ترجمه صحیح بخاری

فهرست کتاب

باب(۹۶): صلح با ذمی‌ها و حربی‌ها و گرفتن جزیه از آنان

باب(۹۶): صلح با ذمی‌ها و حربی‌ها و گرفتن جزیه از آنان

۱۳۲۳- «عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س: أَنَّهُ كَتَبَ إِلَى أَهْلِ الْبَصْرَةِ قَبْلَ مَوْتِهِ بِسَنَةٍ: فَرِّقُوا بَيْنَ كُلِّ ذِي مَحْرَمٍ مِنَ الْمَجُوسِ. وَلَمْ يَكُنْ عُمَرُ أَخَذَ الْجِزْيَةَ مِنَ الْمَجُوسِ حَتَّى شَهِدَ عَبْدُالرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَخَذَهَا مِنْ مَجُوسِ هَجَرَ».(بخارى: ۳۱۵۶،۳۱۵۷)

ترجمه: «از عمر بن خطاب سروایت است كه او یک سال قبل از شهادتش به مردم بصره، چنین نوشت: مجوسیهایی را كه با محارم خود، ازدواج كرده‌اند، از یكدیگر جدا كنید. باید گفت: كه عمرساز مجوس، جزیه نمی‌گرفت تا زمانی كه عبد الرحمن بن عوف سگواهی داد كه رسول الله جاز مجوس هجر، جزیه گرفت. (آنگاه عمر سدستور داد تا از آنها جزیه بگیرند)».

۱۳۲۴- «عَنْ عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ الأَنْصَارِيِّ س وَهُوَ حَلِيفٌ لِبَنِي عَامِرِ بْنِ لُؤَيٍّ وَكَانَ شَهِدَ بَدْرًا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج بَعَثَ أَبَا عُبَيْدَةَ بْنَ الْجَرَّاحِ إِلَى الْبَحْرَيْنِ يَأْتِي بِجِزْيَتِهَا وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج هُوَ صَالَحَ أَهْلَ الْبَحْرَيْنِ وَأَمَّرَ عَلَيْهِمُ الْعَلاءَ بْنَ الْحَضْرَمِيِّ، فَقَدِمَ أَبُو عُبَيْدَةَ بِمَالٍ مِنَ الْبَحْرَيْنِ فَسَمِعَتِ الأَنْصَارُ بِقُدُومِ أَبِي عُبَيْدَةَ، فَوَافَتْ صَلاةَ الصُّبْحِ مَعَ النَّبِيِّ ج، فَلَمَّا صَلَّى بِهِمُ الْفَجْرَ انْصَرَفَ، فَتَعَرَّضُوا لَهُ، فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ج حِينَ رَآهُمْ وَقَالَ: «أَظُنُّكُمْ قَدْ سَمِعْتُمْ أَنَّ أَبَا عُبَيْدَةَ قَدْ جَاءَ بِشَيْءٍ». قَالُوا: أَجَلْ يَا رَسُولَ اللَّه،ِ قَالَ: «فَأَبْشِرُوا وَأَمِّلُوا مَا يَسُرُّكُمْ فَوَاللَّهِ لَا الْفَقْرَ أَخْشَى عَلَيْكُمْ وَلَكِنْ أَخَشَى عَلَيْكُمْ أَنْ تُبْسَطَ عَلَيْكُمُ الدُّنْيَا كَمَا بُسِطَتْ عَلَى مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ فَتَنَافَسُوهَا كَمَا تَنَافَسُوهَا وَتُهْلِكَكُمْ كَمَا أَهْلَكَتْهُمْ»».(بخارى: ۳۱۵۸)

ترجمه: «عمرو بن عوف انصاری سكه هم پیمان بنی عامر بن لوی و از بدری‌ها است، می‌گوید: رسول خدا جابوعبیده بن جراح را به بحرین فرستاد تا مالیات آنجا را بیاورد. گفتنی است كه آنحضرت جبا مردم بحرین، صلح كرده و علاء بن حضرمی را به عنوان امیرشان، تعیین فرموده بود. ابوعبیده با مالی كه از بحرین آورده بود، رسید. انصار از آمدن او با خبر شدند.پس از اینكه نماز صبح را به امامت رسول خدا جخواندند و آنحضرت جرویش را بسوی مردم بر گردانید،آنها با اشاره، در خواست مال كردند. پیامبر اكرم جكه آنها را دید، تبسم نمود و فرمود: «گمان می‌كنم شما شنیده‌اید كه ابوعبیده، چیزی آورده است».

گفتند: بلی، ای رسول خدا. پیامبر اكرم جفرمود: «مژده باد شما را و به چیزی امیدوار باشید كه شما را خوشحال خواهد ساخت. بخدا سوگند، من از فقر شما نمی‌ترسم بلكه از آن بیم دارم كه دروازه‌های دنیا به روی شما باز شود همانطور كه بر پیشینیان باز شد و شما بر سر متاع دنیا با یكدیگر، رقابت كنید آنگونه كه آنها با یكدیگر رقابت كردند و دنیا شما را هلاک كند همانطور كه آنان را هلاک كرد»».

۱۳۲۵- «عَنْ عُمَرَ س: أَنَّهُ بَعَثَ النَّاسَ فِي أَفْنَاءِ الأَمْصَارِ يُقَاتِلُونَ الْمُشْرِكِينَ، فَأَسْلَمَ الْهُرْمُزَانُ، فَقَالَ: إِنِّي مُسْتَشِيرُكَ فِي مَغَازِيَّ هَذِهِ، قَالَ: نَعَمْ، مَثَلُهَا وَمَثَلُ مَنْ فِيهَا مِنَ النَّاسِ مِنْ عَدُوِّ الْمُسْلِمِينَ مَثَلُ طَائِرٍ لَهُ رَأْسٌ وَلَهُ جَنَاحَانِ وَلَهُ رِجْلَانِ، فَإِنْ كُسِرَ أَحَدُ الْجَنَاحَيْنِ نَهَضَتِ الرِّجْلَانِ بِجَنَاحٍ وَالرَّأْسُ، فَإِنْ كُسِرَ الْجَنَاحُ الْآخَرُ نَهَضَتِ الرِّجْلَانِ وَالرَّأْسُ، وَإِنْ شُدِخَ الرَّأْسُ ذَهَبَتِ الرِّجْلَانِ وَالْجَنَاحَانِ وَالرَّأْسُ، فَالرَّأْسُ كِسْرَى وَالْجَنَاحُ قَيْصَرُ وَالْجَنَاحُ الْآخَرُ فَارِسُ، فَمُرِ الْمُسْلِمِينَ فَلْيَنْفِرُوا إِلَى كِسْرَى. وَقَالَ بَكْرٌ وَزِيَادٌ جَمِيعًا عَنْ جُبَيْرِ بْنِ حَيَّةَ قَالَ: فَنَدَبَنَا عُمَرُ وَاسْتَعْمَلَ عَلَيْنَا النُّعْمَانَ بْنَ مُقَرِّنٍ حَتَّى إِذَا كُنَّا بِأَرْضِ الْعَدُوِّ وَخَرَجَ عَلَيْنَا عَامِلُ كِسْرَى فِي أَرْبَعِينَ أَلْفًا، فَقَامَ تَرْجُمَانٌ فَقَالَ: لِيُكَلِّمْنِي رَجُلٌ مِنْكُمْ، فَقَالَ الْمُغِيرَةُ: سَلْ عَمَّا شِئْتَ، قَالَ: مَا أَنْتُمْ؟ قَالَ: نَحْنُ أُنَاسٌ مِنَ الْعَرَبِ كُنَّا فِي شَقَاءٍ شَدِيدٍ وَبَلَاءٍ شَدِيدٍ نَمَصُّ الْجِلْدَ وَالنَّوَى مِنَ الْجُوعِ وَنَلْبَسُ الْوَبَرَ وَالشَّعَرَ وَنَعْبُدُ الشَّجَرَ وَالْحَجَرَ، فَبَيْنَا نَحْنُ كَذَلِكَ إِذْ بَعَثَ رَبُّ السَّمَوَاتِ وَرَبُّ الأَرَضِينَ تَعَالَى ذِكْرُهُ وَجَلَّتْ عَظَمَتُهُ إِلَيْنَا نَبِيًّا مِنْ أَنْفُسِنَا نَعْرِفُ أَبَاهُ وَأُمَّهُ، فَأَمَرَنَا نَبِيُّنَا رَسُولُ رَبِّنَا ج أَنْ نُقَاتِلَكُمْ حَتَّى تَعْبُدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ أَوْ تُؤَدُّوا الْجِزْيَةَ وَأَخْبَرَنَا نَبِيُّنَا ج عَنْ رِسَالَةِ رَبِّنَا أَنَّهُ مَنْ قُتِلَ مِنَّا صَارَ إِلَى الْجَنَّةِ فِي نَعِيمٍ لَمْ يَرَ مِثْلَهَا قَطُّ وَمَنْ بَقِيَ مِنَّا مَلَكَ رِقَابَكُمْ. فَقَالَ النُّعْمَانُ: رُبَّمَا أَشْهَدَكَ اللَّهُ مِثْلَهَا مَعَ النَّبِيِّ ج فَلَمْ يُنَدِّمْكَ وَلَمْ يُخْزِكَ وَلَكِنِّي شَهِدْتُ الْقِتَالَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج كَانَ إِذَا لَمْ يُقَاتِلْ فِي أَوَّلِ النَّهَارِ انْتَظَرَ حَتَّى تَهُبَّ الأَرْوَاحُ وَتَحْضُرَ الصَّلَوَاتُ».(بخارى:۳۱۶۰،۳۱۵۹)

ترجمه: «از عمر سروایت است كه ایشان، مردم را برای جهاد با مشركین به شهرهای بزرگ، فرستاد. هرمزان، مسلمان شد. عمر گفت: در مورد این جنگهایم از تو نظر خواهی می‌كنم. هرمزان گفت: بلی، مثال جنگ و مثال كسانی كه دشمن مسلمانان هستند، مانند پرنده‌ای است كه سر و دو بال و دو پا دارد. پس اگر یكی از بالهایش بشكند، با دو پا و یک بال و سر، بلند می‌شود. و اگر بال دیگرش هم بشكند، با دو پا و سر، بلند می‌شود. اما اگر سرش بشكند، پاها، بالها و سرش، همه از بین می‌روند. پس كسری، سر، و قیصر، یک بال، و فارس، بال دیگر آن است. به مسلمانان، دستور دهید تا بسوی كسری بروند.

دو تن از راویان، بنام بكر و زیاد می‌گویند: جبیر بن حیه گفت: آنگاه، عمر با جدیت هر چه تمام‌تر، ما را فرا خواند و نعمان بن مقرّن را بعنوان فرمانده ما تعیین نمود. سپس براه افتادیم تا اینكه به سرزمین دشمن رسیدیم. آنجا با فرماندار كسری كه همراه چهل هزار تن بیرون آمده بود، مواجه شدیم. مترجمی برخاست و گفت: یكی را بفرستید تا با او سخن بگویم. مغیره گفت: هر چه می‌خواهی، بپرس. گفت: شما كه هستید؟ مغیره گفت: ما گروهی از عرب‌ایم كه بشدت گرفتار شقاوت و بدبختی بودیم، از شدت گرسنگی، پوست حیوانات و هسته خرما را می‌مكیدیم و لباسهای مویی و پشمی، می‌پوشیدیم و سنگها و درختان را عبادت می‌كردیم. در این حالت، بسر می‌بردیم كه پرودگار آسمانها و زمین‌ها ـ تعالی ذكره و جلّت عظمته ـ پیامبری را كه پدر و مادرش را می‌شناسیم، از میان ما بسوی ما فرستاد. آنگاه، پیامبر ما كه فرستاده پرودگار ماست به ما دستور داد كه با شما بجنگیم تا تنها خدا را عبادت كنید یا جزیه بدهید. پیامبر ما پیام پرودگارمان را به ما رسانید كه هر یک از ما كشته شود، به بهشتی می‌رود كه هرگز نعمتهایی مانند آنرا كسی ندیده است. و هركس از ما كه زنده بماند، بر شما حكومت خواهد كرد.

نعمان (به مغیره كه خواهان آغاز فوری جنگ بود) گفت: چه بسا در چنین غزواتی همراه رسول خدا جبوده‌ای و هرگز پشیمان نشده و هیچگونه سستی، بخود راه نداده‌ای. من هم كه در جنگها همراه رسول خدا جبودم، اگر آنحضرت جدر اول روز نمی‌جنگید، صبر می‌كرد تا بادها بوزد و وقت نماز فرا رسد. (هوا، مناسب شود. آنگاه، جنگ را آغاز می‌نمود)».