۱- طلاق مکره
کسی که مورد اکراه و اجبار و اقع میشود. اراده و اختیاری از خود ندارد، بدیهی است که اراده و اختیار، اساس و زیربنای تکلیف میباشند، پس و قتیکسی اراده و اختیار داشته باشد، مکلف نیست و مسئول تصرفات خود نمیباشد، چون او درواقع مجری اراده دیگری است و از خود اراده ندارد. بنابراین اگر کسی به اجبارکلمه کفرآمیز بر زبان راند، کافر نمیشود چون خداوند میفرماید: ﴿إِلَّا مَنۡ أُكۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِیمَٰنِ﴾[النحل: ۱۰۶]. «مگرکسی مجبور بگفتن کلماتکفرآمیزگردد و آن را بر زبان راند، و لی ایمان در قلب او جای دارد».
کسی که به اکراه مسلمان میشود، اسلام آوردن او معتبر نیست و کسی که به اکراه زن خود را طلاق دهد، طلاق او صحیح نیست و شرعا اعتباری ندارد. از پیامبرصروایت شده است: «رفع عن أمتی الخطأ والنسیان وما استكرهوا علیه» «قلم تکلیف از خطاء و نسیان و اکراه در امت من برداشته شده است یعنی اگر کسی ازروی اشتباه و خطاء و نسیان و فراموشی و اکراه و اجبارکاری را انجام دهد، مسئولیت شرعی ازوی برداشته شده و مسئول عمل خویش نیست».
ابن ماجه و ابن حبان و دارقطنی و طبرانی و حاکم این حدیث را تخریج نموده و نووی آن را «حسن» دانسته است. و رای مالک و شافعی و احمد و داود نیز چنین است و عمر بن الخطاب و عبدالله پسرش و علی بن ابی طالب و ابن عباس نیزچنین گفتهاند. ابوحنیفه و یارانش میگویند طلاق مکره صحیح است و طلاقش و اقع میشود آنان علاوه بر اینکه با جمهور اصحاب پیامبرصمخالفت کردهاند، دلیلی نیز بر رای خویش ندارند.