فلسفه این ازدواج
مفسرین و علما گفتهاند که فلسفه این ازدواج، آنست که اگر مرد بداند، که بعد از سه طلاقه شدن زنش دیگر برای او حلال نیست، مگر اینکه با مردی دیگرازدواج کند، از طلاق خودداری میکند، چون غیرت و شهامت مردان اینکار را قبول نمیکند، بویژه اگر شوهر دوم دشمن یا رقیب شوهراول باشد. صاحب تفسیرالمنار بر این افزوده و گفته است: مردی که زنش را طلاق میدهد، سپس احساس میکند که از او بینیازنیست و پشیمان میشود و بدو مراجعه میکند، سپس بعد از آن از معاشرت با وی عاجزو خشمگین میگردد و دوباره او را طلاق میدهد، سپس باز پشیمان میشود و بار دوم نیزبوی مراجعه میکند و پیوند را برقرارمیسازد، دیگر آزمایش و امتحان اوکامل شده است، چون ممکن است که طلاق اول بدون تامل و شناخت کامل و عدم آگاهی از نیاز او بوی، صورت گرفته باشد. و لی طلاق دوم . چنین نیست چون آن بعد ازپشیمان شدن از طلاق اول و درک اشتباه بودن آن، صورتگرفته است، لذاگفتیم که آزمایشکامل میشود، پس اگر بعد از آن، بوی مراجعهکرد، بدینمعنی است که نگاهداشتن او را بررها ساختنش، ترجیح میدهد. دیگربعید بنظرمیرسدکه پس ازطلاق سوم بتوانند با هم زندگیکنند و طلاق سوم بدینمعنی است، که مراجعت بار دوم و ترجیح دادن نگاهداشن او بر رها ساختنش، اشتباه بوده است و رها ساختن بهتر و مرجح است و او از عقل و ادب نیکو برخوردار نبوده است که بدانکار مبادرتکرده است، پس شایسته نیست که زن همچون توپ فوتبال دراختیاراو باشد و بهرجاکه دلش خواست پرتشکند و هر و قت خواست، بدان مراجعهکند و بسوی خویش برگرداند، بلکهکار درست و صحیح آنست، که برای همیشه از او جدا شود و دیگر اختیار آن زن از دست او بیرون آید. چون معلوم شده است که با هم سازگاری ندارند و نمیتوانندحدود و مقررات شرعی و الهی را مراعاتکنند. اگر پس از آن چنان اتفاق افتادکه این زن از روی رغبت با مردی دیگر ازدواجکرد، و اتفاق افتادکه از او نیز طلاقگرفت یا او مرد و شوهر اولی، دوباره علاقمند شد و دوست داشت که با آن زن ازدواجکند و میداندکه در بستر دیگری خوابیده است و زن نیزببازگشت به نزد او رضایت داد و احتمال میدادکه با هم سازگاری پیداکنند و حدود و مقررات خدا را مراعات نمایند، در این صورت پس از انقضای عده ازدواج مجدد، اشکالی ندارد.