فقه
قانونگذاری در اسلام یکی از جنبههای بسیار مهمی است، که رسالت اسلام بدان نظم و سامان بخشیده است و این قسمت، نمایانگر جنبههای علمی رسالت اسلامی میباشد. قانونگذاری و تشریع در احکام، صرفا دینی، مانند احکام عبادات، تنها از طریق و حی خداوند به پیامبرش: قرآن با سنت نبوی یا اجتهاد پیامبر، صورت میگیرد، و و ظیفهی پیامبر از دایرهی تبلیغ و اعلان و بیان و تفصیل و حی، تجاوز نمیکند و هرچه بگوید ازطرف خداوند است. چه خداوند گوید: ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡیٞ یُوحَىٰ٤﴾[النجم: ۳-۴]. «پیامبر از روی هوای نفس خود سخن نمیگوید، آنچه که میگوید بر او و حی میشود و ازخود او نیست».اما قانونگذاری، نسبت به امور دنیوی، از جمله امور قضائی و سیاسی و نظامی، به پیامبر دستور داده شده است که دربارهی آنها با مردم به مشورت و رایزنی، بنشیند، گاهی پیش میآمد که پیامبر رای میداد و لی و قتی میدید رای یارانش، درست بنظر میآید، بخاطر رای آنها از رای خود صرف نظر میکرد، همانطوری که عملا در جنگ «بدر» و «احد» پیش آمد.
و یارانش برای هر چیزی که نمیدانستند، به ایشان مراجعه میکردند و از او سوال مینمودند و اگر در معانی نصوص (کتاب و سنت) ابهامی و اشکالی پیش میآمد از ایشان استفسار میکردند و آنچه را که خود از نصوص میفهمیدند، بر ایشان عرضه مینمودند که گاهی بدانچه که فهمیده بودند، صحه میگذاشت و گاهی موارد اشتباهشان را در فهم نصوص، بیان میکرد. و برایشان توضیح میداد. قواعد عمومی که اسلام و ضع کرده است، تا مسلمانان در پرتو آن،گام بردارند، بدین شرح است:
۱- اسلام (در زمینهی مسائل عبادتی) به مسلمانان دستور میدهد، که دربارهی پیشآمدهایی که هنوز بوقوع نپیوستهاند، پرس و جو نکنند تا اینکه آن مسائل روی میدهند، آنگاه دربارهی آنها پرس و جو کنند. خداوند گوید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَسَۡٔلُواْ عَنۡ أَشۡیَآءَ إِن تُبۡدَ لَكُمۡ تَسُؤۡكُمۡ وَإِن تَسَۡٔلُواْ عَنۡهَا حِینَ یُنَزَّلُ ٱلۡقُرۡءَانُ تُبۡدَ لَكُمۡ عَفَا ٱللَّهُ عَنۡهَاۗ وَٱللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٞ١٠١﴾[المائدة: ۱۰۱]. بعد از اینکه آیۀی: ﴿ٱلۡیَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِینَكُمۡ﴾[المائدة: ۳]. بر پیامبرصنازل شد، یاران احساس کردند که هنگام رحلت ایشان نزدیک است، لذا شروع کردند به پرس و جو دربارهی و قایعی که هنوز روی نداده بود و پیامبر میترسید، که مبادا دربارهی این و قایع که هنوز روی نداده است، آیاتی نازل گردد و آن و قت تکالیف مسلمانان سنگینتر گردد و دشواری پیش آورد، لذا به یاران خود پیشنهاد کرد که دربارهی و قایعی که روی نداده است، سوال نکنند و آن و قت این آیه نازل گردید: [ای کسانی که ایمان آوردهاید از مسایلی سوال نکنید که اگر برای شما آشکار گردد، شما را ناراحت کند و اگر بوقت نزول قرآن از آنها سوال کنید، برای شما آشکار میشود، خداوند آنها را بخشیده (و از آنها صرف نظر کرده است و دربارهی آنها مسئولیتی ندارید) و خداوند بسیار آمرزنده و حلیم است]. و در حدیث نبوی نیز آمده است: که پیامبر از پرس و جو درباره مسائلی که هنوز روی نداده است، نهی میفرمود.
۲- پرهیز از بسیار سوال کردن و مسائل دشوار، به میان کشیدن: در حدیث نبوی آمده است: «إن الله كره لكم قیل وقال وكثرة السؤال، وإضاعة المال»«خداوند قیل و قال و بسیار پرسش کردن و تلفکردن و ضایعگرداندن مال را، برای شما دوست ندارد».
و از پیامبرصروایت شده است که فرمود:: «إن الله فرض فرائض فلا تضیعوها وحد حدودا فلا تعتدوها، وحرم أشیاء فلا تنتهكوها، وسكت عن أشیاء رحمة بكم من غیر نسیان فلا تبحثوا عنها». «خداوند فرایضی را برشما فرض کرده است، پس آنها را ضایع مگردانید، بدانها عمل کنید و در اجرای آنها سستی مورزید، و حدودی را برای شما نهاده است، از آنها تجاوز نکنید و در اجرای دقیق آنها، کوشا باشید، و چیزهائی را بر شما حرام کرده است، بدانها نزدیک مشوید و انتهاک حرمت نکنید، و بجهت مهر و شفقت بر شما، چیزهایی را مسکوت گذاشته است، بدون اینکه آنها را فراموش کرده باشد، پس دربارهی آنها پرس و جو مکنید». باز هم از ایشان روایت شده است: «أعظم الناس جرما، من سأل عن شئ لم یحرم فحرم من أجل مسألته». «کسی که دربارهی چیزی سوال کند که حرام نشده باشد و بدنبال سوال او آن چیز حرام گردد، گناه آن شخص از گناه مردمان دیگر، بزرگتر و سنگینتر است».
۳- پرهیز از اختلاف و تفرقه در دین: خداوند گوید: ﴿وَإِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّكُمۡ فَٱتَّقُونِ٥٢﴾[المؤمنون: ۵۲]. «و بیگمان این دین شما، یک دین و احد است، و من پروردگار شما هستم، پس از عذاب من بپرهیزید».﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِیعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ﴾[آل عمران: ۱۰۳]. «همگی به دین خدا و قرآن تمسک جوئید و پراکنده نشوید».﴿وَلَا تَنَٰزَعُواْ فَتَفۡشَلُواْ وَتَذۡهَبَ رِیحُكُمۡۖ﴾[الأنفال: ۴۶]. «ونزاع و کشمکش مکنید تا سست نشوید و قدرت و شوکت و هیبت شما از میان نرود».﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمۡ وَكَانُواْ شِیَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِی شَیۡءٍۚ﴾[الأنعام: ۱۵۹]. «بیگمان کسانی که آیین خود را پراکنده ساختند و به دستهجات گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسیم شدند هیچگونه ارتباطی با آنها نداری».﴿مِنَ ٱلَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمۡ وَكَانُواْ شِیَعٗاۖ﴾[الروم: ۳۲]. «از آن کسانی که بر حسب هواهای نفسانی خود، آیین خویش را، پراکنده ساخته و چند فرقه و احزاب و دسته گردیدند».﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ١٠٥﴾[آل عمران: ۱۰۵]. «و مانند کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند، آنهم پس از آنکه نشانههای روشن پروردگار، به آنان رسید و آنها عذاب عظیمی دارند».
۴- برگشت دادن مسانل مورد اختلاف به قرآن و سنت نبوی: خدای بزرگ گوید: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾[النساء: ۵۹]. «ای متخصصین پرهیزکار با ایمان، هرگاه در چیزی نزاع کردید آن را به خدا و پیامبر (مقاصد عمومی شریعت خدا و پیامبر) ارجاع دهید اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید».﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِیهِ مِن شَیۡءٖ فَحُكۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۚ﴾[الشورى: ۱۰]. «و هر آن چیزی که شما درآن خلاف کنید و در احکام شرع و کار دین و دنیا، میان شما اختلاف رود، حکم آن با خدا است که به مصالح خلق و عواقب امور دانا و آگاه است».و این بدین سبب است که کتاب خدا -قرآنکریم- امور مربوط به دین را به تفصیل بیان کرده است، خداوند گوید: ﴿وَنَزَّلۡنَا عَلَیۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ تِبۡیَٰنٗا لِّكُلِّ شَیۡءٖ﴾[النحل: ۸۹]. «و ما کتاب را (قرآن) بر تو، نازل کردیم تا هر چیزی را که انسان بدان نیاز دارد، بیان کند».﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِی ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَیۡءٖۚ﴾[الأنعام: ۳۸]. «ما از هیچ چیزی که مورد نیاز دین و دنیای شماست فروگذار نکردیم».و سنت عملی پیامبرصآنچه را که در این کتاب است بیان میکند. خداوند گوید: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیۡهِمۡ﴾[النحل: ۴۴]. «و قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم بیان کنی، آنچه را که به سوی ایشان نازل شده است».﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِتَحۡكُمَ بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِمَآ أَرَىٰكَ ٱللَّهُۚ﴾[النساء: ۱۰۵]. «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در میان مردم قضاوت کنی».بنابر این، کار دین تمام است و راههای آن و اضح و روشن است خداوند میفرماید: ﴿ٱلۡیَوۡمَ یَئِسَ ٱلَّذِینَ كَفَرُواْ مِن دِینِكُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِۚ ٱلۡیَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِینَكُمۡ﴾[المائدة: ۳]. «امروز دین شما را کاملکردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آیین جاودان، برای شما پذیرفتم».و مادام که مسائل دینی بدین شیوه بیان و روشن شده است و اصلی که در داوری و محاکمات بدان مراجعه میشود، معلوم گردیده است، پس برای اختلاف و جدل و نزاع، مجالی نیست و برای اختلاف و تفرقه، هیچ عذری پذیرفته نمیشود. خداوند میفرماید: ﴿وَإِنَّ ٱلَّذِینَ ٱخۡتَلَفُواْ فِی ٱلۡكِتَٰبِ لَفِی شِقَاقِۢ بَعِیدٖ١٧٦﴾[البقرة: ۱۷۶]. «و آنها که در آن کتاب اختلاف میکنند (و باکتمان و تحریف، مادهی اختلاف بوجود میآورند) در شکاف (و پراکندگی) عمیقی قرار دارند».﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَكِّمُوكَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا٦٥﴾[النساء: ۶۵]. «نه به پروردگارت سوگند که آنها مومن نخواهند بود، مگر اینکه ترا در اختلافات و نزاعهای خود به داوری طلبند (حکم پیامبر را قبول داشته باشند) و سپس در دل خود از داوری و حکم تو احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند».یاران پیامبرصو مسلمانان بعدی، در دوران سعادت و خوشبختی، در پرتو این قواعد و قوانین، گام برمیداشتند و اختلافی در میان آنان پیش نیامد، مگر در مسائل معدودی که آنهم، ناشی از تفاوت در فهم نصوص بود، یا اینکه گروهی، دربارهی آن مسائل معدود، اطلاعاتی داشتند، که دیگران فاقد آن اطلاعات بودند. هنگامی که پیشوایان مذاهب چهارگانهی فقهی آمدند، آنان نیز از سنت و روش پیشینیان پیروی کردند، جز آنکه بعضی از آنان به سنت نبوی نزدیکتر بودند، مانند مردم حجاز که راویان حدیث و حاملان سنت نبوی در میانشان فراوان بود. در حالیکه بعضی دیگر از آنان، به رای و اجتهاد نزدیکتر بودند، مانند مردم عراق که حافظان حدیث در میانشان، اندک بود، زیرا از خانهی و حی و مرکز آن دور بودند. این پیشوایان چهارگانه، بزرگترین تلاش و کوششی که در توانائی داشتند، بعمل آوردند تا احکام این دین را به مردم بشناسانند و ا ز این راه مردم را هدایت نمایند. و ایشان را، از تقلید و پیروی ناآگاهانه از خود، برحذر میداشتند، و میگفتند: برای هیچکس روا نیست که سخن ما را بپذیرد، مگر اینکه دلیل ما را برآن، بداند، و همگی تصریح کردهاند، که: حدیث صحیح مذهب آنهاست (یعنی، هرگاه حدیث صحیحی پیدا شود و صحت آن محرز گردد، آنست مذهب آنها، خواه گفته یا نگفته باشند). زیرا آن بزرگواران، نخواستهاند که بمانند پیامبر معصومصاز آنان تقلید و پیروی گردد و بدون دلیل سخنشان پذیرفته شود، بلکه تمام قصد و نهایت همتشان این بوده است که در فهم احکام خداوند، به مردم کمک نمایند. لیکن بعد از مرگ این بزرگان، همت و اراده مردم به سستی گرایید و غریزهی تقلید و پیروی از دیگران، در مردم برانگیخته شد و هر گروه و دستهای، به یک مذهب معین اکتفا نمود، که فقط بدان متکی و درآن مینگریست و نسبت به آن تعصب میورزید و تمام نیروی خویش را در جانبداری از آن، به کار میگرفت، و سخن امام و پیشوای آن مذهب را، بمنزله سخن شارع مقدس تلقی میکرد، و به خود اجازه نمیداد که برخلاف آنچه که امام آن مذهب استنباط کرده است، فتوی دهد، و مبالغه و غلو در اطمینان به اقوال آن پیشوایان، بدان حد رسید، که کرخیگوید: «هر آیه و حدیثی که مخالف رای یاران ما باشد، یا مؤول است یا منسوخ».
تقلید و تعصب نسبت بدان مذاهب، سبب گردید تا مردم هدایت به کتاب (قرآن) و سنت نبوی را از دست دهند، و این سخن پیش آید که: "در اجتهاد بسته است"، و شریعت و قوانین اسلامی را، اقوال «فقهاء« و اقوال «فقهاء» را شریعت اسلامی میدانستند. هرگاه کسی برخلاف گفتار آن فقیهان، حرفی میزد، بدعتگزار محسوب میگردید و سخنانش بیاعتبار و فتاوایش بیارزش قلمداد میشد. ساختن مدارس بوسیلهی حاکمان و ثروتمندان از جمله عواملی بود که به انتشار و گسترش این روحیهی و اپسگرایانه، کمک کرد. چه در آن مدارس تنها یک مذهب یا مذاهب معینی تدریس میگردید و این عمل سبب میشد، که علما، بدان مذاهب روی آورند و از اجتهاد، منصرف گردند، مبادا حقوق و ماهیانهی آنها قطع گردد!!. ابوزرعه از استاد خود «بلقینی« سوال کرد که: چرا «شیخ تقی الدین سبكی» از «اجتهاد» کوتاهی کرد، در حالیکه بیگمان شرایط اجتهاد داشت؟ «بلقینی» سکوت کرد، آنگاه ابوزرعه گفت: «به گمان من، فقهاء بدان علت از اجتهاد امتناع میورزند، که بدانان، حقوق پرداخت میشود، مشروط بر آنکه برابر «مذاهب اربعه» رای دهند و هرکس از آن مذاهب بیرون رود، ماهیانهاش قطع میگردد، و از مسند قضاوت محروم میشود و مردم را از شنیدن فتواهای وی منع میکنند و به وی نسبت بدعتگزاری میدهند»، آنگاه «بلقینی» خندید و با وی موافقت کرد. با روی آوردن مردم به تقلید و از دست دادن هدایت به کتاب و سنت و قول به اینکه باب اجتهاد بسته است، امت اسلامی در تنگنائی افتاد، که پیامبر اسلامصجامعه را از آن برحذر داشته بود، در نتیجه امت اسلامی به فرقهها و احزاب متعدد منقسم گردید، تا جائی که در حکم ازدواج زن حنفی مذهب، با مرد شافعی مذهب، اختلاف پیدا کردند، بعضی گفتند این ازدواج درست نیست، چون آن زن حنفی مذهب، تشکیک در ایمان خود را، روا نمیداند . و برخی گفتهاند به قیاس بر زن ذمی (کافری که در کشور اسلامی بسر میبرد) آن ازدواج نیز درست است.
و همچنین از جمله آثار دیگر این اختلافات، انتشار بدعت و محو نشانههای سنت و به خمود گرائیدن حرکت و نهضت عقلی و متوقف شدن فعالیت فکری و از دست دادن استقلال علمی، بود. این امور سبب گردید که شخصیت امت اسلامی ضعیف گردد، و زندگی فعال و ثمربخش خویش را از دست بدهد و از قافلهی پیشرفت و نهضت آزادی بخش، عقب بماند و سرانجام، از این راه خارجیان و بیگانگان، شکافهائی یافتند، که از آنجا به قلب ملت اسلام رخنه کردند. سالها و قرنها گذشت. در هر عصر و زمانی خداوند، کسانی را برمیانگیخت تا دین این امت را تجدید نمایند و آن را از خواب غفلت بیدار سازند و در مسیر صحیح و شایسته قرار دهند، لیکن این امت بیدار نخواهد شد، مگر اینکه به و حدت گذشتهی خویش برگردد، یا اینکه بهتر از گذشته متحد شود. در این اواخر کار قانونگذاری اسلامی، که خداوند آن را مایهی سامان بخشیدن به زندگی همه مردم و و سیلهی اصلاح و ضع دنیا و آخرت آنها قرار داده است، چنان به و ضع تاسف آوری دچار شده است که سابقه ندارد و آنقدر به انحطاط گرائیده که اشتغال بدان موجب فساد خرد و ضمیر و تضییع و قت میباشد، نه برای دین خدا سودمند و اقع میشود و نه به زندگی مردم سامان میبخشد. نمونهی آن را میتوان در نوشتههای بعضی از فقهاء متاخرین دید: «ابن عرفه» در تعریف اجاره گوید: «بیع منفعة ما أمكن نقله، غیر سفینة ولا حیوان، لا یعقل بعوض غیر ناشئ عنها، بعضه یتبعض بتبعیضها»«اجاره عبارت است از فروختن منفعت چیزهای منقول بغیر از کشتی و حیوان لایعقل، در برابر عوضی که از خود آن چیز منقول پدید نیایدکه آن عوض مال الاجاره -با کاهش و تبعیض آن چیز منقول کاهش و تبعیض میپذیرد». یکی از شاگردان بروی خُرده گرفت و گفت: آوردن کلمهی: «بعض» با اختصار تناسب ندارد و ضرورتی برای ذکر آن نیست. شیخ دو روز در آن اندیشید، سپس جوابی داد که هیچ فایدهای نداشت.
آری، قانونگذاری در آن حد متوقف شد و دانشمندان تنها بشرح متون میپرداختند و بجز حواشی و ایرادات و اعتراضات و لغزها و تقریراتی که دربارهی آنها نوشته شده است، چیز دیگری نمیدانستند. تا اینکه اروپائیان به شرق هجوم آوردند و بر گونههای آن سیلی نواختند و آن را به زیر پا گرفتند، در اثر این ضربههای خردکننده، شرق بیدار شد و به چپ و راست خود نگریست، دریافت که از کاروان تندرو زندگی عقب مانده و قافلهی پیشرفت و ترقی به پیش میتازد، در حالیکه او نشسته است و خود را در برابر دنیای تازهای یافت که سرشار از نشاط و زندگی و قدرت و تولید و سازندگی است. در اثر این مشاهدات، بیم و هراس وی را فرا گرفت و خیره و شگفت زده ماند. کسانی که گذشته و تاریخ خویش را انکار نموده، و در برابر نیاکان خود سر به عصیان برداشته و دین و فرهنگ خود را فراموش کرده بودند، فریاد برآوردند: ای شرقیان این اروپا است که به پیش میتازد و به پیشرفتهای شگرف نایل آمده است، شما نیز راه آنان را پیش گیرید و در خوبیها و بدیها و در کفر و ایمان و تلخ و شیرین از آنها پیروی کنید و دنبالهرو آنها باشید. در برابر اینها، و اپسگرایان خشک مغز، عکس العمل منفی و سلبی از خود نشان دادند، و «لاحول» و «ترجیع» گویان در لاک خود فرو رفتند و خانهنشین شدند و از مردم کناره گرفتند.
این کار آنان هم بنوبه خود، بهانهی دیگری به فریب خوردگان غرب داد تا ادعا کنند که شریعت اسلامی با پیشرفت و تحول روزمرهی جهان، همگامی ندارد. در نتیجه، شیوهی قانونگذاری بیگانه و غیر اصیل بر زندگی شرق، تسلط یافت و رایج گردید، با اینکه با دین و آداب و رسوم و فرهنگ شرق، منافات داشت. اگرچه فرهنگ اروپائی خانوادهها و خیابانها و انجمنها و اجتماعات و مدارس و دانشگاهها را، شکار میکرد و بدانها رخنه مینمود و امواج آن بر همهی جنبههای زندگی شرق سایه میانداخت و روز بروز قدرت میگرفت، و چیره میشد، تا جائی که نزدیک بود، شرق دین و فرهنگ خود را نیز فراموش کند و پیوند خویش را با گذشتهاش بگسلاند، اما کرهی زمین از حجت خدا خالی نخواهد ماند. لذا داعیان اصلاح طلب، قیام نمودند و بر این فریب خوردگان غرب زده، فریاد کشیدند: هان! برحذر باشید، و از این تبلیغات پوچ بس کنید. بیگمان این فساد اخلاق غربیان، آنان را به سرنوشت تباه و فرجام زشتشان دچار خواهد ساخت و آنان مادامی که فطرت خویش را با ایمان صحیح و راستین، اصلاح نکنند و خوی و سرشت خود را، با اخلاق نیکو تعدیل ننمایند، حتماً دانشهایشان، بصورت ابزار تخریب و و یرانی، در میآید و تمدنشان دوزخی خواهد شد، که خودشان را خواهد بلعید و آثارشان را، از گیتی محو میسازد. خداوند میفرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ كَیۡفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ٦ إِرَمَ ذَاتِ ٱلۡعِمَادِ٧ ٱلَّتِی لَمۡ یُخۡلَقۡ مِثۡلُهَا فِی ٱلۡبِلَٰدِ٨ وَثَمُودَ ٱلَّذِینَ جَابُواْ ٱلصَّخۡرَ بِٱلۡوَادِ٩ وَفِرۡعَوۡنَ ذِی ٱلۡأَوۡتَادِ١٠ ٱلَّذِینَ طَغَوۡاْ فِی ٱلۡبِلَٰدِ١١ فَأَكۡثَرُواْ فِیهَا ٱلۡفَسَادَ١٢ فَصَبَّ عَلَیۡهِمۡ رَبُّكَ سَوۡطَ عَذَابٍ١٣ إِنَّ رَبَّكَ لَبِٱلۡمِرۡصَادِ١٤﴾[الفجر: ۶-۱۴]. «آیا ندیدی که یروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ این قوم عاد ارم که دارای خیمههائی بودند با ستونهای بلند، که مانندشان در شهرها آفریده نشده بود. و با قبیلهی ثمود، که خانههای خود را، در سنگهای بزرگ و ادی کنده بودند چهکرد؟ و با فرعون که دارای کاخهائی بعظمت کوه بود، چه کرد؟ آنها کسانی بودند که در شهرها طغیان کردند. و در آنجا فساد و تباهی بسیار ببار آوردند و در نتیجه پروردگارت، تازیانهی عذاب را بر آنها فرود آورد، بیگمان پروردگارت در کمینگاه آنهاست (و مراقب اعمالشان میباشد و مجازاتشان میکند)».
و این مردان مصلح بر و اپس گرایان نیز فریاد میکشند که: هان! در برابرتان چشمهی زلال و هدایت ارجمندی قرار دارد، چشمهی زلال قرآنکریم و هدایت راستین سنت نبوی، دین خود را از آن دو سرچشمه، برگیرید و مژدهی آن را، به دیگران نیز بدهید. آن و قت است که این دنیای سرگردان، و سیلهی شما هدایت مییابد و این انسانیت درعذاب، راه سعادت خویش را، با دستان شما پیدا میکند: ﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِیرٗا٢١﴾[الأحزاب: ۲۱]. «بیقین پیامبر برای شما پیشوائی شایسته و سرمشق نیکوئی است پس به او اقتداء کنید، سرمشق خوبی است برای آن کسان که به خدا و روز آخرت امیدوار باشند و خدا را بسیار یاد کنند».
و بفضل خدا مردان نیکوئی، این دعوت را، پذیرفته و قلبهای مخلصی آن را، دریافته و جوانانی بدان گرویدهاند که در راه آن از گرامیترین سرمایهی خویش گذشتند و جان و مال خود را فدا کردند. آیا خداوند، اجازه داده است که از نو نور او برزمین بتابد؟ و آیا راضی شده است که انسان زندگی پاک و بیآلایش و سرشار از ایمان و مهر و نیکی و داد داشته باشد؟..
این مطلبی است که آیات قرآن کریم بدان گواهی میدهند: ﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِینِ ٱلۡحَقِّ لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ كُلِّهِۦۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِیدٗا٢٨﴾[الفتح: ۲۸]. «اوست که پیامبر خویش را همراه با هدایت و دین حق فرستاد، تا آن را بر همهی دینها پیروز گرداند. و خدا برای گواهی بس است» ﴿سَنُرِیهِمۡ ءَایَٰتِنَا فِی ٱلۡأٓفَاقِ وَفِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّۗ أَوَ لَمۡ یَكۡفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُۥ عَلَىٰ كُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٌ٥٣﴾[فصلت: ۵۳].
«ما بزودی همهی آیات و نشانههای قدرت خود را به ایشان نشان خواهیم داد در سراسر جهان و نفسهای خودشان، تا برایشان آشکار و محقق گردد که قرآن براستی از خدا است، آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه و آگاه است».