باب (۳۸): رفتن جریر به یمن
۱۶۶۲- «وَعَنْهُ س قَالَ: كُنْتُ بِالْيَمَنِ، فَلَقِيتُ رَجُلَيْنِ مِنْ أَهْلِ الْيَمَنِ ذَا كَلاعٍ وَذَا عَمْرٍو، فَجَعَلْتُ أُحَدِّثُهُمْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَقَالَ لَهُ ذُو عَمْرٍو: لَئِنْ كَانَ الَّذِي تَذْكُرُ مِنْ أَمْرِ صَاحِبِكَ، لَقَدْ مَرَّ عَلَى أَجَلِهِ مُنْذُ ثَلاثٍ، وَأَقْبَلا مَعِي حَتَّى إِذَا كُنَّا فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ، رُفِعَ لَنَا رَكْبٌ مِنْ قِبَلِ الْمَدِينَةِ، فَسَأَلْنَاهُمْ، فَقَالُوا: قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ج وَاسْتُخْلِفَ أَبُو بَكْرٍ، وَالنَّاسُ صَالِحُونَ، فَقَالاَ: أَخْبِرْ صَاحِبَكَ أَنَّا قَدْ جِئْنَا، وَلَعَلَّنَا سَنَعُودُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، وَرَجَعَا إِلَى الْيَمَنِ».(بخارى: ۴۳۵۹)
ترجمه: «جریرسمیگوید: در یمن بودم كه با دو نفر از اهالی آنجا به نامهای ذوكلاع و ذوعمرو، ملاقات كردم و درباره رسول خدا جبا آنان سخن گفتم. ذوعمرو به من گفت: اگر آنچه را كه درباره دوستات میگویی، حقیقت داشته باشد، سه روز از فوت او میگذرد. سپس آندو با من به راه افتادند. و پس از پیمودن بخشی از راه، با كاروانی برخورد كردیم كه از سوی مدینه میآمد. در این باره از آنها پرسیدیم. گفتند: رسول الله جوفات یافت و ابوبكر، جانشین او شد و حال مردم، خوب است. آنگاه، آن دو نفر گفتند: به دوستات (ابوبكر) بگو: ما قصد داشتیم كه بیاییم و اگر خدا بخواهد، بزودی خواهیم آمد و به یمن برگشتند».