باب (۴۲): داستان اهل نجران
۱۶۶۹- «عَنْ حُذَيْفَةَ س قَالَ: جَاءَ الْعَاقِبُ وَالسَّيِّدُ صَاحِبَا نَجْرَانَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج يُرِيدَانِ أَنْ يُلاعِنَاهُ، قَالَ: فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ: لا تَفْعَلْ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ كَانَ نَبِيًّا فَلاعَنَّا لا نُفْلِحُ نَحْنُ وَلا عَقِبُنَا مِنْ بَعْدِنَا، قَالا: إِنَّا نُعْطِيكَ مَا سَأَلْتَنَا، وَابْعَثْ مَعَنَا رَجُلاً أَمِينًا، وَلا تَبْعَثْ مَعَنَا إِلاَّ أَمِينًا، فَقَالَ: «لأَبْعَثَنَّ مَعَكُمْ رَجُلاً أَمِينًا، حَقَّ أَمِينٍ». فَاسْتَشْرَفَ لَهُ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَقَالَ: «قُمْ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ بْنَ الْجَرَّاحِ». فَلَمَّا قَامَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «هَذَا أَمِينُ هَذِهِ الأُمَّةِ»». (بخارى: ۴۳۸۰)
ترجمه: «حذیفه سمیگوید: دو نفر از فرمانروایان نجران به نامهای عاقب و سید، نزد رسول الله جآمدند و خواستند تا با ایشان مباهله كنند. یكی از آنها به دیگری گفت: این كار را نكن. بخدا سوگند، اگر او، پیامبر (برحقی) باشد و ما با او مباهله كنیم، نه ما رستگار میشویم و نه نسلهای آینده ما. سرانجام، گفتند: (بجای مباهله) هر چه از ما بخواهی، به تو عطا میكنیم. مرد امینی را همراه ما بفرست و نباید جز امین، فردی دیگر باشد. رسول اكرم جفرمود: «مرد امینی را كه واقعاً امین باشد، همراه شما خواهم فرستاد». هر یک از یاران رسول خدا جآرزو میكرد كه فرد امین، او باشد. آنحضرت جفرمود: «ای ابوعبیده بن جراح! بلند شو». هنگامی كه او برخاست، رسول خدا جفرمود: «این مرد، امین این امت است»».
۱۶۷۰- «وَفِي رِوَايَةٍ عَنْ أَنَسٍ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «لِكُلِّ أُمَّةٍ أَمِينٌ، وَأَمِينُ هَذِهِ الأُمَّةِ: أَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ»».(بخارى: ۴۳۸۲)
ترجمه: «و در روایتی دیگر، از انس سآمده است كه نبی اكرم جفرمود: «هر امتی، امینی دارد و امین این امت، ابوعبیده بن جراح است»».