باب (۷): بیرون رفتن برای تجارت
۹۸۲- «عَنْ أَبَي مُوسَى الأَشْعَرِيَّ س: أنه اسْتَأْذَنَ عَلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س فَلَمْ يُؤْذَنْ لَهُ، وَكَأَنَّهُ كَانَ مَشْغُولاً فَرَجَعَ أَبُو مُوسَى، فَفَرَغَ عُمَرُ، فَقَالَ: أَلَمْ أَسْمَعْ صَوْتَ عَبْدِاللَّهِ بْنِ قَيْسٍ ائْذَنُوا لَهُ، قِيلَ: قَدْ رَجَعَ، فَدَعَاهُ فَقَالَ: كُنَّا نُؤْمَرُ بِذَلِكَ، فَقَا لَ: تَأْتِينِي عَلَى ذَلِكَ بِالْبَيِّنَةِ، فَانْطَلَقَ إِلَى مَجْلِسِ الأَنْصَارِ، فَسَأَلَهُمْ. فَقَالُوا: لا يَشْهَدُ لَكَ عَلَى هَذَا إِلاَّ أَصْغَرُنَا أَبُو سَعِيدٍ الْخُدْرِيُّ، فَذَهَبَ بِأَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، فَقَالَ عُمَرُ: أَخَفِيَ هَذَا عَلَيَّ مِنْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ ج، أَلْهَانِي الصَّفْقُ بِالأَسْوَاقِ، يَعْنِي الْخُرُوجَ إِلَى تِجَارَةٍ».(بخارى: ۲۰۶۲)
ترجمه: «از ابوموسی اشعری سروایت است كه وی اجازه خواست تا نزد عمرسبرود. ظاهراً عمر مشغول كاری بود و به ایشان، اجازه داده نشد. ابوموسی برگشت. وقتی عمرسفارغ شد، گفت: آیا صدای عبد الله بن قیس (ابوموسی) نبود كه من شنیدم؟ به او اجازه دهید تا بیاید. گفتند: برگشته است. عمرساو را طلبید و (علت برگشتنش را از او جویا شد). ابوموسی گفت: آنحضرت جبه ما چنین امر فرموده است (كه اگر اجازه ندادند برگردید). عمرسگفت: برای این (ادعای خود) گواه بیاور. ابوموسی به مجلس انصار رفت و از آنها (در این مورد)، پرسید. گفتند: كوچكترین فرد ما كه ابوسعید است، براین مطلب، گواهی خواهد داد. او (ابوموسی) ابوسعید را نزد عمرسبرد. عمر (با تعجب) فرمود: آیا چنین دستوری از رسول خدا جبر من پوشیده مانده است؟ و افزود كه داد و ستد در بازار مرا از (شنیدن) آن باز داشته است. یعنی تجارت باعث شده بود كه كمتر در مجلس رسول خدا جحاضر بشوم».