باب (۷۲): سوزاندن خانهها و نخلستانها
۱۲۸۴- «عَنْ جَرِيرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَلا تُرِيحُنِي مِنْ ذِي الْخَلَصَةِ»؟ وَكَانَ بَيْتًا فِي خَثْعَمَ يُسَمَّى: كَعْبَةَ الْيَمَانِيَةِ. قَالَ: فَانْطَلَقْتُ فِي خَمْسِينَ وَمِائَةِ فَارِسٍ مِنْ أَحْمَسَ وَكَانُوا أَصْحَابَ خَيْلٍ، قَالَ: وَكُنْتُ لا أَثْبُتُ عَلَى الْخَيْلِ فَضَرَبَ فِي صَدْرِي حَتَّى رَأَيْتُ أَثَرَ أَصَابِعِهِ فِي صَدْرِي وَقَالَ: «اللَّهُمَّ ثَبِّتْهُ وَاجْعَلْهُ هَادِيًا مَهْدِيًّا». فَانْطَلَقَ إِلَيْهَا فَكَسَرَهَا وَحَرَّقَهَا، ثُمَّ بَعَثَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج يُخْبِرُهُ، فَقَالَ رَسُولُ جَرِيرٍ: وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ مَا جِئْتُكَ حَتَّى تَرَكْتُهَا كَأَنَّهَا جَمَلٌ أَجْوَفُ أَوْ أَجْرَبُ، قَالَ: فَبَارَكَ فِي خَيْلِ أَحْمَسَ وَرِجَالِهَا خَمْسَ مَرَّاتٍ».(بخارى:۳۰۲۰)
ترجمه: «جریر سمیگوید: رسول الله جخطاب به من فرمود: «آیا مرا از شر ذوالخلصه، راحت نمیكنی»؟ قابل ذكر است كه ذو الخلصه، خانهای در قبیله خثعم بود كه به آن، كعبه یمانی میگفتند. جریر میگوید: من همراه صد و پنجاه تن از سواران ماهر قبیله أحمس، براه افتادم. البته در آن هنگام، نمیتوانستم خود را بر پشت اسب، نگه دارم. رسول خدا جبه سینهام زد طوریكه آثار انگشتانش را بر سینهام مشاهده كردم و چنین دعا كرد: «خدایا! او را ثابت قدم بدار، هدایتش كن و باعث هدایت دیگران، بگردان».
آنگاه، بدانجا رفتم، آنرا شكستم و به آتش كشیدم. سپس پیكی نزد رسول الله جفرستادم تا او را از ماجرا با خبر سازد. او به رسول خدا جگفت: سوگند به ذاتی كه تو را به حق، مبعوث كرده است، در حالی نزد تو آمدهام كه ذوالخلصه را مانند شتری تو خالی یا گر، پشت سر گذاشتهام (بر اثر سوختن، پایههایش فرو ریخته و رنگش سیاه شده است). آنگاه رسول خدا جپنج بار برای مردان و اسبهای بنی أحمس، دعای خیر و بركت نمود».