باب (۵۱): خیمه زدن در مسجد برای مداوای بیماران و غیره
۲۸۷- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: أُصِيبَ سَعْدٌ يَوْمَ الْخَنْدَقِ فِي الإكْحَلِ، فَضَرَبَ النَّبِيُّ ج خَيْمَةً فِي الْمَسْجِدِ، لِيَعُودَهُ مِنْ قَرِيبٍ، فَلَمْ يَرُعْهُمْ، وَفِي الْمَسْجِدِ خَيْمَةٌ مِنْ بَنِي غِفَارٍ، إِلا الدَّمُ يَسِيلُ إِلَيْهِمْ، فَقَالُوا: يَا أَهْلَ الْخَيْمَةِ، مَا هَذَا الَّذِي يَأْتِينَا مِنْ قِبَلِكُمْ؟ فَإِذَا سَعْدٌ يَغْذُو جُرْحُهُ دَمًا،فَمَاتَ فِيهَا». (بخارى:۴۶۳)
ترجمه: «عایشه لمیفرماید: در جنگ خندق، شاهرگ دست سعد بن معاذ سقطع شد. آنحضرت جخیمهای در مسجد برپا كرد تا از نزدیک مراقب حال او باشد. در كنار این چادر، چادری دیگر از قبیله بنی غفار نیز در مسجد نصب شده بود. آنچه باعث وحشت آنها گردید، خونی بود كه از خیمه سعد به سوی خیمه آنها جاری بود. آنها پرسیدند: ای اهل خیمه! این خون از كجا میآید؟ ناگهان متوجه شدند كه سعد سدچار خونریزی شده است و (متاسفانه) در اثر همان خون ریزی بود كه درگذشت».