باب (۲): سَلَم در چیزی که اصل آن، وجود ندارد
۱۰۴۲- «عَنْ ابْنِ أَبِي أَوْفَى س قَالَ: إِنَّا كُنَّا نُسْلِفُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ج وَأَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ فِي الْحِنْطَةِ وَالشَّعِيرِ وَالزَّبِيبِ وَالتَّمْرِ، وفي رواية: قَالَ: كُنَّا نُسْلِفُ نَبِيطَ أَهْلِ الشَّأْمِ فِي الْحِنْطَةِ وَالشَّعِيرِ وَالزَّيْتِ فِي كَيْلٍ مَعْلُومٍ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ فقيل له: إِلَى مَنْ كَانَ أَصْلُهُ عِنْدَهُ قَالَ: مَا كُنَّا نَسْأَلُهُمْ عَنْ ذَلِكَ».(بخارى: ۲۲۴۲ ـ ۲۲۴۵)
ترجمه: «ابن ابی اوفی سمیگوید: در زمان رسول الله ج، ابوبكر و عمر بمردم در داد و ستد گندم، جو، كشمش و خرما، بیع سلم میكردند. در روایتی دیگر از ابن ابی اوفی آمده است كه: ما (مردم مدینه) در معامله گندم، جو و روغن زیتون با كشاورزان شام، بیع سَلَم میكردیم و مدت و مقدار آن را نیز تعیین مینمودیم. از ابن ابی اوفی پرسیدند: آیا با كسانی معامله میكردید كه جنس (مورد نظر)، نزد آنان وجود داشت؟ گفت: ما این مورد را از آنها سؤال نمیكردیم».