آیا در اموال حق دیگری غیر از زکات هست؟
اسلام با دید و اقع بینانه به مال مینگرد و آن را شاهرگ زندگی و پایه و تکیهگاه نظام زندگی افراد و جوامع میداند. خداوند میفرماید: ﴿وَلَا تُؤۡتُواْ ٱلسُّفَهَآءَ أَمۡوَٰلَكُمُ ٱلَّتِی جَعَلَ ٱللَّهُ لَكُمۡ قِیَٰمٗا﴾[النساء: ۵]. «اموال خود را که خداوند آن را قوام زندگی شما قرار داده است، به دست سفیهان و سبک مغزان مسپارید».از این آیه بر میآید که بایستی اموال بگونهای توزیع شود که کفاف زندگی هر فرد از نظر خوراک و پوشاک و مسکن و دیگر نیازهای اصلی که بدون آن زندگی دشوار است، تضمین گردد و هیچ فردی در جامعه تباه نشود و بدون تکیهگاه مالی نماند. بهترین و سیله و بهترین راه برای توزیع و تقسم مال بدینمنظور، زکات میباشد. زکات اگرچه ممکن است، ثروتمند را به تنگنا اندازد، و لی سطح زندگی فقیران را به حد کفایت بالا میبرد و آنان را از سختی معیشت و درد محرومیت رهائی میبخشد. زکات بخشش و عطیهای نیست که غنی آن را، به فقیربدهد، بلکه حقی است که خداوند آن را نزد ثروتمند به و دیعت نهاده است تا آن را به صاحبش برساند و برمستحقانش تقسیم کند.
بنابراین بدین حقیقت بزرگ پی میبریم که: مال و قف ثروتمندان نیست، و اختصاص بدانان ندارد، بلکه برای ثروتمندان و فقیران هردو میباشد. خداوند درباره فلسفه تقسیم غنایم میفرمایند: ﴿كَیۡ لَا یَكُونَ دُولَةَۢ بَیۡنَ ٱلۡأَغۡنِیَآءِ مِنكُمۡۚ﴾[الحشر: ۷]. «یعنی، این تقسیم غنایم بدانجهت است که مال در بین ثروتمندان دست به دست نگردد بلکه و اجب است بین ثروتمندان و فقیران توزیع و تقسیمگردد».
پس زکات حقی است و اجب، درمال و ثروتمندان، هرگاه از اینراه نیاز فقیران و نیاز نیازمندان و کفاف زندگی مستمندان تامین گردید و گرسنگی و نگرانیشان، برطرف شد، چه بهتر. لیکن اگر زکات برای رفع نیاز نیازمندان جامعه کفایت نکند، در مال اغنیاء حق دیگری غیر از زکات و اجب است که محدود و مقید نیست مگر اینکه نیازهای افراد جامعه برآورده شود. بنابراین باید از مال ثروتمندان آنقدر اخذ گردد، تا کفاف زندگی فقیران آن جامعه تامین گردد. قرطبی در تفسیر آیه: ﴿وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ﴾[البقرة: ۱۷۷]. گفته است، کسانی که میگویند: در مال و دارای اشخاص غیر از زکات، حقی دیگر نیز هست، بدین آیه استدلال کردهاند و کمال احسان آنوقت صورت میگیرد. بعضی گفتهاند: مراد از این آیه زکات فرض است، و لی معنی اول صحیحتر است. چون دارقطنی از فاطمه دختر قیس نقل کرده است که گفت: پیامبرصفرمود: «إن فی المال حقا سوى الزكاة» تم تلا هذه الآیة: ﴿۞لَّیۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ﴾[البقرة: ۱۷۷]. «بیگمان به غیر از زکات در مال مردم حقی دیگر نیز هست»،سپس آنحضرت این آیه را خواند: «نیکی و احسان تنها آن نیست، که روی خویش را سوی مشرق و مغرب بگردانید. . . تا آخر آیه». این حدیث را ابن ماجه در سنن خود و ترمذی در جامع خود آورده و گفته است: اسناد این حدیث چندان مهم نیست و ابوحمزه میمون الاعور «ضعیف» است و بیان، و اسماعیل بن سالم این حدیث را از شعبی و از قول او روایت کردهاند که آن صحیحتر است.
این حدیث اگرچه درباره آن سخنگفته شده، و لی معنی این آیه خود برصحت آن دلالت میکند: ﴿وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّكَوٰةَ﴾[البقرة: ۱۷۷]. که زکات را با نماز ذکر کرده است و این میرساند که مراد از ﴿وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ﴾[البقرة: ۱۷۷].، غیر از زکات فرض است، چه اگر مراد زکات فرض باشد، آنوقت در آیه دو بار تکرار گردیده است. و الله اعلم.
علماء اتفاق نظر دارند، بر اینکه اگر بعد از پرداخت زکات برای مسلمانان نیازی پیش آمد و اجب است که مال خود را برای رفع آن صرف کنند.
امام مالک میگوید: برمردم و اجب است، که بهای آزادی اسیران خود را، بدهند اگرچه بقیمت تمام اموالشان باشد. و این رای مورد اجماع است. و این سخن وی رای ما را تایید میکند. «پایان سخن قرطبی».
صاحب تفسیر المنار در تفسیر آیه: ﴿وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ﴾گفته است: «یعنی مال را بخاطر رضای خدا میبخشد، یا مالی را که دوست دارد، میبخشد».استاد ارجمند شیخ محمد عبدهگفته است: مراد از آن غیر از زکات فرض است و این بخشش یکی از پایههای احسان و نیکی است و همانند زکات و اجب است. و این و جوب و قتی است، که نیازبدین بذل و بخشش، در غیر و قت ادای زکات پیش آید.
بدینمعنی که شخص ثروتمند بعد ازادای زکات یا پیش از تمام شدن سال، این نیاز را احساس کند و نیازمندی را بیابد. برای این بذل و بخشش و احسان حدنصاب معینی شرط نیست، بلکه برحسب استطاعت مالی شخص صورت میگیرد.
بنابراین، هرگاه تنهاگرده نانی داشت و خود یا اشخاص تحت تکفل وی بدان نیازی نداشتند و شخصی پیدا شد، که بدان نیاز مبرم، داشت براو و اجب میگردد، که این گرده نان را به وی دهد. و این حق تنها، برای شخص مضطرو نیازمند نیست، بلکه خداوند، به مومنان دستور داده است که از غیر اموال زکات، سهمی نیز به خویشاوندان نیازمند خود بدهند. چون آنان ازهمهکس سزاوارترند، به اینکه مورد احسان و صله رحم و نوازش قرار گیرند. زیرا انسان و قتی که نیازمند بوده باشد و در میان خویشاوندانش، اشخاص بینیاز وجود داشته باشد، از او انتظار صله رحم دارد و متوجه او است.
سرشت انسان چنین است، که از فقر و نداری خویشاوندانش، بیشتر از دیگران متاثر و متالم میگردد، چون میداندکه خواری و اهانت آنان متوجه او نیز هست و از عزت و سربلندی آنان احساس سربلندی میکند. اگر کسی قطع صله رحمکند و راضی و خوشنود باشد، بدینکه خود در نعمت و رفاه بوده باشد و خویشاوندانش در تنگ دستی و پریشان خاطری بسر برند، بیگمان چنین شخصی از فطرت و سرشت سالم انسانی و از دین اسلام بدور است و از خیر و احسان بهرهای ندارد، کسی که پیوند خویشاوندیش نزدیکتر باشد، حق بیشتری دارد و صله رحم با و ی بهتر است. «یتیمان« با توجه به اینکه سرپرست خویش را، از دست دادهاند، کفایت زندگی و سرپرستی آنان بعهده مسلمانان ثروتمند و بینیاز است، تا حالشان بد نشود و تربیتشان تباه نگردد، چون در آن صورت سربار خود و سربار جامعه خواهند شد.
«مساکین« با توجه به اینکه از انجام کسب و کاری که زندگیشان را کفایت کند، عاجز و ناتوانند، با حداقل زندگی راضی هستند و حاضر نیستند، دست ذلت و خواری، به سوی دیگران دراز کنند. پس بر ثروتمندان و کسانی که توانائی مالی دارند و اجب است که آنان را مساعدت و همکاری کنند.
«ابن السبیل« کسی که در سفر از خانه و کاشانه و خویشاوندانش، بریده است گوئی که فرزند راه است و از همه جا بریده است، شارع مقدس امر کرده است که نسبت به وی مساعدت بعمل آید، تا مردم به سیر و سیاحت در روی زمین تشویق و ترغیب شوند.
«سائلین« کسانی که نیاز شدید برایشان پیش آمده و ناچار شدهاند، دست تکدی به سوی مردم دراز کنند و از قدر و ارزش خویش بکاهندکه بعضی از مردم بدانان کمک میکنند و بعضی کمک نمیکنند. و گاهی پیش میآید، که انسان بجهت دستگیری از دیگران، دست تکدی به سوی مردم دراز میکند. تکدی و گدائی شرعاً حرام است، مگر اینکه ضرورتی پیش آید که در آن صورت تجاوز از حد ضرورت حرام است.
«فی الرقاب» یعنی در راه رهائی از بردگی و کسب آزادی که خریداری بردگان و آزادکردن آنها و کمک به بردگانی که با آنها عقد کتابت بسته شده است تا اقساط خود را باز پرداخت کنند و کمک مالی به اسیران تا آزادی خویش را بدست آورند را، نیز شامل میشود. اینکه شریعت اسلام، برای اینکار، حق و اجبی درمال مسلمانان قرارداده است، خود دلیل برآنست که دین اسلام مردم را، تشویق و ترغیب میکند تا بردگان را آزاد سازند و انسان برای این آفریده شده است که آزاد باشد، نه برده، مگر اینکه اوضاعی پیش آیدکه مصلحت عمومی اقتضا کند اسیران بصورت برده در آیند. این صنف را بعد از اصناف قبلی ذکر کرد، بدینجهت که نیاز گروههای قبلی گاهی برای حفظ حیات و ادامه زندگی است، و لی نیازبه آزادی نیازبه کمال است و برای احراز کمال انسانی است.
پسندیده بودن کمک مالی و بذل و بخشش از غیر مال زکات، بدین اصناف و گروهها و مشروعیت آن مقید به زمان خاص و داشتن حدنصابی معین و مقدار معین از مال نیست از جمله یکدهم یا یک چهارم از یکدهم، یا یکدهم از یکدهم و امثال آن. بلکه این عمل احسان و نیکی نسبت به همنوع است و بستگی به میزان گذشت و جوانمردی و بخشندگی صاحب مال و حالت و ضع گیرنده آن دارد. نفس انسان محترم است و رهانیدن آن، از هلاک و تلف، برکسی که بدان قادر باشد، و اجب است و اضافه بر آن اندازه معینی ندارد.
بیگمان امروز مردم بیشتراین حقوق همانی را که قرآن کریم بجهت حفظ زندگی اشتراکی معتدل و آبرومند، مردم را بدان تشویق میکند فراموشکردهاند، و چیزی بدین محتاجان نمیبخشند مگر مقدار ناچیزی که به گدایان میدهند. بدیهی است که امروز گدایان کمتر از دیگر گروهها استحقاق دارند. زیرا آنها گدائی را حرفه و پیشه خود ساخته و بیشترشان ثروتمندند». پایان سخن صاحب «المنار«.
ابن حزم گفته است: «بر مردمان بینیاز هر شهر و دیاری، فرض است که به حال فقیران دیار خود برسند. اگر اموال زکات و دیگر صدقات مسلمانان، برای رفاه حال فقیران شهری و یا دیاری، کفایت نکند، بر حکومت لازم است، که مردم آن شهرو دیار را، مجبور سازد که خوراک و پوشاک مناسب و مسکنی که آنان را، از باران و سرما و گرما و دید رهگذران، مصون دارد، برایشان تامین نماید. بدلیل اینکه خداوند میفرماید: ﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡكِینَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِ﴾[الإسراء: ۲۶]. وقال تعالى:
﴿وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِینِ وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِ وَمَا مَلَكَتۡ أَیۡمَٰنُكُمۡۗ﴾[النساء: ۳۶]. «نسبت به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و همسایگان دور و نزدیک و همسر و بندگان و کنیزان احسان و نیکی و بخششکنید».که دراین آیات، خداوند حق مسکین و ابن السبیل و بندگان و کنیزان -ملک یمین- را بگونه حق خویشاوندان و اجب کرده است و احسان نسبت به و الدین و خویشاوندان و بینوایان و همسایگان و بردگان را، فرض نموده است. این آیات علاوه بر آنکه سخن ما را تایید میکنند، بدرفتاری با آنان را نیز منع میسازند. خداوند میفرماید: ﴿مَا سَلَكَكُمۡ فِی سَقَرَ٤٢ قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّینَ٤٣ وَلَمۡ نَكُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡكِینَ٤٤﴾[المدثر: ۴۲-۴۴]. «چه چیزی شما را به دوزخ کشانید؟ گفتند: ما نماز نمیگزاردیم و خوراک و طعام، به بینوایان نمیدادیم».خداوند اطعام بینوایان را با و جوب نماز مقارن و همتا قرار داده است. و از طرق فراوان و صحیح از پیامبرصروایت شده است که: «من لا یرحم الناس لا یرحمه الله»«کسی که به مردم رحم نکند، خداوند نیز به وی رحم نمیکند». کسی که چیزی بیش از نیاز خویش داشته باشد و ببیندکه برادر مسلمانش گرسنه و برهنه و درحال تباه شدن است، به فریاد وی نرسد، بدون شک به وی رحم نکرده است. عثمان نهدی گوید: عبدالرحمن پسر ابوبکر صدیق برایم نقل کرد که: اصحاب صفه مردمان فقیرو بینوائی بودند، و پیامبرصفرمود: «هرکس طعام دو نفر دارد، سومی را با خود ببرد و هرکس طعام چهار نفر دارد، پنجمی یا ششمی را با خویش ببرد«. از ابن عمر روایت است که پیامبرصفرمود: «المسلم أخو المسلم لا یظلمه ولا یسلمه»«مسلمانان با هم برادرند و برادر به برادر خود ستم روا نمیدارد و او را به حال خویش نمیگذارد». کسی که او را گرسنه و برهنه رهاکند، در حالیکه قادر به اطعام و پوشاندن لباس به وی باشد، او را به حال خود گذاشته و مستوجب عقوبت است. از ابوسعید خدری روایت است که پیامبرصفرمود: «من كان معه فضل ظهر، فلیعد به على من لا ظهر له، ومن كان له فضل من زاد، فلیعد به على من زاد له»«هرکس مرکوب اضافی دارد، آن را به کسی و اگذار کند که مرکوب ندارد، و هرکس توشه اضافی دارد، آن را به کسی بدهد که توشه ندارد». ابوسعید میگوید: «پیامبرصانواع مال را نام برد تا اینکه ما بدان نتیجه رسیدیم که هر چیزی اضافی داشته باشیم، در آن حقی نداریم». و این سخنی که ابوسعید خدری نقل میکند، اجماع اصحاب پیامبرصرا میرساند و ما نیز آن رای را میپذیریم. ابوموسی اشعری از پیامبرصروایت کرده است: «أطعموا الجائع، وعودوا المریض، وفكوا العانی»«گرسنه را سیر کنید و از بیمار عیادت نمائید و اسیر را آزاد سازید».
نصوص قرآنی و احادیث صحیح در این زمینه فراوان است. حضرت عمر بن خطاب فرموده است: «لو استقبلت من أمری ما استدبرت لاخذت فضول أموال الاغنیاء، فقسمتها على فقراء المهاجرین»«اگر آنچه که امروز میدانم، در آغاز کار میدانستم، اموال اضافی مردمان بینیاز را، میگرفتم و بر فقیران مهاجر، تقسیم میکردم». اسناد این روایت بسیار صحیح و باارزش است. حضرت علی نیز فرموده است: «خداوند بر مردمان ثروتمند فرض کرده است که آنقدر از مال خود به فقیران بدهند که آنان را کفایت کند. اگر مردمانی گرسنگی بکشند و برهنه باشند و سختی و مشقت ببینند در اثر خود داری ثروتمندان از بخشش است و شایسته است که خداوند در روز قیامت آنان را بازخواست کند و بدانجهت دچار عذابشان نماید«. در آغاز کتاب این حدیث را به پیامبرصنسبت دادهایم که حضرت علی روایت کرده است. از ابن عمر روایت شده است که: «در مال تو بجز زکات، حق و اجب دیگری نیز هست«. از عایشه ام المومنین و حسن فرزند علی بن ابیطالب و عبدالله فرزند عمر بن خطاب روایت است که در پاسخ کسانی که از آنان طلب مساعدت کردهاند، گفتهاند: «اگر برای پرداخت خونبهای سنگین یا بازپرداخت و ام سنگین یا رهائی از فقر زمینگیر، طلب کمک و مساعدت مالی میکنی، بیگمان حق تو و اجب میشود و مساعدت به تو و اجب میگردد».
و به روایت صحیحی از ابوعبیده بن الجراح و سیصد نفر از اصحاب پیامبرصروایت شده است که: «زاد و توشه آنان، تمام شده بود، لذا ابوعبیده به آنان، دستور داد که توشه همه آنان را در دو توشهدان بریزند. ابوعبیده از آن بصورت مساوات، همه را تغذیه میکرد».
بنابراین اجماعی است قطعی، از اصحاب و کسی هم با آنان مخالفت نکرده است. و به روایت صحیح ازشعبی و مجاهد و طاووس و دیگران روایت شده است که به غیر از زکات، در مال ثروتمندان حق دیگری نیز هست. سپس او گفت:
مسلمان مضطر و درماندهای که خوراک و طعام اضافی مسلمانی یا ذمیی را سراغ داشته باشد، حق ندارد از حیوان مردار یا گوشت خوک تغذیه کند، چون در اینصورت بر صاحب طعام فرض است که او را سیر نماید. بنابراین ضرورتی ندارد که گوشت مردار یا گوشت خوک را بخورد. اگر صاحب طعام از اطعام وی خودداری و رزید، میتواند با او بجنگد، اگر در این نزاع کشته شد، قصاص وی از قاتل و اجب است و قاتل به انتقام وی کشته میشود. و اگر صاحب طعام در این نزاع کشته شد، او به لعنت و نفرین خدا پیوسته است. چون مانع پرداخت حق گردیده و حکم «باغی« را دارد. و خداوند میفرماید: ﴿فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِی تَبۡغِی حَتَّىٰ تَفِیٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ﴾[الحجرات: ۹]. «اگر گروهی بر گروه دیگر بغی و تجاوز نمود با تجاوز کار بجنگید، تا اینکه به حکم خدا راضیگردد...».بدیهی است کسی که حقی از برادر دینی خویش را، دریغ و رزد بروی تجاوز کرده است. و با توجه بدینمطلب بودکه حضرت ابوبکر صدیق با مانعین زکات جنگید». «پایان سخن ابن حزم».
این نصوص را بدینجهت ذکر کرده و سخن را بدر از اکشاندهایم تا معلوم شود که اسلام دین مهر و شفقت و رحم است و از مکتبهای جدید امروزی بسیار پیشی گرفته و آنها در قیاس با اسلام همچون شمع لرزانی در کنار خورشید جهانتاب میباشند.