باب (۵): برابری، در دین است
۱۸۱۱- «عَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ أَبَا حُذَيْفَةَ بْنَ عُتْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ بْنِ عَبْدِشَمْسٍ س وَكَانَ مِمَّنْ شَهِدَ بَدْرًا مَعَ النَّبِيِّ ج تَبَنَّى سَالِمًا، وَأَنْكَحَهُ بِنْتَ أَخِيهِ هِنْدَ بِنْتَ الْوَلِيدِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ، وَهُوَ مَوْلًى لامْرَأَةٍ مِنَ الأَنْصَارِ، كَمَا تَبَنَّى النَّبِيُّ ج زَيْدًا، وَكَانَ مَنْ تَبَنَّى رَجُلاً فِي الْجَاهِلِيَّةِ دَعَاهُ النَّاسُ إِلَيْهِ، وَوَرِثَ مِنْ مِيرَاثِهِ، حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ ﴿ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ﴾[الأحزاب: ۵] . إِلَى قَوْلِهِ ﴿وَمَوَٰلِيكُمۡ﴾ فَرُدُّوا إِلَى آبَائِهِمْ، فَمَنْ لَمْ يُعْلَمْ لَهُ أَبٌ، كَانَ مَوْلًى وَأَخًا فِي الدِّينِ، فَجَاءَتْ سَهْلَةُ بِنْتُ سُهَيْلِ ابْنِ عَمْرٍو الْقُرَشِيِّ ثُمَّ العَامِرِيِّ، وَهِيَ امْرَأَةُ أَبِي حُذَيْفَةَ بْنِ عُتْبَةَ النَّبِيَّ ج فَقَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّا كُنَّا نَرَى سَالِمًا وَلَدًا، وَقَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ مَا قَدْ عَلِمْتَ فَذَكَرَ الْحَدِيثَ».(بخارى: ۵۰۸۸)
ترجمه: «عایشه لمیگوید: ابوحذیفه بن عتبه بن ربیعه بن عبدشمس كه از همراهان نبی اكرم جدر جنگ بدر بود، سالم را كه غلام آزاد شده یک زن انصاری بود، به فرزندی قبول كرد همانطور كه نبی اكرم زید را به فرزندی قبول كرده بود. و برادر زادهاش؛ هند دختر ولید بن عتبه بن ربیعه؛ را به نكاح او در آورد. شایان ذكر است كه اگر كسی در زمان جاهلیت، فردی را به فرزندی قبول میكرد، او را به وی نسبت میدادند و از او ارث میبرد تا اینكه خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: ﴿ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ﴾[الأحزاب: ۵] . تا ﴿وَمَوَٰلِيكُمۡ﴾یعنی آنها را به پدرانشان نسبت دهید.... بعد از آن، فرزند خواندهها به پدران (حقیقی) خود نسبت داده میشدند. و اگر پدر كسی شناخته نمیشد، مولا و برادر دینیاش بشمار میرفت. آنگاه، سهله دختر سهیل بن عمرو قریشی عامری كه همسر ابوحذیفه بن عتبه بود، نزد نبی اكرم جآمد و گفت: ای رسول خدا! ما سالم را فرزند خود میدانستیم و هم اكنون شما میدانید كه خداوند در این باره چه نازل فرمود... آنگاه بقیه حدیث را بیان كرد».
۱۸۱۲- «عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَلَى ضُبَاعَةَ بِنْتِ الزُّبَيْرِ. فَقَالَ لَهَا: لَعَلَّكِ أَرَدْتِ الْحَجَّ، قَالَتْ: وَاللَّهِ لا أَجِدُنِي إِلاَّ وَجِعَةً، فَقَالَ لَهَا: «حُجِّي وَاشْتَرِطِي، وَقُولِي: اللَّهُمَّ مَحِلِّي حَيْثُ حَبَسْتَنِي». وَكَانَتْ تَحْتَ الْمِقْدَادِ بْنِ الأَسْوَدِ».(بخارى: ۵۰۸۹)
ترجمه: «عایشه لمیگوید: رسول الله جنزد ضباعه دختر زبیر برفت و به او فرمود: «شاید میخواهی به حج بروی»؟ ضباعه گفت: سوگند به خدا كه من بیمار هستم. رسول خدا جبه او فرمود: «به حج برو و چنین شرط كن و بگو: بار الها! بیرون شدنم از احرام، همان جایی است كه تو مرا جلوگیری نمایی». قابل یادآوری است كه ضباعه، همسر مقداد بن اسود بود».
۱۸۱۳- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س عَنِ النَّبِيِّ ج قَالَ: «تُنْكَحُ الْمَرْأَةُ لأَرْبَعٍ: لِمَالِهَا، وَلِحَسَبِهَا، وَجَمَالِهَا، وَلِدِينِهَا، فَاظْفَرْ بِذَاتِ الدِّينِ تَرِبَتْ يَدَاكَ»».(بخارى:۵۰۹۰)
ترجمه: «ابوهریره سمیگوید: نبی اكرم جفرمود: «زن بخاطر چهار چیز، نكاح میشود: بخاطر مالش، نسباش، زیبائیاش، و دینش. پس دستهایت، خاک آلود گردد. زن دیندار، انتخاب كن».
۱۸۱۴- «عَنْ سَهْلٍ س قَالَ: مَرَّ رَجُلٌ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: «مَا تَقُولُونَ فِي هَذَا»؟ قَالُوا: حَرِيٌّ إِنْ خَطَبَ أَنْ يُنْكَحَ، وَإِنْ شَفَعَ أَنْ يُشَفَّعَ، وَإِنْ قَالَ أَنْ يُسْتَمَعَ، قَالَ: ثُمَّ سَكَتَ، فَمَرَّ رَجُلٌ مِنْ فُقَرَاءِ الْمُسْلِمِينَ، فَقَالَ: «مَا تَقُولُونَ فِي هَذَا»؟ قَالُوا: حَرِيٌّ إِنْ خَطَبَ أَنْ لا يُنْكَحَ، وَإِنْ شَفَعَ أَنْ لا يُشَفَّعَ، وَإِنْ قَالَ أَنْ لا يُسْتَمَعَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «هَذَا خَيْرٌ مِنْ مِلْءِ الأَرْضِ مِثْلَ هَذَا»».(بخارى: ۵۰۹۱)
ترجمه: «سهل سمیگوید: مردی از كنار رسول الله جگذشت. نبی اكرم جفرمود: «درباره این شخص، چه میگویید»؟ گفتند: شایستگی آن را دارد كه اگر خواستگاری كند، جواب مثبت، بگیرد و اگر شفاعت نماید، شفاعتاش پذیرفته شود و اگر سخنی بگوید، سخنش شنیده شود.
راوی میگوید: آنگاه رسول خدا جسكوت كرد. سپس مسلمانی فقیر از آنجا گذشت. آنحضرت جفرمود: «درباره این شخص، چه میگویید»؟ گفتند: اینقدر شایستگی دارد كه اگر خواستگاری كند، جواب منفی بگیرد و اگر شفاعت نماید، شفاعتاش پذیرفته نشود و اگر سخن بگوید، سخنش شنیده نشود. رسول الله جفرمود: «اگر زمین از افرادی مانند این شخص (غنی) پُر شود باز هم این (فقیر) از آنان، بهتر است»».