باب (۱۰): شانه زدن موی سر، هنگام غسل قاعدگی
۲۱۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: أَهْلَلْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ، فَكُنْتُ مِمَّنْ تَمَتَّعَ وَلَمْ يَسُقِ الْهَدْيَ، فَزَعَمَتْ أَنَّهَا حَاضَتْ، وَلَمْ تَطْهُرْ حَتَّى دَخَلَتْ لَيْلَةُ عَرَفَةَ، فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذِهِ لَيْلَةُ عَرَفَةَ، وَإِنَّمَا كُنْتُ تَمَتَّعْتُ بِعُمْرَةٍ؟ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ج: «انْقُضِي رَأْسَكِ وَامْتَشِطِي وَأَمْسِكِي عَنْ عُمْرَتِكِ». فَفَعَلْتُ، فَلَمَّا قَضَيْتُ الْحَجَّ، أَمَرَ عَبْدَالرَّحْمَنِ لَيْلَةَ الْحَصْبَةِ، فَأَعْمَرَنِي مِنَ التَّنْعِيمِ، مَكَانَ عُمْرَتِي الَّتِي نَسَكْتُ». (بخارى:۳۱۶)
ترجمه: «عایشه لمیفرماید: با رسول الله جدر حجة الوداع برای حج تمتع، احرام بسته بودم و هَدی با خود نبرده بودم. در آن میان، دچار عادت ماهیانه شدم و تا شب عرفه، آن حالت باقی ماند. عرض كردم: ای پیامبر گرامی! من نیت حج تمتع نموده بودم و اینک شب عرفه فرا رسید. چه باید كرد؟ رسول الله جفرمود: «گیسوهایت را بازكن، سرت را شانه نما و عمره انجام نده». من هم چنین كردم. وقتی كه از حج فارغ شدم. رسول الله جهنگام بازگشت از منا، در «محصب» به برادرم عبدالرحمن دستور داد تا مرا به «تنعیم» ببرد و در عمره، همراهی كند. من همراه عبدالرحمن، به تنعیم رفتم و عمرهای را كه فوت شده بود، بجای آوردم».