باب (۱): آنچه که دربارۀ احضار مدیون و خصومت بین مسلمان و یهود آمده است
۱۰۹۶- «عَنْ عَبْدِاللَّهِ بنِ مَسْعُود س قَالَ: سَمِعْتُ رَجُلاً قَرَأَ آيَةً سَمِعْتُ مِنَ النَّبِيِّ ج خِلافَهَا فَأَخَذْتُ بِيَدِهِ، فَأَتَيْتُ بِهِ رَسُولَ اللَّهِ ج فَقَالَ: «كِلاكُمَا مُحْسِنٌ» قَالَ شُعْبَة:ُ أَظُنُّهُ قَالَ: «لا تَخْتَلِفُوا فَإِنَّ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمُ اخْتَلَفُوا فَهَلَكُوا»».(بخارى: ۲۴۱۰)
ترجمه: «عبد الله بن مسعود سمیگوید: شنیدم كه شخصی آیهای را خلاف آنچه من از رسول خدا جشنیده بودم، تلاوت میكرد. دستش را گرفته و نزد رسول خدا جبردم. پیامبر اكرم جفرمود: «شما هر دو، صحیح میخوانید». شعبه (یكی از راویان) میگوید: فكر میكنم كه رسول خدا جفرمود: «با یكدیگر اختلاف نكنید. زیرا امتهای گذشته، بعلت اختلاف، از بین رفتند»».
۱۰۹۷- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س قَالَ: اسْتَبَّ رَجُلانِ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ، وَرَجُلٌ مِنَ الْيَهُودِ قَالَ الْمُسْلِمُ: وَالَّذِي اصْطَفَى مُحَمَّدًا عَلَى الْعَالَمِينَ، فَقَالَ الْيَهُودِيُّ: وَالَّذِي اصْطَفَى مُوسَى عَلَى الْعَالَمِينَ، فَرَفَعَ الْمُسْلِمُ يَدَهُ عِنْدَ ذَلِكَ فَلَطَمَ وَجْهَ الْيَهُودِيِّ، فَذَهَبَ الْيَهُودِيُّ إِلَى النَّبِيِّ ج فَأَخْبَرَهُ بِمَا كَانَ مِنْ أَمْرِهِ وَأَمْرِ الْمُسْلِمِ، فَدَعَا النَّبِيُّ ج الْمُسْلِمَ فَسَأَلَهُ عَنْ ذَلِكَ فَأَخْبَرَهُ، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «لا تُخَيِّرُونِي عَلَى مُوسَى فَإِنَّ النَّاسَ يَصْعَقُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَصْعَقُ مَعَهُمْ فَأَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يُفِيقُ، فَإِذَا مُوسَى بَاطِشٌ جَانِبَ الْعَرْشِ، فَلا أَدْرِي أَكَانَ فِيمَنْ صَعِقَ فَأَفَاقَ قَبْلِي، أَوْ كَانَ مِمَّنِ اسْتَثْنَى اللَّهُ»». (بخارى:۲۴۱۱)
ترجمه: «از ابوهریره سروایت است كه میگوید: دو نفر كه یكی مسلمان و دیگری یهودی بود، یكدیگر را دشنام دادند. مسلمان گفت: سوگند به ذاتی كه محمد جرا بر تمام جهانیان برگزیده است. یهودی گفت: سوگند به ذاتی كه موسی را بر تمام جهانیان برگزیده است. در این هنگام، مسلمان دستش را بالا برد و یک سیلی به صورت یهودی زد. یهودی نزد نبی اكرم جرفت و آنچه را كه پیش آمده بود، به اطلاع ایشان رساند. رسول اكرم جآن مسلمان را بحضور طلبید و از او در این باره پرسید. مسلمان نیز ماجرا را تعریف كرد. رسول خدا جفرمود: «مرا بر موسی ترجیح ندهید. زیرا همه مردم روز قیامت بیهوش میشوند. من نیز همراه آنها بیهوش میشوم. و اولین كسی هستم كه بهوش میآیم و موسی را میبینم كه گوشه عرش را بدست گرفته است. ولی نمیدانم كه او از كسانی است كه بیهوش شده و قبل از از من بهوش آمده است یا از كسانی است كه خدا او را استثناء نموده است». (اصلاً بیهوش نشده است)».
۱۰۹۸- «عَنْ أَنَسٍ س أَنَّ يَهُودِيًّا رَضَّ رَأْسَ جَارِيَةٍ بَيْنَ حَجَرَيْنِ قِيلَ: مَنْ فَعَلَ هَذَا بِكِ؟ أَفُلانٌ أَفُلانٌ حَتَّى سُمِّيَ الْيَهُودِيُّ، فَأَوْمَأَتْ بِرَأْسِهَا، فَأُخِذَ الْيَهُودِيُّ فَاعْتَرَفَ، فَأَمَرَ بِهِ النَّبِيُّ ج فَرُضَّ رَأْسُهُ بَيْنَ حَجَرَيْنِ».(بخارى: ۲۴۱۳)
ترجمه: «از انس سروایت است كه یک مرد یهودی، سركنیزی را میان دو سنگ قرار داد و سرش را كوبید و شكست. از كنیز پرسیدند كه چه كسی سر تو را شكسته است؟ فلانی، فلانی؟.. تا اینكه نام آن مرد یهودی به میان آمد. آن كنیز، با اشاره سر، گفت: بلی. سپس، آن یهودی را دستگیر كردند. او به جرم خود اعتراف كرد. پس نبی اكرم جدستور داد تا سرش را بین دوسنگ قرار دهند و بكوبند و بشكنند».