باب (۱۲): پذیرفتن هدیه از مشرکان
۱۱۵۶- «عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ ب قَالَ: كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ ج ثَلاثِينَ وَمِائَةً فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «هَلْ مَعَ أَحَدٍ مِنْكُمْ طَعَامٌ»؟ فَإِذَا مَعَ رَجُلٍ صَاعٌ مِنْ طَعَامٍ، أَوْ نَحْوُهُ فَعُجِنَ ثُمَّ جَاءَ رَجُلٌ مُشْرِكٌ مُشْعَانٌّ طَوِيلٌ بِغَنَمٍ يَسُوقُهَا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «بَيْعًا أَمْ عَطِيَّةً؟» أَوْ قَالَ: «أَمْ هِبَةً» قَالَ: لا بَلْ بَيْعٌ، فَاشْتَرَى مِنْهُ شَاةً فَصُنِعَتْ، وَأَمَرَ النَّبِيُّ ج بِسَوَادِ الْبَطْنِ أَنْ يُشْوَى وَايْمُ اللَّهِ مَا فِي الثَّلاثِينَ وَالْمِائَةِ إِلاَّ قَدْ حَزَّ النَّبِيُّ ج لَهُ حُزَّةً مِنْ سَوَادِ بَطْنِهَا، إِنْ كَانَ شَاهِدًا أَعْطَاهَا إِيَّاهُ وَإِنْ كَانَ غَائِبًا خَبَأَ لَهُ، فَجَعَلَ مِنْهَا قَصْعَتَيْنِ فَأَكَلُوا أَجْمَعُونَ وَشَبِعْنَا، فَفَضَلَتِ الْقَصْعَتَانِ فَحَمَلْنَاهُ عَلَى الْبَعِيرِ أَوْ كَمَا قَالَ».(بخارى: ۲۶۱۸)
ترجمه: «عبدالرحمن بن ابیبكر بمیگوید: (در یكی از سفرها)، یكصد و سی نفر با رسول الله جهمراه بودیم. نبی اكرم جپرسید: «آیا كسی از شما، غذایی همراه دارد»؟ متوجه شدیم كه یک صاع (دو كیلو) آرد، نزد یكی از همراهان است. آن آرد، خمیر كرده شد. سپس، یكی از كفار كه موهای ژولیده وقامتی بلند داشت با گلّهای گوسفند، نزد ما آمد. رسولالله جاز او پرسید: «آیا این گوسفندان برای فروش است یا برای هدیه»؟ گفت: خیر. برای فروش است. رسول الله جیک گوسفند از او خرید (و ذبح كرد) و دستور داد تا دل و جگرش، كباب شود (و بقیه گوسفند در دیگ) درست شود. راوی میگوید: به خدا سوگند، از میان یكصد و سی نفر، كسی باقی نماند، مگر اینكه رسول خدا جقطعهای از دل و جگر آن را به او داد. كسی كه حاضر بود، به او میداد و كسی كه غایب بود، سهم او را میگذاشت. سپس، گوشت آن گوسفند، در دو ظرف بزرگ، گذاشته شد و همه تا سیر، خوردند. و از هر دو ظرف، مقداری باقی ماند (كه هنگام حركت) آن را بر شتر حمل كرده (با خود بردیم)».