مَا هِيَ، ثُمَّ أُدْخِلْتُ الْجَنَّةَ، فَإِذَا فِيهَا حَبَايِلُ اللُّؤْلُؤِ، وَإِذَا تُرَابُهَا الْمِسْكُ»».(بخارى:۳۴۹)
ترجمه: «انس سبه نقل از ابوذر سمیگوید: رسول اكرم جفرمود: «زمانی كه درمكه بسر میبردم، شبی سقف منزلم سوراخ شد وجبرئیل فرود آمد و سینه مرا شكافت و با آب زمزم شستشو داد. پس از آن، طشتی را كه پر از حكمت و ایمان بود، آورد و در سینه من خالی كرد وآنرا بست. سپس دست مرا گرفت و به سوی آسمان برد. وقتی به آسمان دنیا رسیدم، جبرئیل به نگهبان آسمان گفت: در را باز كن. پرسید: شما چه كسی هستید؟گفت: من جبرئیل هستم. فرشته پرسید: آیا شخص دیگری همراه توست؟ جبرئیل گفت:آری، محمد جبا من است. نگهبان گفت: آیا ایشان دعوت شدهاند؟ جبرئیل گفت: آری. بعد، در باز شد و ما از آسمان دنیا بالا رفتیم. ناگهان، نگاهم به شخصی افتاد كه عده زیادی سمت راست و چپ او قرار داشتند. آن شخص هر وقت به سمت راست نگاه میكرد، میخندید. و هر وقت به سمت چپ نگاه میكرد، گریه میكرد. وقتی مرا دید، فرمود: بسیار خوش آمدی ای پیامبر و فرزند نیكوكار من. از جبرئیل پرسیدم: این شخص كیست؟ گفت: آدم ÷است. و اینها كه سمت چپ و راست او میبینی، ارواح فرزندانش هستند. آنان كه سمت راست او قرار دارند، اهل بهشتاند و آنها كه سمت چپ او هستند، اهل دوزخاند. بدینجهت هر وقت به سمت راست نگاه میكرد، میخندید. و هر وقت به سمت چپ نگاه میكرد، میگریست. بعد، جبرئیل مرا به سوی آسمان دوم برد و از نگهبان آن خواست تا در را باز كند. نگهبان آسمان دوم همان چیزی را كه نگهبان آسمان اول پرسیده بود، تكرار كرد و سپس در را باز كرد».
انس سبه نقل از ابوذر سمیگوید: رسول الله جدر مسیر آسمانها با آدم، ادریس، موسی، عیسی و ابراهیم ‡ملاقات كرد. البته درباره جزئیات مرتبه و جایگاه آنان به تفصیل چیزی نفرمود. فقط یادآوری نمودكه آدم ÷را در آسمان دنیا و ابراهیم ÷را در آسمان ششم ملاقات كرده است.
انس سمیگوید: هنگامی كه جبرئیل ÷رسول الله جرا با خود نزد ادریس ÷برد، ادریس ÷فرمود: بسیار خوش آمدی ای پیامبر و برادر نیكوكار من. رسول الله جمیفرماید: از جبرئیل پرسیدم: كه این شخص، كیست؟ جبرئیل گفت: ایشان ادریس ÷هستند. بعد از كنار موسی u گذشتیم. وقتی نگاه موسی ÷به من افتاد، فرمود: خوش آمدی ای پیامبر و برادر نیكوكار من. درباره او از جبرئیل پرسیدم، فرمود: ایشان موسی u هستند. بعد به عیسیu رسیدیم. عیسی ÷نیز فرمود: خوش آمدی ای پیامبر و برادر نیكوكار من. از جبرئیل ÷پرسیدم: او كیست؟ فرمود: ایشان عیسی u است. سپس به ابراهیم u نزدیک شدیم. ایشان نیز مرحبا و خوش آمد گفت. درباره وی از جبرئیل ÷سؤال كردم. فرمود: ایشان ابراهیم ÷است.
ابن شهاب (یكی از راویان) میگوید: ابن عباس و ابوحبه انصاری روایت میكنند كه رسول الله جفرمود: «سپس مرا عروج داد و بجایی رسیدم كه صدای خش خش قلمهای فرشتگان را كه مشغول نوشتن بودند، شنیدم».
انس بن مالک میگوید: رسول الله جفرمود: «خداوند در سفر معراج، روزانه پنجاه نماز بر امتم فرض گردانید. با آن پنجاه نماز، برگشتم تا اینكه به موسی ÷رسیدم. ایشان پرسید: خداوند بر امتت چه چیزی فرض كرد؟ گفتم: روزانه پنجاه نماز. موسی ÷فرمود: دوباره نزد پروردگارت برو. زیرا امتت توانایی انجام این كار را ندارد. نزد خداوند متعال برگشتم. حق تعالی بخشی از آن پنجاه نماز را كم كرد. وقتی نزد موسی ÷آمدم، گفتم: بخشی از نمازها را معاف نمود. موسی ÷گفت: بازهم بسوی خدا برگرد زیرا امتت توانایی این را هم نخواهد داشت. من بار دیگر نزد پروردگار رفتم. خداوند متعال این بار نیز بخشی از نمازها را كم كرد. باز چون نزد موسی رفتم و گفتم كه خداوند بخشی دیگر از نمازها را بخشیده است، موسی ÷باز همان سخن قبلی خود را تكرار كرد. برای آخرین بار، نزد حق تعالی رفتم، خداوند فرمود: روزانه پنج بار نماز بخوانید و ثواب پنجاه نماز را دریافت كنید و من هیچگاه خلاف وعده عمل نمیكنم. من بسوی موسی بازگشتم. گفت: بار دیگر به خداوند مراجعه كن. (این بار نپذیرفتم) گفتم: از خداوند شرم میكنم. آنگاه، جبرئیل مرا با خود برد تا اینكه به سدرة المنتهی رسیدیم. در آنجا، چیزهای گوناگونی دیدم كه از آنها سر در نیاوردم. سپس وارد بهشت شدم. و در آنجا با زنجیرهای ساخته شده از مروارید و خاک بهشت كه از مشک و عنبر بود، روبرو شدم»».
۲۲۷- «عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ ل قَالَتْ: فَرَضَ اللَّهُ الصَّلاةَ حِينَ فَرَضَهَا، رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ، فِي الْحَضَرِ وَالسَّفَرِ، فَأُقِرَّتْ صَلاةُ السَّفَرِ، وَزِيدَ فِي صَلاةِ الْحَضَرِ». (بخارى:۳۵۰)
ترجمه: «از ام المؤمنین عایشه لروایت است كه میفرماید: هنگامی كه خداوند، نمازها را فرض كرد، همه نمازهای سفر و حضر، دو ركعتی بودند. سپس نماز سفر، دو ركعتی باقی ماند و نماز حضر، افزایش یافت».