ترجمه صحیح بخاری

فهرست کتاب

باب (۱۸): آنچه که دربارۀ بنی اسرائیل آمده است

باب (۱۸): آنچه که دربارۀ بنی اسرائیل آمده است

۱۴۲۴- «عَنْ حُذَيْفَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ الله ج يَقُولُ: «إِنَّ مَعَ الدَّجَّالِ إِذَا خَرَجَ مَاءً وَنَارًا، فَأَمَّا الَّذِي يَرَى النَّاسُ أَنَّهَا النَّارُ فَمَاءٌ بَارِدٌ، وَأَمَّا الَّذِي يَرَى النَّاسُ أَنَّهُ مَاءٌ بَارِدٌ فَنَارٌ تُحْرِقُ، فَمَنْ أَدْرَكَ مِنْكُمْ فَلْيَقَعْ فِي الَّذِي يَرَى أَنَّهَا نَارٌ فَإِنَّهُ عَذْبٌ بَارِدٌ»».(بخارى: ۳۴۵۰)

ترجمه: «خدیفه سمی‌گوید: شنیدم كه رسول الله جفرمود: «هنگامی كه دجال، ظهور می‌كند، آب و آتش، ‌همراه خود دارد. ولی آنچه را كه مردم، آتش می‌پندارند، در حقیقت، آبی خنک است. و آنچه را كه مردم، آنرا آب خنک می‌پندارند، در حقیقت،‌آتشی سوزان است. پس اگر كسی از شما آن زمان را دریافت، به سراغ همان چیزی برود كه آنرا آتش‌ می‌پندارد زیرا در واقع، آب سرد و گوارایی است»».

۱۴۲۵- «وَعَنْهُ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُوْلَ اللهِ ج يَقُولُ: «إِنَّ رَجُلاً حَضَرَهُ الْمَوْتُ، فَلَمَّا يَئسَ مِنَ الْحَيَاةِ أَوْصَى أَهْلَهُ: إِذَا أَنَا مُتُّ فَاجْمَعُوا لِي حَطَبًا كَثِيرًا، وَأَوْقِدُوا فِيهِ نَارًا، حَتَّى إِذَا أَكَلَتْ لَحْمِي، وَخَلَصَتْ إِلَى عَظْمِي فَامْتُحِشَتْ، فَخُذُوهَا، فَاطْحَنُوهَا، ثُمَّ انْظُرُوا يَوْمًا رَاحًا فَاذْرُوهُ فِي الْيَمِّ، فَفَعَلُوا، فَجَمَعَهُ اللَّهُ، فَقَالَ لَهُ: لِمَ فَعَلْتَ ذَلِكَ؟ قَالَ: مِنْ خَشْيَتِكَ، فَغَفَرَ اللَّهُ لَهُ»».(بخارى: ۳۴۵۲)

ترجمه: «حذیفه سمی‌گوید: از رسول الله جشنیدم كه فرمود: «مردی در حالت احتضار بسر می‌برد. پس هنگامی كه از زندگی نا امید شد، به خانواده‌اش چنین وصیت كرد: زمانی كه من فوت كردم، هیزم زیادی برایم جمع كنید و مرا در آنها آتش بزنید طوریكه آتش، گوشتم را نابود كند و به استخوانهایم برسد و مرا به طور كامل، بسوزاند. آنگاه، استخوانهایم را بردارید و آسیا كنید و منتظر روزی بمانید كه طوفان شود. سپس، آنها را در دریا بریزید. آنها نیز چنین كردند. خداوند او را جمع كرد و فرمود: چرا چنین كردی؟ گفت: از ترس تو. در نتیجه، خداوند او را بخشید»».

۱۴۲۶- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «كَانَتْ بَنُو إِسْرَائيلَ تَسُوسُهُمُ الانْبِيَاءُ، كُلَّمَا هَلَكَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ، وَإِنَّهُ لا نَبِيَّ بَعْدِي، وَسَيَكُونُ خُلَفَاءُ فَيَكْثُرُونَ». قَالُوا: فَمَا تَأْمُرُنَا؟ قَالَ: «فُوا بِبَيْعَةِ الاوَّلِ فَالاوَّلِ، أَعْطُوهُمْ حَقَّهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ سَائلُهُمْ عَمَّا اسْتَرْعَاهُمْ»».(بخارى: ۳۴۵۵)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «بنی اسرائیل را پیامبران، رهبری‌ می‌كردند. هر گاه، پیامبری فوت می‌كرد، پیامبری دیگر، جانشین او می‌شد. ولی بعد از من، پیامبری نخواهد آمد. البته جانشینانی می‌آیند كه كارهای زیادی (كه از اسلام نیستند) انجام می‌دهند». صحابه گفتند: پس دستور شما به ما چیست؟ فرمود: «شما به ترتیب، با هركس كه بیعت كردید، به عهد خود، وفا كنید و حقوق آنها را ادا نمایید. زیرا خداوند در مورد حقوق زیر دستان، آنها را باز خواست خواهد كرد»».

۱۴۲۷- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ س: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «لَتَتَّبِعُنَّ سَنَنَ مَنْ قَبْلَكُمْ شِبْرًا بِشِبْرٍ، وَذِرَاعًا بِذِرَاعٍ، حَتَّى لَوْ سَلَكُوا جُحْرَ ضَبٍّ لَسَلَكْتُمُوهُ». قُلْنَا: يَا رسول الله، الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى. قَالَ: «فَمَنْ»؟(بخارى: ۳۴۵۶)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: رسول اكرم جفرمود: «شما وجب به وجب و ذراع به ذراع از روش پیشینیان، پیروی خواهید كرد. حتی اگر آنان وارد سوراخ سوسماری شده باشند شما نیز وارد آن خواهید شد».

راوی می‌گوید: گفتیم: ای رسول خدا! منظور از گذشتگان، یهود و نصارا است؟ فرمود: «پس چه كسی است»»؟!.

۱۴۲۸- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «بَلِّغُوا عَنِّي وَلَوْ آيَةً، وَحَدِّثُوا عَنْ بَنِي إِسْرَائيلَ وَلا حَرَجَ، وَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»».(بخارى: ۳۴۶۱)

ترجمه: «عبد الله‏ بن عمرو بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «از طرف من به مردم ابلاغ كنید، اگر چه یک آیه باشد. و روایت احادیث بنی اسرائیل، اشكالی ندارد. (البته در صورتی كه با احكام دین، تضادی نداشته باشد). و هركس كه عمداً سخن دروغی را به من نسبت دهد، جایگاهش را در دوزخ، آماده كند»».

۱۴۲۹- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: إِنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِنَّ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى لا يَصْبُغُونَ فَخَالِفُوهُمْ»». (بخارى: ۳۴۶۲)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «همانا یهود و نصاری (محاسن و موهایشان را) رنگ نمی‌زنند. پس شما خلاف آنان، عمل كنید»».

۱۴۳۰- «عَنْ جُنْدَبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «كَانَ فِيمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ رَجُلٌ بِهِ جُرْحٌ، فَجَزِعَ فَأَخَذَ سِكِّينًا فَحَزَّ بِهَا يَدَهُ، فَمَا رَقَأَ الدَّمُ حَتَّى مَاتَ. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: بَادَرَنِي عَبْدِي بِنَفْسِهِ حَرَّمْتُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ». (بخارى: ۳۴۶۳)

ترجمه: «جندب‏ بن عبدالله سمی‌گوید: رسول الله جفرمود: «مردی از گذشتگان، زخمی شد. چون نتوانست شكیبایی كند، چاقویی برداشت و دستش را قطع كرد. پس خونش، بند نیامد تا اینكه فوت نمود. خداوند متعال فرمود: بنده‌‌ام بر من پیشی گرفت. پس بهشت را برایش حرام ساختم»».

۱۴۳۱- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيَّ ج: «إِنَّ ثَلاثَةً فِي بَنِي إِسْرَائيلَ، أَبْرَصَ، وَأَقْرَعَ، وَأَعْمَى، بَدَا لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ يَبْتَلِيَهُمْ، فَبَعَثَ إِلَيْهِمْ مَلَكًا، فَأَتَى الابْرَصَ، فَقَالَ: أَيُّ شَيْءٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ؟ قَالَ: لَوْنٌ حَسَنٌ، وَجِلْدٌ حَسَنٌ قَدْ قَذِرَنِي النَّاسُ، قَالَ: فَمَسَحَهُ، فَذَهَبَ عَنْهُ، فَأُعْطِيَ لَوْنًا حَسَنًا، وَجِلْدًا حَسَنًا، فَقَالَ: أَيُّ الْمَالِ أَحَبُّ إِلَيْكَ؟ قَالَ: الابِلُ، فَأُعْطِيَ نَاقَةً عُشَرَاءَ، فَقَالَ: يُبَارَكُ لَكَ فِيهَا. وَأَتَى الاقْرَعَ: فَقَالَ: أَيُّ شَيْءٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ؟ قَالَ: شَعَرٌ حَسَنٌ، وَيَذْهَبُ عَنِّي هَذَا قَدْ قَذِرَنِي النَّاسُ، قَالَ: فَمَسَحَهُ، فَذَهَبَ، وَأُعْطِيَ شَعَرًا حَسَنًا، قَالَ: فَأَيُّ الْمَالِ أَحَبُّ إِلَيْكَ؟ قَالَ: الْبَقَرُ، قَالَ: فَأَعْطَاهُ بَقَرَةً حَامِلاً، وَقَالَ: يُبَارَكُ لَكَ فِيهَا. وَأَتَى الاعْمَى، فَقَالَ: أَيُّ شَيْءٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ؟ قَالَ: يَرُدُّ اللَّهُ إِلَيَّ بَصَرِي، فَأُبْصِرُ بِهِ النَّاسَ، قَالَ: فَمَسَحَهُ، فَرَدَّ اللَّهُ إِلَيْهِ بَصَرَهُ، قَالَ: فَأَيُّ الْمَالِ أَحَبُّ إِلَيْكَ؟ قَالَ: الْغَنَمُ، فَأَعْطَاهُ شَاةً وَالِدًا، فَأُنْتِجَ هَذَانِ، وَوَلَّدَ هَذَا، فَكَانَ لِهَذَا وَادٍ مِنْ إِبِلٍ، وَلِهَذَا وَادٍ مِنْ بَقَرٍ، وَلِهَذَا وَادٍ مِنْ غَنَمٍ. ثُمَّ إِنَّهُ أَتَى الابْرَصَ فِي صُورَتِهِ وَهَيْئتِهِ، فَقَالَ: رَجُلٌ مِسْكِينٌ، تَقَطَّعَتْ بِيَ الْحِبَالُ فِي سَفَرِي، فَلا بَلاغَ الْيَوْمَ إِلا بِاللَّهِ ثُمَّ بِكَ، أَسْأَلُكَ بِالَّذِي أَعْطَاكَ اللَّوْنَ الْحَسَنَ وَالْجِلْدَ الْحَسَنَ وَالْمَالَ بَعِيرًا أَتَبَلَّغُ عَلَيْهِ فِي سَفَرِي، فَقَالَ لَهُ: إِنَّ الْحُقُوقَ كَثِيرَةٌ، فَقَالَ لَهُ: كَأَنِّي أَعْرِفُكَ، أَلَمْ تَكُنْ أَبْرَصَ يَقْذَرُكَ النَّاسُ، فَقِيرًا فَأَعْطَاكَ اللَّهُ، فَقَالَ: لَقَدْ وَرِثْتُ لِكَابِرٍ عَنْ كَابِرٍ، فَقَالَ: إِنْ كُنْتَ كَاذِبًا فَصَيَّرَكَ اللَّهُ إِلَى مَا كُنْتَ. وَأَتَى الاقْرَعَ فِي صُورَتِهِ وَهَيْئتِهِ، فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَا قَالَ لِهَذَا، فَرَدَّ عَلَيْهِ مِثْلَ مَا رَدَّ عَلَيْهِ هَذَا، فَقَالَ: إِنْ كُنْتَ كَاذِبًا فَصَيَّرَكَ اللَّهُ إِلَى مَا كُنْتَ. وَأَتَى الاعْمَى فِي صُورَتِهِ، فَقَالَ: رَجُلٌ مِسْكِينٌ وَابْنُ سَبِيلٍ، وَتَقَطَّعَتْ بِيَ الْحِبَالُ فِي سَفَرِي، فَلا بَلاغَ الْيَوْمَ إِلا بِاللَّهِ ثُمَّ بِكَ، أَسْأَلُكَ بِالَّذِي رَدَّ عَلَيْكَ بَصَرَكَ شَاةً أَتَبَلَّغُ بِهَا فِي سَفَرِي، فَقَالَ: قَدْ كُنْتُ أَعْمَى فَرَدَّ اللَّهُ بَصَرِي، وَفَقِيرًا فَقَدْ أَغْنَانِي، فَخُذْ مَا شِئتَ، فَوَاللَّهِ لا أَجْهَدُكَ الْيَوْمَ بِشَيْءٍ أَخَذْتَهُ لِلَّهِ، فَقَالَ: أَمْسِكْ مَالَكَ، فَإِنَّمَا ابْتُلِيتُمْ، فَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنْكَ، وَسَخِطَ عَلَى صَاحِبَيْكَ»». (بخارى: ۳۴۶۴)

ترجمه: «ابوهریره سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «خداوند متعال خواست سه نفر از بنی اسرائیل را كه یكی، بیماری پیس داشت و دیگری، كچَل بود و سومی نابینا، مورد آزمایش، قرار دهد. پس فرشته‌ای را بسوی آنان فرستاد. فرشته نزد فرد پیس آمد و گفت: محبوبترین چیز، نزد تو چیست؟ گفت: رنگ زیبا و پوست زیبا، چرا كه مردم از من، نفرت دارند. فرشته، دستی بر او كشید و بیماری‌اش برطرف شد و رنگ و پوستی زیبایی به او عطا گردید. سپس، فرشته پرسید: محبوبترین مال نزد تو چیست؟ گفت: شتر. پس به او شتری آبستن، عنایت كرد و گفت: خداوند آنرا برایت مبارک می‌گرداند».

سپس، فرشته نزد مرد كَل آمد و گفت: محبوبترین چیز، نزد تو چیست؟ گفت: موی زیبا تا این حالتم بر طرف شود چرا كه مردم از من، نفرت دارند. فرشته، دستی به سرش كشید. در نتیجه، آن حالت، بر طرف شد و مویی زیبا به او عطا گردید. آنگاه، فرشته پرسید: كدام مال نزد تو محبوبتر است؟ گفت: گاو. پس گاوی آبستن به او عطا كرد و گفت: خداوند آنرا برایت مبارک می‌گرداند.

سرانجام، نزد فرد نابینا آمد و گفت: محبوترین چیز نزد تو چیست؟ گفت: اینكه خداوند، روشنایی چشمانم را به من باز گرداند تا مردم را ببینم. فرشته، دستی بر چشمانش كشید و خداوند، بینای‌اش را به او باز گردانید. آنگاه، فرشته پرسید: محبوبترین مال نزد تو چیست؟ گفت: گوسفند. پس گوسفندی آبستن به او عطا كرد.

آنگاه آن شتر وگاو وگوسفند، زاد و ولد كردند طوریكه نفر اول، صاحب یک دره پر از شتر، و دومی، یک دره پر از گاو، و سومی، یک دره پر از گوسفند، شد.

سپس، فرشته به شكل همان مرد پیس، نزد او رفت و گفت: مردی مسكین و مسافرم. تمام ریسمانها قطع شده است و هیچ امیدی ندارم. امروز، بعد از خدا، فقط با كمک تو می‌توانم به مقصد برسم. بخاطر همان خدایی كه به تو رنگ و پوست زیبا و مال، عنایت كرده است به من شتری بده تا بوسیله آن به مقصد برسم. آن مرد، گفت: من تعهدات زیادی دارم. فرشته گفت: گویا تو را می‌شناسم. آیا تو همان فرد پیس و فقیر نیستی كه مردم از تو متنفر بودند پس خداوند همه چیز به تو عنایت كرد؟ گفت: این اموال را از نیاكانم به ارث برده‌‌ام. فرشته گفت: اگر دروغ می‌گویی، خداوند تو را به همان حال اول بر گرداند.

آنگاه، فرشته به شكل همان فرد كَل، نزد او رفت و سخنانی را كه به فرد اول گفته بود، به او نیز گفت. او هم مانند همان شخص اول، به او جواب داد. فرشته گفت: اگر دروغ می‌گویی، خداوند تو را به حال اول بر گرداند.

سر انجام، فرشته به شكل همان مرد نابینا نزد او رفت و گفت: مردی مسكین و مسافرم و تمام ریسمانها قطع شده است (هیچ امیدی ندارم). امروز بعد از خدا، فقط با كمک تو می‌توانم به مقصد برسم. بخاطر همان خدایی كه چشمانت را به تو برگرداند، گوسفندی به من بده تا با آن به مقصد برسم. آن مرد گفت: من نابینا بودم. خداوند، بینایی‌‌ام را به من باز گردانید و فقیر بودم. خداوند مرا غنی ساخت. هر چقدر می‌خواهی، بردار. سوگند به خدا كه امروز، هر چه بخاطر رضای خدا برداری، از تو دریغ نخواهم كرد. فرشته گفت: مالت را نگهدار. شما مورد آزمایش، قرار گرفتید. خداوند از تو خشنود و از دوستانت، ناراض شد»».

۱۴۳۲- «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائيلَ رَجُلٌ قَتَلَ تِسْعَةً وَتِسْعِينَ إِنْسَانًا، ثُمَّ خَرَجَ يَسْأَلُ، فَأَتَى رَاهِبًا فَسَأَلَهُ، فَقَالَ لَهُ: هَلْ مِنْ تَوْبَةٍ؟ قَالَ: لاَ، فَقَتَلَهُ، فَجَعَلَ يَسْأَلُ، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: ائتِ قَرْيَةَ كَذَا وَكَذَا، فَأَدْرَكَهُ الْمَوْتُ، فَنَاءَ بِصَدْرِهِ نَحْوَهَا، فَاخْتَصَمَتْ فِيهِ مَلائكَةُ الرَّحْمَةِ وَمَلائكَةُ الْعَذَابِ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى هَذِهِ أَنْ تَقَرَّبِي، وَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى هَذِهِ أَنْ تَبَاعَدِي، وَقَالَ: قِيسُوا مَا بَيْنَهُمَا، فَوُجِدَ إِلَى هَذِهِ أَقْرَبَ بِشِبْرٍ فَغُفِرَ لَهُ»».(بخارى: ۳۴۷۰)

ترجمه: «ابوسعید خدری سمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «مردی در بنی اسرائیل وجود داشت كه نود و نه نفر را كُشت. سپس برای یافتن راه حلی، بیرون رفت. به راهبی رسید. از او پرسید: آیا راه توبه‌ای وجود دارد؟ گفت: خیر. پس او را هم كشت. و همچنان به جستجو، ادامه داد. مردی به او گفت: به فلان روستا برو (زیرا در آنجا انسانهای عابدی زندگی می‌كنند) در میان راه، مرگ به سراغش آمد و او سینه‌اش را متمایل به آن روستا ساخت. بین فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب در مورد او اختلاف نظر پیش آمد. پس خداوند به روستای مقصد (كه می‌خواست بدانجا برود) وحی كرد (دستور داد) كه نزدیک شود و به روستای مبدأ (كه از آنجا می‌آمد) وحی كرد (دستور داد) كه دور شود و فرمود: فاصله این شخص را با هر یک از دو روستا، اندازه بگیرید. آنگاه، فرشتگان او را به روستای مقصد، یک وجب، نزدیک‌تر یافتند. در نتیجه، مورد مغفرت قرار گرفت»».

۱۴۳۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «اشْتَرَى رَجُلٌ مِنْ رَجُلٍ عَقَارًا لَهُ، فَوَجَدَ الرَّجُلُ الَّذِي اشْتَرَى الْعَقَارَ فِي عَقَارِهِ جَرَّةً فِيهَا ذَهَبٌ، فَقَالَ لَهُ الَّذِي اشْتَرَى الْعَقَارَ: خُذْ ذَهَبَكَ مِنِّي، إِنَّمَا اشْتَرَيْتُ مِنْكَ الارْضَ، وَلَمْ أَبْتَعْ مِنْكَ الذَّهَبَ، وَقَالَ الَّذِي لَهُ الارْضُ: إِنَّمَا بِعْتُكَ الارْضَ وَمَا فِيهَا، فَتَحَاكَمَا إِلَى رَجُلٍ، فَقَالَ الَّذِي تَحَاكَمَا إِلَيْهِ: أَلَكُمَا وَلَدٌ؟ قَالَ أَحَدُهُمَا: لِي غُلامٌ، وَقَالَ الآخَرُ: لِي جَارِيَةٌ، قَالَ: أَنْكِحُوا الْغُلامَ الْجَارِيَةَ، وَأَنْفِقُوا عَلَى أَنْفُسِهِمَا مِنْهُ وَتَصَدَّقَا»».(بخارى: ۳۴۷۲)

ترجمه: «ابوهریره سروایت می‌كند كه نبی اكرم جفرمود: «مردی از مردی دیگر، زمینی خرید. مرد خریدار در آن زمین، كوزه‌ای پر از طلا یافت. به فروشنده گفت: طلاهایت را از من تحویل بگیر. زیرا من از تو فقط زمین را خریده‌‌ام نه طلای آنرا. صاحب زمین گفت: من زمین و آنچه را كه در آن است، به تو فروخته‌‌ام. سرانجام، برای داوری نزد مردی دیگر رفتند. آن مرد، گفت: آیا شما فرزند دارید؟ یكی از آنها گفت: من یک پسر دارم. و دیگری گفت: من یک دختر دارم. آن مرد گفت: این پسر و دختر را به نكاح یكدیگر در آورید و از این طلاها به آنها انفاق كنید و صدقه دهید»».

۱۴۳۴- «عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ ب أَنَّهُ قِيْلَ لَهُ: مَاذَا سَمِعْتَ مِنْ رسول الله ج فِي الطَّاعُونِ؟ فَقَالَ أُسَامَةُ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «الطَّاعُونُ رِجْسٌ أُرْسِلَ عَلَى طَائفَةٍ مِنْ بَنِي إِسْرَائيلَ، أَوْ عَلَى مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، فَإِذَا سَمِعْتُمْ بِهِ بِأَرْضٍ فَلا تَقْدَمُوا عَلَيْهِ، وَإِذَا وَقَعَ بِأَرْضٍ وَأَنْتُمْ بِهَا فَلاَ تَخْرُجُوا فِرَارًا مِنْهُ»».(بخارى: ۳۴۷۳)

ترجمه: «از اسامه‏ بن زید بروایت است كه از او پرسیدند: درباره طاعون از رسول خدا جچه شنیده ای؟ گفت: رسول الله جفرمود: «طاعون، عذابی است كه بر گروهی از بنی اسرائیل یا امت‌های گذشته، فرستاده شده است. پس هرگاه، شنیدید كه در سرزمینی، طاعون وجود دارد، بدانجا نروید. و اگر در سرزمینی كه شما در آنجا بسر می‌برید، طاعون، شیوع پیدا كرد، از ترس آن، فرار نكنید»».

۱۴۳۵- «عَنْ عَائشَةَ ل ؛زَوْجِ النَّبِيِّ ج؛ قَالَتْ: سَأَلْتُ رَسُولَ الله ج عَنِ الطَّاعُونِ، فَأَخْبَرَنِي: «أَنَّهُ عَذَابٌ يَبْعَثُهُ اللَّهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ، وَأَنَّ اللَّهَ جَعَلَهُ رَحْمَةً لِلْمُؤْمِنِينَ، لَيْسَ مِنْ أَحَدٍ يَقَعُ الطَّاعُونُ فَيَمْكُثُ فِي بَلَدِهِ صَابِرًا مُحْتَسِبًا يَعْلَمُ أَنَّهُ لا يُصِيبُهُ إِلا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ إِلاَّ كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ شَهِيدٍ»».(بخارى: ۳۴۷۴)

ترجمه: «عایشه ل؛ همسر گرامی نبی اكرم ج؛ می‌گوید: از رسول الله جدرباره طاعون پرسیدم. فرمود: «همانا طاعون، عذابی است كه خداوند بر هركس كه بخواهد، ‌می‌فرستد. و باید دانست كه خداوند آنرا برای مؤمنین، رحمت قرار داده است. بنابر این، هنگام شیوع طاعون، هر كس كه با شكیبایی و نیت ثواب و این اعتقاد كه هیچ ضرری بدون تقدیر خداوند به او نمی‌رسد، در شهر خود بماند، اجری همانند اجر شهید،‌ به او عنایت می‌شود»».

۱۴۳۶- «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى النَّبِيِّ ج يَحْكِي نَبِيًّا مِنَ الأنْبِيَاءِ ضَرَبَهُ قَوْمُهُ فَأَدْمَوْهُ، وَهُوَ يَمْسَحُ الدَّمَ عَنْ وَجْهِهِ، وَيَقُولُ: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِي فَإِنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ»».(بخارى: ۳۴۷۷)

ترجمه: «عبد الله بن مسعود سمی‌گوید: گویا هم اكنون، نبی اكرم جرا می‌بینم كه از پیامبری حكایت می‌كند كه قومش او را زده و خون آلود كرده‌اند و او در حالی كه خون را از چهره‌اش پاک می‌كند، می‌گوید: خدایا! قومم را ببخشای چرا كه آنان نمی‌دانند»».

۱۴۳۷- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب: أَنَّ النَّبِيَّ ج قَالَ: «بَيْنَمَا رَجُلٌ يَجُرُّ إِزَارَهُ مِنَ الْخُيَلاءِ خُسِفَ بِهِ فَهُوَ يَتَجَلْجَلُ فِي الارْضِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»».(بخارى: ۳۴۸۵)

ترجمه: «عبدالله‏ بن عمر بمی‌گوید: نبی اكرم جفرمود: «مردی كه متكبرانه، ازارش را روی زمین می‌كشید، در زمین، فرو رفت. و تا روز قیامت، در زمین، فرو خواهد رفت»».