باب (۲۲): آمادگی برای مرگ، هنگام رفتن به جهاد
۱۲۲۰- «وَعَنْهُ س أنَّهُ أَتَى يَوْمَ الْيَمَامَةِ إلى ثَابِتِ بْنِ قَيْسٍ وَقَدْ حَسَرَ عَنْ فَخِذَيْهِ وَهُوَ يَتَحَنَّطُ فَقَالَ: يَا عَمِّ، مَا يَحْبِسُكَ أَنْ لا تَجِيءَ؟ قَالَ: الآنَ يَا ابْنَ أَخِي، وَجَعَلَ يَتَحَنَّطُ يَعْنِي مِنَ الْحَنُوطِ، ثُمَّ جَاءَ فَجَلَسَ فَذَكَرَ فِي الْحَدِيثِ انْكِشَافًا مِنَ النَّاسِ فَقَالَ: هَكَذَا عَنْ وُجُوهِنَا حَتَّى نُضَارِبَ الْقَوْمَ، مَا هَكَذَا كُنَّا نَفْعَلُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج بِئْسَ مَا عَوَّدْتُمْ أَقْرَانَكُمْ».(بخارى: ۲۸۴۵)
ترجمه: «انس سمیگوید: روز جنگ یمامه، نزد ثابت بن قیس كه رانهایش را برهنه كرده بود و مواد خوشبویی را كه به میت میمالند، به بدنش میمالید، رفتم و گفتم: ای عمویم! چه چیز تو را از آمدن به جهاد، باز میدارد؟ گفت: ای برادر زاده! هم اكنون، میروم و همچنان مواد خوشبو را به بدنش میمالید. سپس آمد و نشست و در مورد فرار مردم از جنگ، سخن به میان آورد و گفت: راه را باز كنید تا با كفار بجنگیم. ما در زمان رسول خدا جاز جنگ فرار نمیكردیم. ولی شما حریفتان را بد بار آوردهاید. (با فرارتان آنها را دلیر نموده اید)».